مقدمه - پیش طرحی درباب تحقیق در روان شناسی اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیش طرحی درباب تحقیق در روان شناسی اسلامی - نسخه متنی

محمد کاویانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محمد كاويانى

مقدمه

دينى كردن روان شناسى و بازسازى آن بر اساس مفاهيم اسلامى از قريب چهار دهه قبل مورد توجه روان شناسان سلمان بوده و نقض و ابرام هاى فراوانى درباره آن صورت گرفته است. نظرات مطرح شده در طيف گسترده اى از افراط و تفريط ارائه شده; بعضى گفته اند: بى شك، روان شناسى اسلامى نيز داديم و بايد داشته باشيم و اصولاً اسلام خودش از ابتدا صاحب روان شناسى بوده است. در مقابل، بعضى گفته اند: نه تنها اسلام روان شناسى نداشته، بلكه اكنون نيز ندارد و اصولاً تعبير «روان شناسى اسلامى» متنافر الاجزاء است; زيرا يكى علم است و ديگرى دين، يكى دانش است و ديگرى ارزش.

اين نوشتار در پى آن نيست كه درباره مسأله دانش و ارزش يا علم و دين از حيث نظرى بحث كند، بلكه فقط مى خواهد راهبردى عملى پيشنهاد كند تا اولاً، گامى هر چند كوتاه در جهت خدمتى فرهنگى به جامعه اسلامى باشد. ثانياً، دعوتى از استادان و محققان روان شناسى باشد كه تعلق خاطرى به فرهنگ اسلامى دارند تا تلاشى مضاعف براى استفاده هر چه بيش تر از داده هاى روان شناسى در جهت خدمت به جامعه اسلامى صورت گيرد. ثالثاً، بيانى مختصر و عملياتى باشد از آنچه اكنون از باب مسامحه، آن را «روان شناسى اسلامى» مى ناميم و در پى تحصيل آن هستيم. اين گونه ادعا نمى شود كه كسانى بنشينند و به قصد پى افكندن يك علم معيّن، مسائلش را طرح و مبانى اش را وضع كنند و موضوع و تعريف و روش خاصى ابداع نمايند و طى چند سال علمى نو به وجود آورند، همان گونه كه در گذشته نيز هيچ گاه در مورد هيچ علمى چنين نبوده است، بلكه اعتقاد بر اين است كه اگر به تدريج، سؤال ها و جواب ها، و مقالات و كتاب هايى درباره موضوع يا موضوعاتى طرح شوند، پس از مدتى محوريّت مى يابند و شكل علمى نوين به خود مى گيرند. درباب روان شناسى و مفاهيم دينى شروعِ چنين حركتى ملموس و طليعه هاى آن نمايان است و همان گونه كه تمام مكاتب روان شناسى مبادى خاصى دارند روان شناسى اسلامى نيز در بعضى از مبادى منحصر به فرد است. چنين تحقيقاتى داراى پيشينه اى قابل توجه است.

در پايان اين نوشتار، ضمن انجام كار منبع شناسى براى مطالعه درباب روان شناسى اسلامى، تلاش هاى پيشينيان نيز ذكر خواهد شد. اما از مواد خام و اصول موضوعه پيشين بعضى: مباحثى مثل بحث هاى هستى شناسانه، معرفت شناسانه، و انسان شناسانه - سخنى به ميان نيامده و آن ها به عنوان پيشينه به حساب نيامده اند، بلكه آنچه به تركيب آن مبادى پرداخته و تحت عنوان «روان شناسى اسلامى» ارائه گرديده، پيشينه دانسته شده است و همين مقدار نيز - فى نفسه - قابل توجه است. اما هيچ كدام از مؤلفان در اين تلاش نبوده اند كه كارى وسيع و به صورت گروهى و در مقياس نظام كامل روان شناسى اراده دهند. آيا به پاس زحمات ارزشمند آنان و روشن تر شدن روش ها و موضوعات و مكاتب مختلف روان شناسى و با توسعه تلاش هاى فردى به جمعى و پژوهشگاهى، اكنون وقت آن نرسيده است كه به تدريج، زمزمه وجوديت نظام روان شناسى جامع و كامل را بر لب داشته باشيم؟ اين پيش طرح، با تواضع كامل، فقط متكفل طرح اين سؤال است. نه چيزى بيش تر.

