مفهوم ادب
ادب واژه اى است عربى كه در زبان فارسى كاربرد خاصى پيدا كرده است واندكى تفاوت ميان اين دو كاربرد به چشم مى خورد. ادب :ان تجمع الناس الى طعامك و هى المادبه والمادبه . و من هذاالقياس الادب ايضا مجمع على استحسانه . 5 دعوت كردن مردم به طعام واجتماع آنان بر سفره را[ مادبه] گويند. و رفتارى را كه نيكويى آن مورد و فاق واتفاق باشد[ ادب] خوانند. لغوى ديگرى مى نويسد: الادب :الذى يتادب به الاديب من الناس سمى ادبا لانه يادب الناس الى المحامد و ينهاهم عن القبايح واصل الادب الدعاء و منه قيل للصنيع يدعى اليه الناس : مدعاه و مادبه و فلان قداستادب بمعنى تادب و يقال للبعيراذا ريض و ذل :اديب مودب . 6كلمات لغويين بنابر آنچه در لغت نامه دخدا آمده است در معناى ادب نزديك به يكديگراست : بعضى آن را[ ملكه و قوه اى دانسته اند كه صاحبش رااز ناشايستها نگاه مى دارد]. و برخى از آن به عنوان :[ رياضت ستوده اى كه به واسطه آن به فضيلتى آراسته گردد]. ياد كرده اند چنانكه به معناى[ نگاهداشت حد هر چيز] نيز گفته اند و به همين جهت به كسى كه حدود و قواعد زبان و علوم ادبيات را دانا و دارا باشد[ اديب] گويند. و تعبير بعضى در معناى ادب اين است: [ نيك گفتارى و نيك كردارى] و بالاخره[ نيكى احوال و رفتار در نشست و برخاست خوشخويى و گرد آمدن خويهاى نيك و پسنديده]. معين در فرهنگ خود در معنى ادب نوشته است : [ حسن معاشرت حسن محضر آزرم حرمت و پاس] مرحوم علامه طباطبائى مى فرمايد:[معناى اصلى ادب هيئت نيكويى كه شايسته رفتار بر آن گونه باشد. البته ادب به كارهاى مشروع از نظر دينى و يا مجازاز لحاظ عقل اطلاق شده است .ادب اموراختيارى را فرا مى گيرد كه امكان شكلهاى گوناگون را داشته باشد يعنى بتوان نام كارمودبانه و غير مودبانه بر آن نهاد. بنابراين معناى اصلى ادب همان چيزى است كه بيان شده اگر چه از نظراجتماعات گوناگون واقوام و ملل مختلف مصاديق متفاوتى داشته باشد] 7 . از آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه : نيكويى ظرافت مقبوليتهمگانى و زيبايى از مقومات معنى و مفهوم ادب است يعنى هر آنچه از رفتار كردار گفتار واحوال كه شايسته باشد[ ادب] نام مى گيرد. انسان خوش محضر وظيفه شناس منظم نيك گفتار و نيك كردار و محترم را [مودب] مى نامند. دربرخى از روايات اشاره اى به مفهوم[ ادب] شده است كه دقت در آنها به بيان مطلب كمك مى كند امام على[ ع] فرمود: افضل الادب ان يقف الانسان على حده ولايتعدى قدره 8 . برترين ادب آن است كه انسان پا را فراتراز آنچه هست نگذارد واز مرزارزش خويش تجاوز نكند.و نيز فرمود:aضبط النفس عندالرغب والرهب من افضل الادب 9 .خويشتن دارى به هنگام تمايل و بى ميلى از برترين ادبهاست .و در جاى ديگر مى فرمايد:كفاك ادبااجتناب ما تكرهه من غيرك 10 .آنچه برخود نمى پسندى بر ديگران مپسند كه همين تو را درادب بس است .نتيجه اين كه : خويشتن دارى قدر خودشناسى و حد و مرز خود نگاهدارى از ويژگيهاى مفهوم ادب است .لازم به يادآورى است كه آداب واخلاق با يكديگر تفاوت دارند كه اينك به تفاوت آن دواشاره مى كنيم : [مجموع حالات ثابته و صفات راسخه نفسانى كه نفس را بدون نياز به فكر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و وا مى دارد اخلاق ناميده مى شود] 11 .