راز عشق
كعبه اي مأمن عشق الله
رهروان گرد تو پرواز كنند
همه لبيك كنان در حركت
اشك ريزان به تو ميانديشند
از كنار حَجَر1 آغاز سلام
ركن غربي و عراقي در پيش
فارغم از خود و دنياي خودم
اي خدا كعبه دل جاي تواست
هفت دور ملكوتي است طواف
جنگ با خويش جهاد كبري است
از صفا ره به سوي مروه بري
بازگردي زره مروه دگر
هفت بارت شده اين ره تكرار
چون رسي بر لب زمزم به سرور
در برِ حِجر2 چو هاجر صفتان
واجب آنست كه در پشت مقام
عرفاتست شكوه عرفان
مشعر آن دشت پر از رمز وجود
در مني دل ز تمنّا بردار
زائران حرم پاك خدا
لب گشوديد به لبيك خدا
غم خود بر در الله بريد
خود به درياي وجودش سپريد
دل من ياد تو را كرده خدا
جاي، جاي حرمت با تفسير
شده بر قلب و وجودم تصوير
ياد تو خاطره بسم الله
تا كه خود را به تو دمساز كنند
تا بيابند ز هستي بركت
اين چه حالي است؟ كه دور از خويشند
بعد از آن ركن يماني به تمام
در همين حال فراغم از خويش
غرق در خاطر و رؤياي خودم
روح و جانم همه مأواي تواست
كه كند هر كسي با خويش مصاف
اين براي همه كس بس اولي است
گويي از بودن خود بيخبري
به صفا ميبري ره بار دگر
كه نشايد بروي غافل وار
ميشوي از سر خود خواهي دور
با خدا باش و كلامش ميخوان
تو نمازي بگزاري چو امام
تو بينديش به اصل ايمان
بهر ما خاطرهاي زيبا بود
هستي خويش در اين ره بسپار
اي همه پاكدل از سعي صفا
نشويد از در اين دوست جدا
مگر از راز رهش بيخبريد؟
به خدا زين ره و دريا، نَبُريد
نشوم لحظهاي زين ياد رها
شده بر قلب و وجودم تصوير
شده بر قلب و وجودم تصوير