باكوتاه شدن دست خاندان اموي ازخلافت وانتقال آن به بني عباس كه باروي كارآمدن سفاح 136ـ132 به وقوع پيوست و به مقتضاي شرايط و دگرگوني اوضاع سياسي، خلفاي عباسي درصدد مقابله با سياست اموي ها برآمدند و بهره برداري سياسي جهت تقويت و تثبيت حكومت اين خاندان از راه حديث سازي شروع گرديد و حديث هاي ساختگي فراوان در تحكيم سلاطين عباسي به كار گرفته شد و طبيعي است به موازات استفاده از اين نوع حديث ها كه درباره يكايك اين خلفا و درباره جناب عباس9 سرسلسله اين خاندان بوجود آمد، بهره برداري از تغيير و توسعه مدفن او نيز به عمل خواهد آمد; زيرا اگر بني اميه علي رغم افكار عمومي و برخلاف ميل باطني مردم، از اين سياست ـ ولو براي دراز مدت و قرنهاي آينده ـ استفاده مي نمود، چرا سفاح و منصور از اين سياست كه مطابق ميل مسلمانان و موافق با افكار آنان بود استفاده نكنند و مدفن عباس وخانه عقيل را كه آن روز مدفن سه تن از فرزندان رسول خدا و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بود به صورت «مسجد» و زيارتگاه عمومي درنياورد؟ و از اين طريق ضمن معرفي خاندان خويش و پيوند آن با رسول خدا ـ ص ـ كه بزرگترين عامل پيروزي آنان بر بني اميه بود به اثبات نرساند و با احترام ضمني بر اهل بيت كه با شعار حمايت از آنان، بني اميه را از صحنه خارج كرده بود اين شعار را به صورت مجسم در معرض تماشاي همگان قرار ندهد؟ و اگر بني اميه تلاش مى نمود بدون توجه به افكار عمومي با ضميمه كردن محل دفن عثمان به گورستان مسلمانان و انتقال سنگ قبر ابن مظعون به قبر ابن عفان سياست خود را اعمال كند، چرا بني عباس با توسعه و تغيير محل دفن عباس عموي پيامبر ـ ص ـ كه به انگيزه اعتبار و احترام، در كنار بقيع و در مقبره خصوصي و خانوادگي دفن شده بود از به كارگيري اين سياست محروم شود؟ و اگر معاويه مي خواست با نبش قبر حضرت حمزه و ساير شهداي احد، آثار جنايت تاريخي خود و خاندانش را از صفحه تاريخ بزدايد و خاطره تلخ و نكبت بارِ شكافتن سينه حضرت حمزه عموي رسول خدا ـ ص ـ و جويدن جگرِ اين مدافع شجاع و قهرمان اسلام را كه به وسيله هند انجام گرفت به فراموشي بسپارد، چرا بني عباس با احداث ساختمان در روي قبر مطهر آن حضرت ضمن معرفي و پيوند خويش با وي و اعلان شهامت و شجاعت و تجديد خاطره او كه به نفع اين خاندان و بر ضد بني اميه بود استفاده نكند؟