منزل دوم: سير من الحق فى الحقمشتمل بر اعمالى است: - منازل سلوک عرفانی در آیینه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منازل سلوک عرفانی در آیینه حج - نسخه متنی

حسین مظاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













منزل دوم: سير من الحق فى الحقمشتمل بر اعمالى است:

1ـ احرام;
مقدمه احرام، غسل احرام است، حقيقت اين غسل توبه و رجوع است; «اغسل بماء التوبة الخالصة ذنوبك و البس كسوة الصدق و الصفاء و الخضوع و الخشوع»(5) در
مقام احرام بايد معاصى و گناهان سابق را به ياد آورد و آن را با آب توبه شستشو دهد و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كند.

احرام در حج; نظير تكبيرة الاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن تكبيرة الاحرام بايد تمام توجهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام حج. احرام; يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رو نمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانكه از امام صادق ـ ع ـ نقل شده است: «أحرم من كل شىء يمنعك عن ذكر الله و يحجبك عن طاعته.»(6) و نيز درگاه
احرام، مى بايد متذكر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با اين هيئت خداى را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبيك كه تكمله مقام احرام است. توجه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى كند.

«ولب بمعنى اجابة صافية زاكية لله ـ عزّوجلّ ـ فى دعوتك له متمسّكاً بعروته الوثقى.»

و از تلبيات خود، قصد كنند پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيت، در حالى كه به عروة الوثقاى حق و به حقيقت ايمان، تمسك مى جويد.

طواف آن ملائكه، نشانه عشق آنها به خداوندست، طواف بنده نيز نشانه عشق بنده به خداست «طف بقلبك مع الملائكة حول العرش كطوافك مع المسلمين بنفسك حول البيت»(7);
«آنچنانكه جسمت پيرامون بيت خدا دور مى زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.»

تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديت است، و با حصول اين مرتبه، دريده شدن حجابها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم در مقابل خلق، و زهد و سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى باشد و در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه گر مى شود (مقام تجليه) و راههاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى گردد و از ظلمتها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس اماره، ظلمت متابعت از طاغوتهاى انسى و جنى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب) به نور مطلق كشانده مى شود و مورد عنايت خاص خداوند واقع مى گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى رسد;
«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين، يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم.»

3ـ نماز طواف;
طواف كننده چون بواسطه طواف به مقام عبوديت مى رسد بايد نماز شكر به جاى آورد. و چون بواسطه رسيدن به مقام بندگى و تذلل، معراج براى او واجب مى شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است، چون نماز مكالمه بين بنده و خداست. و چون توسل به اهل بيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهد و سلامهاى اين نماز، به منزله مكالمه بين عبد و اهلبيت ـ عليهم السلام ـ است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيله استلام حجر صورت مى پذيرد، ادامه و استمرار مى يابد. استلام حجرالاسود و بوسيدن آن به منزله تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است.

امام صادق ـ ع ـ نيز فرموده اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود: «أمانتى أديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة»;(8) «امانتى را كه به گردن من بود (حجّ) ادا نمودم
و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.»

پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دلهاى حاجيان است و نيز تجسم خضوع در برابر عزت خداوند و نشانه رضايت به تقدير اوست «و استلم الحجر رضى بقسمته و خضوعاً لعزته.»

4ـ سعى بين صفا و مروه;
اين عمل خاطره شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است;
«و اتخذ الله ابراهيم خليلا»
(9) پيامبرى كه
مقام عبوديت و تسليم او را پروردگار عالم امضا كرده است
«اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين.»

سعى بين اين دو كوه، تجسم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حيات مى رسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى رساند، اين خاطرات اگرچه تلخ است، اما شرين است تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.

پاكيزه و آماده مى گرداند «و صفّ روحك و سرّك للقاء الله يوم تلقاه بوقوفك على الصفاء»(10) و با
نفى صفات و شخصيات كاذب و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا را برقرار مى سازد «و كن ذا مُروّة من الله تقياً أوصافك عند المروة.»