انواع ارتباط دين و روان شناسى

سه نوع ارتباط دين و روان شناسى متصور و قابل بررسى و تحقيق است كه هر كدام به طور مختصر توضيح داده مى شود:

1- روان شناسى و دين

در اين زمينه، بحث در اين است كه روان شناسى در يك طرف و دين در طرف ديگر قرار دارد و اين دو مجزّاى از يكديگر تلقى مى گردد و مشتركات و منترقات آن ها مورد بحث واقع مى شود و تحقيق مى گردد كه در كجا با هم منطبق و در كجا با هم متفاوتند و هر كدام چه طور و چه مقدار در حل مشكلات انسان توانمند هستند. كتاب هاى روانكاوى و دين يونگ، قرآن و روان شناسى عثمان نجاتى، اسلام و روان شناسى محمود بستانى، و بخشى از دين و روان ويليام جيمز بيش تر از اين نوع مباحث سخن گفته اند.

2- روان شناسى دين

در اين زمينه، دين به عنوان يك موضوع، مورد بررسىِ روان شناختى قرار مى گيرد كه چرا و چگونه پديد آمده است، كدام حالت هاى روانى باعث ايجاد، تثبيت يا عدم تثبيت آن شده است؟ پديده هاى درون دين و اجزاى آن چگونه تحليل روان شناختى خواهند شد؟ و ... بيش تر مباحث كتاب Psychology of Religioتاليف David M. Walffدر اين باره است. بعضى از مباحث آن عبارت است از: پايه هاى زيستىِ دين، دين در آزمايشگاه، نظريه هاى رفتارى و تطبيقى درباب دين، و دين و نظريه هاى روابط موضوعى.

3- روان شناسى دينى

در اين زمينه، منظور اين است كه روان شناسى در بستر فرهنگ دينى تكوين و رشد يابد; از مبانى هستى شناختى و معرفت شناختى و انسان شناختىِ دينى (متأثر از داده هاى وحيانى)، سيراب شود; گرايش هاى فنى و تجربى اش را بر اساس نيازهاى جوامع و فرهنگ دينى بنا كند; و در نتيجه، ضمن اين كه از روش هاى تجربى بهره كامل مى برد، در هيچ موضوعى نيز با داده هاى وحيانى در تعارض و تزاحم نباشد.

آنچه در اين نوشتار مورد نظر مى باشد همين بخش است و البته در اين باب، اختلاف فراوان وجود دارد البته براى تنظيم و تدوين روان شناسى دينى از تمام مطالب دو بخش قبلى نيز استفاده كامل خواهد شد; يعنى: بايد آن ها را به كار گرفته و قدمى نيز فراتر رفت.

براى اين كه روان شناختى با فرهنگ اسلامى همخوان بوده و نيازهاى جامعه را به روان شناسى پاسخگو و در ضمن از بدآموزى هاى احتمالى نيز مبرّا باشد، بايد به ريشه ها و مبادى آن باز گرديم. براى رسيدن به اين هدف، لازم است تحقيقات و مباحثات بسيارى درباب اين مبادى صورت گيرد و پس از روشن شدن آن ها، علم روان شناسى از نو بر اساس آن ها بنا گردد و شاخه ها و گرايش هاى گوناگون روان شناسى شكل گرفته، سپس از آن مجموعه در جهت تأمين نيازهاى كاربردى جامعه اسلامى استفاده شود. بنابراين، به تعبير مختصر، مى توان گفت: براى تنظيم و تدوين روان شناسى اسلامى، بايد در سه حيطه تلاش نمود:

1- مبادى و فلسفه روان شناسى اسلامى;

2- روان شناسى علمى با مبادى فرهنگ اسلامى;

3- كاربردهاى روان شناسى در فرهنگ و جوامع اسلامى.

