ريشه و سرچشمه نخاوله
در بسيارى از منابع، نخاوله يك قبيله، است كه در تركى به آن «كبيله» و در فارسى «طايفه» مى گويند. يكى از نويسندگان معاصر عرب، نخاوله را يكى از چندين شبه قبيله مى شناساند.(1) بتنونىدر فهرستِ خود «قبايل عرب در حجاز»، نخاوله را به عنوان موردى خاص با درج كردن گزارشى كوتاه، از ديگر قبايل متمايز مى سازد.
گزارش وى چنين است:
نخاوله يك قبيله تحقير شده (قبيلة الحقيره) ساكن در حومه مدينه است. ساكنان شهر، آنان را به عنوان خدمتكار خانه و كار در مزرعه و باغ هايشان استخدام مى كنند. اينها رافضه هستند كه نام ابوبكر، عمر، عثمان و عايشه را به فرزندانشان نمى نهند. آنها فرزندانشان را «المُرُون» مى نامند و اجازه ازدواج موقت; يعنى متعه را مى دهند. اهالى مدينه با آنان ازدواج داخلى ندارند.
توجه بتنونى در اين باره، مشخصاً بر مبناى فصلى از كتاب ايّوب صبرى پاشا در رابطه با نخاوله است; (به توضيحات بعدى توجه كنيد). براى نمونه او بى هيچ اظهار نظر و توضيح اضافى، فرض ايّوب صبرى را، كه گفته است: شمار كلّى نخاوله 12000 نفر است، مى پذيرد. در بسيارى از منابع آمده است كه مردان نخاوله هيچ گاه با جوامع بيرونى ازدواج نمى كنند، ولى در همين وضعيت، به زنانشان اجازه داده شده و حتى آنان را تشويق مى كنند تا با مردان شيعى كه تحت عنوان زائر يا مجاور به مدينه مى آيند، عقد موقت بخوانند. به اين نكته نيز خواهم پرداخت.
نخاوله، ريشه و اصل خويش را تا اوايل اسلام مى رسانند و خود را به عنوان فرزندان انصار مى دانند. بسيارى از ايشان (يا نوادگانشان) ـ آنگونه كه نخاوله ادعا مى كنند ـ در باغ هاى نخلى كه مالكيت آنها از آنِ نوه پيامبر حسن بن على
(عليه السلام)
، دومين امام شيعه بوده است، كار مى كردند.
در محله قديمى نخاوله، دو باغ به نام هاى «صفا» و «مرجان» وجود دارد ( و يا تا اين اواخر وجود داشته است) كه طبق روايت شيعه، موقوفه امام حسن
(عليه السلام)
و يا امام على، زين العابدين
(عليه السلام)
چهارمين امام بوده است.
ممكن است اشاره به يك رابطه خونى با خانواده پيامبر داشته باشد.(2) بسيار بعيد به
نظر مى رسد كه همه نخاوله، خودشان به طور جدى ادعاى چنين قرابت و خويشاوندى را داشته باشند. اين البته ممكن است كه حتى بعضى از روستاييان نخاوله خودشان را به عنوان «سيّد» مطرح كنند تا اينكه احساس مطلوبى را در بازديدكنندگان خارجى ايجاد نمايند. افزون بر اين، مى توان فرض نمود كه عنوان «سادَه» به وسيله بسيارى از نويسندگان شيعىِ ايرانى به عنوان يك نام مؤدبانه و احترام آميز براى هم كيشانشان در منطقه مدينه استفاده مى شود. در شهر به عنوان شريف و در روستاها به عنوان اصيل; يعنى همان نخاوله.
يك نويسنده شيعه عراقى، با ارجاع به چند متن تاريخى، مطلب زير را در ارتباط با خاندان شرفاى مدينه ارائه مى دهد:
«امام موسى بن جعفر صادق (هفتمين امام و متوفاى 799 م) از 500 خانواده; شامل زنان بيوه، كودكان و يتيمان بنو حسن حمايت مى كردند. هنگامى كه هارون الرشيد وى را به بغداد فرستاد، موسى بن جعفر
(عليهما السلام)
به فرزندش على(بن موسى) الرضا
(عليهما السلام)
(امام هشتم شيعيان) دستور داد كه طالبيونِ مدينه را تحت حمايت مالى قرار دهد و بنابراين به رغم جناياتى كه عباسيانِ حاكم بر ضدّ آنان انجام دادند، نسل و خاندان آنها تا به امروز باقى مانده است.»
نويسنده پيشگفته ; محمد هادى أمينى، از منابع تاريخىِ مورد استناد خود براى اين سخن نام نبرده است.
در عوض، وى يكى از نوشته هاى خودش را به نام «بَطَل الفخ» معرفى مى كند; كتابى كه در باره حسين بن على معروف به «صاحب الفخ»، (يكى از رهبران انقلابى علويان) مى باشد. وى در نبردى، در نزديكى مكه، در ژوئن 786 ـ 169 همراهِ حدود يكصد نفر از علويانِ ديگر كشته شد.
