فرمانهاى رهبرى
هدف امام "ع" به اصلاح بيت المال و امور مالى، منحصر نماند، كه او حجت بود و دعوتى گسترده و فراگير داشت. در اينجا برخى از سفارشهاى حضرت را به كارگزارانش مى آوريم، تا از خلال آن به ديدگاه ايشان پى ببريم و جرعه اى از شراب بى دُرد دعوت را بنوشيم. حضرت "ع" به اسود پسر قطيبه حاكم حُلوان چنين نوشت: 'اما بعد، چون والى را هواها گونه گون شود، او را از بسيارى عدالت، باز دارد. پس بايد كار مردم در آنچه حق است، نزد تو يكسان باشد، كه ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آنچه مانند آن را نمى پسندى دور سازد و نفس خود را دركارى كه خدا بر تو واجب فرموده وادار، در حالى كه پاداش آن را اميدوارى و از كيفرش ترسانى. بدان كه دنيا خانه ى آزمايش است و دنيادار، ساعتى در آن آسوده نبود. جز آسودگى وى در روز قيامت كه مايه ى دريغ او شود. هرگز هيچ چيز تو را از حق بى نياز نگرداند و از جمله ى حقها كه بر توست، اين است كه نفس خود را بپايى و به اندازه ى توانت در كار رعيت كوشش نمايى، كه آنچه از اين كار به دست مى آورى برتر است از آنچه به تو مى رسد. والسلام'. [ نهج البلاغه، نامه ى 59. ]همچنين به حارث هَمْدانى كه از فقيهان بود، چنين نوشت: 'چنگ در ريسمان قرآن زن و از آن نصيحت بخواه، حلالش را حلال و حرامش را حرام گير و حقى را كه پيش از اين بوده است، تصديق كن و رفته ى دنيا را براى مانده ى آن آينه ى عبرت شمار؛ چه برخى از آن به برخى ديگر ماند و پايانش خود را به آغاز آن رساند و همه ى آن رفتنى و با كس نماندنى است. نام خدا را بزرگ شمار و آن را جز براى حق بر زبان ميار. مرگ و پس از آن را فراوان ياد كن و آرزوى مرگ مكن، مگر به شرطى استوار. و از كارى دورى كن كه كننده، آن را برخود روا دارد و از ديگر مسلمانان ناپسند شمارد. و بترس از كارى كه در
نهان كنند و در عيان از آن خجلت برند. و بپرهيز از كارى كه چون از كننده ى آن پرسند، آن را به خود نپذيرد، يا راه پوزش پيش گيرد. آبرويت را نشانه ى تير گفتار مگردان و هر چه شنيدى به مردمان مرسان كه آن نشانه ى دروغگويى است. هر چه مردم به تو گويند، به خطا منسوب مكن كه نشان جهل است. خشم خود را فرو خور و به وقت توانايى درگذر. به هنگام خشم، در بردبارى بكوش و به هنگام قدرت، چشم پوشى كن، تا عاقبت تو را باشد. هر نعمتى را كه خدا به تو داده، با سپاسگزارى، باقى بدار و هيچ نعمتى از نعمتهاى خدا را كه ارزانى توست، ضايع مكن و بايد كه نشان نعمتى را كه خدايت داده، بر تو آشكار گردد'.[ نهج البلاغه، نامه ى 69. ]
حضرت "ع" به قثم بن عباس عامل خود بر مكه چنين نوشت: 'اما بعد، مراسم حج را براى مردم برپا دار و ايام ا لله را به ياد آنان آر و بامداد و شامگاه براى آنان مجلس ساز، آن را كه فتوا خواهد، فتوا ده و نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن. جز زبانت پيام رسان مردمان نباشد و جز رويت دربان آنان نگردد. هيچ حاجتمند را از ديدار خود محروم مگردان، چه اگر در آغاز از دردگاه تو رانده شود و در پايان حاجت او برآورده گردد، تو را نستايند.در مال خدا كه نزد تو فراهم شده بنگر و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزديكت هستند و آنان كه مستمندند و سخت نيازمند، بده و باقى مانده را نزد ما بفرست تا ميان كسانى كه نزد ما هستند قسمت كنيم.مردم مكه را بگو تا از ساكنان اجرت نگيرند، كه خداى سبحان مى فرمايد: 'عاكف و بادى در آن يكسان اند. عاكف مقيم مكه است و بادى كسى است كه به حج مى آيد و از مردم مكه نيست. خدا ما و شما را بدان چه دوست دارد، توفيق دهد. والسلام'. [ همان، نامه ى 67. ]
حال كه برخى سفارشهاى حضرت "ع" به كارگزارانش را نقل كرديم، ناگزيريم از عهدنامه ى ايشان به مالك اشتر- هنگامى كه او را به امارت مصر گماشت- سخن به ميان آوريم و بخش هايى از آن را باز نماييم.