5ـ تقصير;
تقصير توجه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجه از لذات روحى به سوى لذات جسمى و توجه از وحدت به كثرت است. تقصير، تحليل بعد از تحريم است; به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى محرم حلال نبود، اينك به واسطه احرام، و طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است. تجلى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديده بصيرت، كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است; چرا كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه
«لو لا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض»
; اگر نبود آن كه
شياطين بر دلهاى فرزندان آدم هجوم مى برند، هر آينه ديده آنان به ملكوت آسمانها و زمين، روشن مى گشت.»

6ـ حركت به سوى عرفات;
پس از توجه به نفس و تمايلات; اين بار توجه به خداوند، توجه به سرزمينى كه جاذبه ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب، جذب كهربائى يار، از دلهاى بيقرار، جذب «وجودِ واقعى» «وجودْ نما» را، جذب عاشق معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبذا بر اين جذبه شيرين «هنيئاً لأرباب النعيم نعيمهم.»

عرفه; يعنى اعتراف بندگان در پيشگاه حق «و اعترف بالخطايا بعرفات.»

عرفه; يعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجديد عهد با توحيد «و جدد عهدك عند الله بوحدانيته»(11) معرفت نبوت و ولايت، معرفت آفاق و انفس، معرفت ربط آنها با خدا،
(ربط حادث با قديم) معرفت قيوميّت حق و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به اين كه «ليس فى الدّار غيره ديّار.»

عرفه; يعنى ديارى كه انسان سالك مى تواند با توجه و تضرع و دعا و توسل مخصوصاً به حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ كه در آن سرزمين حضور دارد و حاجيان همگى در محضر اويند به مرتبه بالاى يقين برسد.

عرفه; جايگاه صعود از «علم اليقين» به «عين اليقين» و از «عين اليقين» به «حق اليقين» است و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در حقيقت عرفات نرفته است; كسى كه از جاذبه خدا و نبوت و ولايت ـ كه سراسر آن سرزمين پاك را فرا گرفته است ـ بهره اى نبرد، در حقيقت عرفات او رفع تكليفى بيش نبوده است و او از محدوده فقه به سوى قلمرو بيكران «فقهِ فقه» خارج نگشته است.

برترين ساعات شبانه روز است و آنچه خداوند در قرآن در اين مكان قدسى و در اين زمان مقدس خواسته است، ذكر خداست، با ياد خدا كسب شعور و كياست و فطانت و دقّت و ظرافت نمودن، سرايت دادن ايمان از دل به تمام اعضا و مشاعر، مشعر بما مى آموزد آنچه از عرفه برداشت كرده اى در اينجا به واسطه ياد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن تا كليه مشاعر، حيات دوباره اى پيدا كنند و به اين وسيله از نردبان روح به سوى ملأ اعلى صعود كن: «و اصعد بروحك الى الملأ الأعلى بصعودك الى الجبل.»(12) از
اين رو، در اين سرزمين هم خداى را با اطمينان براى نيل به مقام قرب مى خواند: «و تقرب الى الله ذا ثقة بمزدلفة.»

8ـ حركت به سوى منا;
منا; يعنى رجاء، نيكا كه اين نامِ گويا، در هاله اى از نور نهفته است.

منا; يعنى سرزمين اميد، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خير دنيا و آخرت. و چرا چنين نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مى خواهد؟! توجه، تلطّف، عنايت، ادامه.

سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسيدن به مقام وصل، از مولى چه مى خواهد؟ آنچه را كه او به حق مستحق آن است; «و لا تتمنّ ما لا يحل لك و لا تستحقه.»

از اين رو مى توان گفت بهترين لذّتها در حجّ، لذت اميد بنده به خدا در منا است و شايد اين كه منا در ميان همه اعمال مدّتش بيشتر است، براى همين باشد كه اميد و رجاء بنده، نزد خدا، بهترين عبادات و بالاترين مقامات است.