امينى در اين كتاب نيز، از نام منابعش در باره حمايت ادعا شده از طرف دو امام پيشگفته نسبت به بيوگان و يتيمانِ شهيدانِ فخ ياد نكرده است. او تنها از يك كتاب ـ احتمالا چاپ نشده كه به وسيله شخصى به نام سيد حسن شبّر نوشته شده و به احتمال بسيار زياد يك نويسنده جديد است ـ نام مى برد.
اين داستان ممكن است ساختگى باشد، اما در نوع خودش براى اشراف مدينه (حسنى ها و حسينى ها) كه يك جامعه شيعه پنهانى بودند، جالب است. اين گزارش ممكن است نشانگر ريشه هاى عميق آنها همراه با ارتباطشان با دو امام از دوازده امام شيعه باشد.
از طرف ديگر، ممكن است داستان مشابهى، علماى شيعه و نيز افراد مذهبىِ غير روحانى در عراق، ايران و جاهاى ديگر را تحت تأثير قرار داده باشند. اقدام دو امام مى تواند انگيزه اى را، حتى در اين دوران براى حمايت مالى و غير مالى از شيعيان (كه اكثراً فقير هستند) و در مدينه در تقيه زندگى مى كنند، ايجاد كند.
به اين ترتيب، شاهديم كه سيد محمد باقر شفتى، يكى از مهمترين علماى قرن نوزدهم اصفهان، همه ساله پولى را براى فقراى مدينه مى فرستاده است.(3) حتى گفته شده كه به طور
موفقيت آميزى به نفع شيعيان سيد مدينه دخالت مى كرده است. از جمله، زمانى كه محمد على پاشاى مصرى در مكه بود (سال 1813)، شفتى به آنجا رفت و ادعا شده است كه ارتباط دوستانه اى با وى برقراركرد و فدك راگرفته در اختيار سادات مدينه گذاشت.
با توجه به شخصيت مقدس منشانه زندگى نامه اى كه اين نكته در آنجا يافت مى شود، اين نكته كه محمد على هرگز اجازه داده باشد كه واحه فدك به سادات مدينه يعنى فرزندان على و فاطمه
(عليهما السلام)
برگردانده شود، محل ترديد است. تا آنجايى كه بنده اطلاع دارم، هيچ گزارش يا مدركى، حاوى اطلاعاتى در ارتباط با اين مطلب، در زبان عربى، عثمانى يا ديگر منابع راجع به سياست محمد على در حجاز، وجود ندارد. با اين وجود، اين مطلب درست است كه سال ها بعد در دهه 1830، محمد على به فرمانداران مدينه دستور داد كه برخورد و رفتار يكسانى را نسبت به زائران شيعى
]
و ديگر زائران
[
اعمال كنند.(4) اين ـ همراه با اين واقعيت
كه او و فرزندانش به طور موفقيت آميزى با دشمنان اصلى شيعيان; يعنى وهابيون مبارزه كردند ـ ممكن است شيعيان حجاز را اميدوار ساخته باشد كه اين حاكم ممكن است سرنوشت آنها را بهبود بخشد. حتى اگر محمد على قول هايى را در رابطه با اين مطلب داده باشد (كه شامل صدور حكمى راجع به فدك مى باشد)، چنين اقدام هاى عملى، در صورتى كه اتخاذ شده باشد، بسيار كوتاه مدت بوده است; چرا كه مصريان در سال 1840 مجبور به عقب نشينى از حجاز شدند.
مى شود ، اين خبر ممكن است بازتاب احساسى گسترده ميان سادات; اعم از شيعيان يا كسانى كه در باطن شيعه هستند (
crypto-Shiite
) به خصوص ساكنان حجاز و اشراف مدينه باشد دائر بر اين كه در صورت رعايت عدالت، فدك ميراث آنها بوده و هنوز هم متعلق به آن هاست.
قابل توجه آن كه نزاع ميان ابوبكر وفاطمه
]
(عليها السلام)
[
بر سر فدك و مبارزه بعدى براى پازپس گيرى آن، يك موضوع اصلى در ذهنيت تاريخى شيعه است، آن هم نه تنها براى نويسندگان كهن شيعى، بلكه تا حدودى براى علماى مشهور جديد شيعه; مانند محمد باقرالصدر (م 1980) كه اولين كتاب منتشر شده او به تفسير قانونى و دينى اين موضوعِ مهم اختصاص يافته است.
