زماني كه نيروهاي دشمن بر سپاه اسلام حمله كردند، مسلمانان متفرق شدند. رسول خدا ـ ص ـ از اهداف اصلي مشركان بود، اما به دليل پوشيده بودن صورت آن حضرت كسي ايشان را نشناخت. شماري از مسلمانان كه مراقب رسول خدا بودند، از جمله علي ـ ع ـ و ابودجانه، از رسول خدا ـ ص ـ فاصله نمي گرفتند و همراه آن حضرت به سوي احد و به سمت داخل شعب حركت كردند. مشركانِ سرمست از پيروزي، در آن لحظه به داخل شعب نيامدند و تنها در همان فضاي دشت گونه منطقه جرف به تعقيب مسلمانان فراري، مُثله كردن شهدا و احياناً جمع آوري غنائم پرداختند. در اين كه رسول خدا ـ ص ـ داخل شعب شده اند كمترين ترديدي وجود ندارد. اين همان شعبي است كه برخي مبلغان كاروان ها، در سرمزار حمزه، از دور به عنوان شكاف كوه يا تنگه اي كه دشمن از آن عبور كرده، نشان مي دهند! زماني كه يكي از مشركان با به شهادت رساندن مصعب، گمان كرده بود پيامبر ـ ص ـ را كشته و خبر قتل آن حضرت در ميان مشركان شايع شد، ابو سفيان از خالد در اين باره پرسيد. خالد كه گويا متوجه ورود رسول خدا ـ ص ـ به شعب شده بود، به ابو سفيان گفت: «رأيته أقْبَلَ في نفر من أصحابه مصعدين في الجبل» ; «او راديدم كه همراه شماري از اصحابش بالاي كوه مي رفت.»26 كعب بن مالك مي گويد: وقتي مردم متفرق شدند، من نخستين كسي بودم كه رسول خدا ـ ص ـ را شناختم و به مؤمنان بشارت زنده بودن او را دادم. كعب گويد: من در آن لحظه در شعب بودم و رسول خدا ـ ص ـ اشاره كرد كه ساكت شو27 (و مرا به ديگران معرفي نكن). طبعاً در آن لحظه هنوز خطر رفع نشده بوده است. نملة بن ابي نملة نيز مي گويد: آن لحظه كه مسلمانان شكست خوردند، من رسول خدا ـ ص ـ را با شماري از مهاجران و انصار ديدم كه بر گردش حلقه زده بودند و همراه او به شعب رفتند. در آن لحظه مسلمانان نه پرچمي داشتند نه دسته اي منظم و اين در حالي بود كه مشركان در وادي به راحتي آمد و شد مي كردند و هيچكس مانع آنها نبود.28 گويا عصر آن روز را رسول خدا ـ ص ـ در شعب و بر روي كوه احد بوده اند. به نقل ابن شبه رسول خدا نماز «ظهر و عصر» خود را در مسجد كوچكي كه در شعب جرار، در كنار كوه بوده، خواندند.29