9ـ رمى جمرات;
بنده اى كه به مقام قرب رسيده است; از آنچه بيمناك است او بايد كه بيمناك باشد، و آنچه بايد هميشه با آن در ستيز باشد، طاغوتهاست، طاغوت درون; يعنى نفس اماره و طاغوت برون، شياطين جنّى و شياطين انسى. سالك از قرآن آموخته است كه:

شايد

اشاره

به

طاغوت

بزرگ;

يعنى

نفس

اماره

باشد،

رمى

جمره

عقبه;

يعنى

طرد

نفس

اماره،

يعنى پايمال

كردن

هوا

وهوس;

«وارم

الشهوات

والخساسة

والدنائة

والذميمة

عند

رمى

الجمرات.»
آنگاه اگر با رمى جمره عقبه پاى بر نفس اماره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل ولقاء است; زيرا ميان بنده و خدا يك قدم بيش فاصله نيست، اگر بنده از هوا و هوس گذشت واين گام بلند را طى كرد گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجيان در آن روزها كه در وادى منا، رحل اقامت افكنده اند بايد كه رمى جمرات سه گانه كنند واين يعنى طرد طاغوت درون (نفس اماره) طاغوت برون از شياطين جنى (ابليس و اعوان او) وشياطين انسى (دشمنان دين وانسانيت)، از اينرو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همه طاغوتها واعلام جنگ وستيز بى پايان با آنهاست.

10ـ ذبح قربانى;
قربانى سنتى است كه تنها از تقوا پيشگان، پذيرفته مى شود
«اذ قرّبا قرباناً فتقبل من أحدهما و لم يتقبل من الآخر»
(13) و آن رمز گذشت و فداكارى در راه
محبوب و رمز محبت و عشق است; چراكه به گاه قربانى نمودن، حاجى سالك حنجره هواى خويش و طمعش به مردمان را پاره مى كند; «و اذبح حنجرتَى الهوى و الطمع عند الذبيحة.»

قربانى در منا زنده كردن خاطره بزرگ حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل ـ عليهما السلام ـ نيز هست، آنگاه كه از سوى محبوب خطاب به ابراهيم ـ ع ـ امر آمد كه جوانت را در منا ذبح كن و آن حضرت امر محبوب را به فرزندش حضرت اسماعيل ـ عليه السلام ـ گوشزد كرد و او با كمال رغبت پذيرفت;
«يا ابت افعل ما تؤمر»
(14) و هر دو با كمال شوق و عشق، تا
سر حد ذبح جلو رفتند، و آنگاه از سوى محبوب ندا آمد كه از امتحان پيروز بدر آمديد;
«قد صدّقت الرؤيا.»

11ـ حَلْق يا تقصير;
تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت; يعنى تراشيدن باقى مانده كدورتها، رذالتها و اصلاح دل از زنگار منيّتها و خوديّتها; زيرا سالك هرچه خودسازى كند، باز بايد بداند كه ريشه هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اينرو، پس از تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر حاجى سالك از منزل تخليه نگذشته باشد بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد. در باب تقصير، پيش از اين سخن گفتيم.

پس از ديگرى كسب توفيق نمود امّا در برابر غريزه جنسى، احساس ناتوانى مى كند و مى گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان، بازمانده بودم
«و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين»
(15) بنابراين طواف نساء درس آموزنده اى است
براى همه سالكان و بويژه جوانان.

13ـ زيارت مدينه;
پس از اتمام، مكمّل اعمال سالكان، تشرف به مدينه منوره و زيارت مرقد پيغمبر اكرم و حضرت زهرا و ائمه بقيع ـ عليهم السلام ـ است و حج بدون زيارت آنان ناقص و نظير تمسك به قرآن منهاى ولايت است، از اين جهت در روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ وارد شده است كه زيارت مدينه منوره، اتمام حج است.

سفارش بسيارى بر زيارت قبور اهل بيت شده است; از جمله: حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمودند: هر كه سه روز حضرت رسول ـ سلام الله عليه ـ را زيارت كند، بهشت براى او واجب مى شود(16) و نيز در روايتى از حضرت رضا ـ ع ـ مى خوانيم كه: «زيارت حضرت رسول، زيارت
خداست»(17) و يا در روايت ديگرى از امام صادق ـ ع ـ آمده است كه: «براى هر امامى بر ذمّه
پيروانش، عهدى است و به تحقيق، زيارت قبور آن امامان، از نهايت وفادارى شيعيان بدان عهد است، پس هر آن كس كه ائمه ـ عليهم السلام ـ را ـ در حاليكه راغب در زيارت آنان باشد ـ زيارت كند، آن امامان، در روز جزا شافعان وى خواهند بود.