اگر به مرور زمان در اين سه حيطه، موفق باشيم و همخوانى مورد قبولى بين آن ها مشاهده كنيم، مى توانيم بگوييم روان شناسى اسلامى شكل گرفته است. اكنون به ذكر مثال و توضيحى مختصر درباب هركدام از اين سه حيطه مى پردازيم:

مبادى و فلسفه روان شناسى اسلامى

لازم است به صورت كامل بحث شود كه موضوع، هدف و روش روان شناسى چيست و چه بايد باشد، با كدام ابزار و بر اساس كدام پيشرفت ها وارد كار روان شناسى شويم؟ آيا روان شناسى پيش نيازى از علوم ديگر ندارد؟ آيا بررسى تاريخچه و مكاتب روان شناسى، باعث خرسندى كامل از مسير طى شده مى شود؟ آيا مى توان مكاتب مختلف روان شناسى را گرد هم جمع كرد و صبغه واحدى به آن ها داد؟ آيا امكان تكوين مكتب جديدى در روان شناسى وجود دارد؟ آيا روان شناسى موجود در رفع نيازهاى روان شناختى بشر، موفق و كافى بوده است؟ آيا روان شناسى لاجرم بايد تجربى باشد تا از نوعى عينيت و علميّت برخوردار باشد؟ آيا مى توانيم علوم انسانىِ عرفانى و فلسفى و تاريخى داشته باشيم؟ آيا روش شناسىِ علوم انسانى با ارزش ها قابل جمع است؟ آيا بين ارزش هاى دينى و غير دينى از اغين حيث تفاوتى وجود دارد؟ آيا هويت دين با هويت علم قابل جمع است؟ آيا مى توانيم علم دينى داشته باشيم؟ آيا اگر علمى دينى شد، تغيير هويت مى دهد؟ پاسخ اين سؤالات در خصوص دين اسلام و علم روان شناسى چگونه است؟ آيا روان شناسى اسلامى تصوير قابل قبولى دارد؟

هر يك از اين سؤالات مى تواند در بطن خود، چندين سؤال مهم ديگر نيز داشته باشد. اگر گفته مى شود بايد در ابتدا به مبادى و فلسفه روان شناسى پرداخت، به اين سؤالات نظر داريم. برخى از اين سؤالات ممكن است به فلسفه علوم اجتماعى مربوط باشد، نه فلسفه روان شناسى. ولى در هر صورت، روان شناسى بايد اتخاذ موضع نموده و براى آن ها پاسخى داشته باشد. البته بعضى از سؤالات نيز مخصوص روان شناسى است.

يكى از سؤالات كلى، كه اختصاص به روان شناسى ندارد، ولى روان شناس نيز بايد در مقابل آن اتخاذ موضع نمايد، در زمينه هويت علم دينى است. بعضى معتقدند:

«1- علم در روايت ما بعد اثبات گرا، فى الجمله امكان اتزاج با معرفت هاى غير علمى از جمله معرفت دينى را دارد.

2- دين الهى ناطق به همه حقايق هستى نيست، چنان كه به كلى نيز از سخن گفتنى درباب آن ها صامت نيست. گزيده گوى است و هدايت آدمى به ساحت ربوبى را كانون خود قرار مى دهد...

3- علم دينى معنايى موجّه دارد كه نه با هويت علم ناسازگار است و نه با هويت دين. در اين معنا، دين همچون معرفتى مقدّم بر علم، منبع الهام براى مفاهيم، فرضيه ها، مدل ها، و سبك تبيينى خواهد بود.

4- هنگامى كه فرضيه هايى از اين دست كه رنگ تعلق آن ها به معرفت دينى، آشكار است، از بوته تجربه بگذرند علمى دينى خواهيم داشت...

6- علم دينى به هيچ وجه پديده تخريبى در علم نيست. همه نظريه هاى موجود در علوم انسانى، سيوندى آشكار يا پنهان از منبعى غير علمى به همراه دارند. البته علم دينى در صورت تحقق، در ميانِ مباحث علمىِ زمانِ معاصر، پديده جديدى خواهد بود ...»

اين در حالى است كه ممكن است ديگرى معتقد باشد: اسلام، فقط دانش ارائه نمى دهد، بلكه عمدتاً ارائه وارزش مى كند و دانش هايى كه به صورت مستقيم مورد توجه واقع شده باشد يا مستلزم ارزش هاى ارائه شده در دين باشد، زياد نيست، بلكه به قدرى كم است كه نمى توان با استناد به آن ها، مدعى علم دينى شد.

- به خوبى مشخص است كه پاسخ نهايى به اين سؤال درباب هويت علم دينى، بسيار تعيين كننده و كليدى است.

/ 7