عمليات اصلاح - اصلاحات علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصلاحات علوی - نسخه متنی

سعید ایوب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




عمليات اصلاح

[ از ژرفاى فتنه ها: درنگى در تاريخ اسلام و مسلمانان، ترجمه ى سيد حسن اسلامى، قم: مركز بررسيهاى اسلامى الغدير، 1376، ج1، ص574 تا 609. ]

اميرالمؤمنين "ع" به دنبال بيعت خود، عمليات اصلاح را آغازيد. اين عمليات روبنايى و سطحى نبود، كه به ريشه ها مى پرداخت؛ يعنى همان جا كه سياست برگزيدن منافقان، سياست عدم روايت و نقل حديث و سياست ترويج قصه گويى و شاعرى و چشم بستن بر فرهنگ و صنعت شراب و سياست، خراج و تأويل نابجاى آيات قرآن و گردآورى زر و سيم حاكم بود. اين عمليات به سادگى پيش نرفت، كه مشكلات و دشواريهايى پيش آمد و به سرعت جنگ جمل شكل گرفت و پس از آن طوفانى كه همه چيز را ويران مى كرد ، وزيد. در اينجا، برخى اصلاحات و تغييرات را باز مى نماييم، تا پژوهشگران در كُنه آن تأمل كنند.

بركنارى سران فتنه

پس از كشته شدن عثمان، نعمان بن بشر با پيراهن خونين خليفه، [ به نقل مروج الذهب، ج2، ص379. ام حبيبه پيراهن را به وسيله ى نعمان براى معاويه فرستاد. ] راه شام را در پيش گرفت و آن را به معاويه رساند. معاويه نيز آن را بر منبر گذاشت تا مردم آن را ببينند و از آنان خواست براى خون خواهى آماده شوند و آنان پيرامون منبر به شيون و گريه مشغول شدند. معاويه فرمانى صادر كرد مبنى بر آنكه تا انتقام خون عثمان گرفته نشده، هيچ
مردى با زنى همبستر نشود. [ به نقل از مروج الذهب، ج2، ص379. ] ابن كثير مى نويسد كه ''مردم يك سال گرد پيراهن گريستند و آن سال از زنان دورى كردند.[ البدايه و النهايه، ج7، ص228. ] آن چه معاويه كرد، گوياى آن است كه بر امارت خود پافشارى مى كرد و تسليم هيچ كوششى براى عزل خود نمى شد.

امام على "ع" پيشتر سهل بن حنيف را به جاى معاويه فرستاده بود و هنگامى كه سهل به تبوك رسيد، با سواران معاويه مواجه شد. از او پرسيدند: ''كيستى؟'' پاسخ داد: ''اميرم''. پرسيدند: ''امير كجا؟'' گفت: ''امير شام''. گفتند: ''اگر عثمان تو را فرستاده است، خوش آمدى و اگر ديگرى تو را برگزيده، باز گرد''. سهل گفت: ''مگر نمى دانيد چه رخ داده است؟''. گفتند: ''چرا، مى دانيم''. بدين ترتيب، سهل نزد امام على "ع" بازگشت. [ همان، ص230 و تاريخ طبرى، ج5، ص161. ] عبدالله بن عباس كه براى اداى مناسك حج، مدينه را ترك كرده بود، بازگشت، نزد امام رفت و عرض كرد : ''يا اميرالمؤمنين! پيشنهاد مى كنم كه معاويه را ابقا كنى، اگر با تو بيعت كرد، بركندنش از جايش با من است''. حضرت "ع" فرمود: به خدا قسم، جز شمشير به او نخواهم داد. آنگاه به اين بيت متمثّل شد: اگر غير عاجزانه و بى پستى بميرم، اين مرگ مرگ نيست.

ابن عباس عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! تو مرد شجاعى هستى. مگر نشنيده اى كه رسول خدا "ص" مى فرمود: ''جنگ، نيرنگ است''؟ حضرت "ع" پاسخ داد: ''چرا، اى ابن عباس! ليكن از خصلتهاى تو و معاويه، چيزى در من نيست. تو نظرت را بگو و من در آن مى نگرم و اگر نپذيرفتم، تو از من اطاعت كن''. ابن عباس پاسخ داد: ''چنين مى كنم. كم ترين حقى كه بر من دارى آن است كه از تو اطاعت كنم''. [ همان. ]

/ 18