و مراعات چند چيز براى زائرانى كه به اين توفيق عظيم رسيده اند ضرورى است:

حتى در آنجا سزاوار نباشد چه رسد به گفتگو با ديگران;
«لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى»
(18) و ادب در ايستادن و نشستن بايد مراعات شود; نظير كسى كه در محضر آنها
مى نشيند.

اين آداب از آنروست كه رسول اكرم و ائمه ـ عليه الصلوة و السلام ـ اصدق مصاديق انسان كاملند و انسان كامل همواره زنده و شاهد است و از اينرو در محضر انور آنان به هنگام اذن دخول مى خوانيم: «و اعلم ان رسولك و خلفائك ـ عليهم السلام ـ احياء عندك يرزقون، يرون مقامى و يسمعون كلامى و يردّون سلامى و انك حجبت عن سمعى كلامهم و فتحت باب فهمى بلذيذ مناجاتهم ...»


آمادگى براى رفتن به حرم، براى گرفتن فيض; به عبارت ديگر آمادگى براى وصل، چنانكه از علامه مجلسى ـ قدس سره ـ نقل شده است كه پس از تشرف به نجف اشرف، پيش از زيارت قبر مطهر امير مؤمنان، براى آمادگى، روزها را در وادى السلام نجف در مقام قائم ـ عج ـ و شبها را در رواق مطهر حرم، به رياضت مشغول شده و پس از مدتى با آمادگى به زيارت قبر مطهر نائل گشته است.


توجه به اين كه گناه مخصوصاً حق الناس موجب دل آزردگى اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است و اين مضمون كه هر گونه ستم به شيعيان ما در حكم ظلم به ماست، به صورت متواتر در روايات وارد است.

جهت خشنود ساختن اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به واسطه تصميم جدى بر اين كه تا بتواند كمك و اعانت به همنوعان و بويژه شيعيان را ترك نكند و تصميم جدى بر اين كه ظلم و اجحاف به دوستان آنها نداشته باشد و با اين توبه و تصميم وارد حرم شود.


همت او در زيارات بلند باشد، فقط به خواستن حوائج دنيوى يا اخروى اكتفا نكند بلكه اين گونه حوائج را به خود آنها واگذارد، «علمهم بحالنا حسبنا من سؤالنا» بلكه همت او اين باشد كه از نور آنها منوّر شود. از ولايت تكوينى آنها در جهت عروج استفاده كند; زيرا كسى مى تواند به مقام فنا و لقاء برسد كه داراى چند چيز باشد;
بُراق
براى عروج،
زاد و راحله
براى راه،
راهنما
براى گم نشدن و رسيدن به مطلوب و
نور
براى استفاده كردن از آن در ظلمتها.

براق اين راه براى انسان بُعد ناسوتى اوست كه به آن جسم مى گويند لذا قرآن براى تقويت اين براق سفارش كرده است;
«و ابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا.»

زاد و راحله; تقوا و روح خدا ترسى است كه از ديدگاه قرآن بهترين توشه است;
«تزوّدوا فان خير الزاد التقوى.»

و نور اين راه، كه انسان را از ظلمتها نجات مى دهد، قرآن است;
«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين.»

و راهنما، اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هستند كه بدون آنها هيچ موجودى به كمال نخواهد رسيد و هيچ انسانى به مقام وصل نائل نخواهد شد.

و در طريق سير و سلوك نيز افرادى كه از اين راهنما استفاده نكردند، بجاى وصل براى آنها قطع حاصل شد و بجاى هدايت، در ظلمات ضلالت گرفتار شدند و از نظر قرآن اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و در زمان ما قطب عالم امكان و محور عالم وجود و واسطه بين غيب و شهود حجة بن الحسن، المهدى الموعود ـ عج ـ هدايت اين راه را به عهده دارند;
«و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا.»

بنابر اين، توسل هم يك امر لازم است و بهترين توسلات زيارت قبور مطهر آنهاست.

/ 6