اينك به پرسش اصلى بحث; يعنى ريشه «نخاوله» مى پردازيم:
تعجب آور نيست اگر شاهد باشيم كه منابع غير شيعى، ريشه نخاوله را از منظرى متفاوت با نگاه شيعه، بحث كرده اند. اگر چه نويسندگان سنى نيز ريشه آنان را به قرن اول تاريخ اسلام دنبال مى كنند، اما اجداد نخاوله را از همان ابتدا مطرود نشان مى دهند; آن هم به عنوان حرام زاده هايى كه پس از تصرف مدينه توسط اموى ها در سال 683 م. متولد شدند !
به طور دقيق نمى توان گفت كه اين روايت در باره ريشه نخاوله از چه زمانى در صفحات تاريخ ظاهر شده است.
Burckhardt
كه در ژانويه سال 1815 از مدينه ديدن كرده است، به طور مشخص اين داستان ويااشاره هايى به آن را از منابع اطلاعاتى سنى در آنجا شنيده است. وى در كتاب
Travels in Arabia
مى نويسد: گفته مى شود كه نخاوله فرزندان طرفداران يزيدبن معاويه هستند ! اين گفته داراى نوعى تفسير و تعبير غلط است. چنان كه ريچارد بورتون نيز كه در سال 1852 از مدينه ديدن كرده، در اين دام افتاده است. او خاطرنشان مى كند كه نخاوله، طبق گفته برخى، فرزندان انصار هستند، در حالى كه برخى ديگر، ريشه آنها را از يزيد فرزند معاويه مى دانند; عقيده گروه دوّم نمى تواند درست باشد; زيرا چنان كه گفته شد، خليفه ياد شده دشمنِ خونى خاندان على
]
(عليه السلام)
[
است و على بيش از حد از سوى نخاوله از احترام برخوردار است. در پايان
Nallino
گفته بورتون را نقل كرده و بر اساس آن، وجود هر نوع رابطه اى ميان نخاوله و يزيد ـ دومين خليفه اموى ـ را به عنوان مطلبى بى اساس رد مى كند.
گمان بسيار مى رود داستانى كه بوركهارت شنيده ـ و قسمتى از آن را هم اشتباه دريافته ـ صرفاً يك افسانه باشد. اما حتى اگر اينگونه باشد، دانستن ريشه اين خبر ساختگى و دروغين جالب است. دست كم يافتن سرنخى در ارتباط با زمينه اين خبر چندان دشوار نمى باشد; آنچه كه منابع خبرى (سنى) بوركهارت به طور مشخص، در هنگام صحبت درباره ريشه ادعا شده براى نخاوله در ذهن داشته اند، در حقيقت حادثه اى است كه به نوعى به يزيد بن معاويه مربوط مى شود:
محتواى آنچه كه ما مى توانيم آن را به عنوان نسخه خبر سنيان مدينه ـ و به احتمال مبتنى بر منابع قرون ميانى ـ در باره ريشه نخاوله بناميم، مى تواند در كتابى كه در باره خاندان هاى مدينه در قرن هيجدهم ميلادى توسط عبدالرحمان انصارى، يك شخصيت محلى كه در سال 1783 يا همان حدود درگذشته، يافت شود.(5) وى تحت عنوان «بيت النخلى»
مى نويسد:
قبر شيخين در آنجاست. همچنين مردگان خود رادر كنار قبور سنيان دفن نمى كنند، بر جنازه سنيان حاضرنمى شوند، آن را غسل نمى دهند و سنيان هم بر جنائز آنان حضور نمى يابند.(6) نخاوله هيچ يك از فرزندان
خود را ابوبكر، عمر، عايشه و حفصه نمى نامند و نه دختر از سنيان مى گيرند، نه به آنان دختر مى دهند. بسيارى از اين مطالب، در باره طايفه بنوحسين كه در مدينه منوره و نجد مشهورند، صدق مى كند. همچنان كه ميان آنان كمال دوستى و محبت برقرار است و ازجمله رفت وآمد و درآميختن آنان با يكديگر كه با سنيان چنين نيستند.
از نشانه هاى ديگرِ رفض آنان، عدم حضور در نماز تراويح(7) رمضان و
چيزهاى ديگر است كه ياد از آنها، بحث را طولانى مى كند. برخى از عرب هايى كه در اطراف مدينه زندگى مى كنند، مانند بنو على و بنى سفر و نحاسين و اهل بركه نيز (در رفتارشان) مشابه اينان هستند.
آنهاست
(وقيل انَّ الْمُدُنَ منهم ايضاً).
همچنين گفته شده است كه اصل برخى از نخاوله از بردگان، برخى از هنديان، برخى از يمن و برخى از مغرب، مصر و حجاز و جز آنها هستند. شنيدم كه خطيب خيرالدين الياس مدنى(8) كتابى
در باره ريشه و شاخه ها و اصول و فروع آنان نوشته كه من به آن دست نيافتم.
افزون بر بيت النخلى، عبدالرحمان انصارى دو قبيله ديگر را نام برده و مى گويد كه شباهت به نخاوله دارند: