بیشترلیست موضوعات عمليات اصلاح بركنارى سران فتنه برابرى در اموال فرمانهاى رهبرى فرمان روايت علم و منع قصه گويى توضیحاتافزودن یادداشت جدید بدين ترتيب حقوق جنگاوران به خودشان رسيد و ديگر سواد، بوستان قريش نبود. همچنين در عطاها برابرى حاكم گشت و هنگامى كه بر ايشان درباره ى اين برابرى خرده گرفتند و حضرت را به ادامه ى سياست پيشين مبنى بر تفاوت ميان افراد بر اساس سبقت در ايمان فرا خواندند، فرمود: ''آيا مى فرماييد، تا از طريق ستم كردن بر آنكه والى اويم، در پى پيروزى باشم؟ به خدا قسم، تا روزگار باقى است و ستاره اى در پى ستاره اى مى آيد، چنين نخواهم كرد. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر مى داشتم، تا چه رسد كه مال، مال خداست. بدانيد كه دادن مال به كسى كه مستحق آن نيست، تبذير و اسراف است و قدر دهنده را در دنيا بالا مى برد و در آخرت فرود مى آرد و او را در ديده ى مردمان گرامى مى كند و نزد خدا خوار مى سازد. هر كس مال خود را به ناحق و به نااهل بخشيد، خداوند او را از سپاسگزارى آنان محروم ساخت و دوستى آنان را نصيب ديگرى كرد و اگر روزى پاى او لغزيد و به يارى آنان نيازمند گشت، در ديده ى آنان بدترين يار است و پست ترين دوست دار''. [ همان، خطبه ى 126. ]
اميرالمؤمنين "ع" مراقب كارگزاران خود و رفتارشان در اموال عمومى بود. ايشان به زيادبن ابيه كه جانشين عبدا لله بن عباس والى حضرت بر بصره بود، چنين نوشت: ''همانا من به خدا سوگند مى خورم، سوگندى راست، اگر خبردار شوم كه تو در فيئ مسلمانان- اندك يا بسيار- خيانت كرده اى، چنان بر تو سخت گيرم كه اندكْ مال مانى و درمانده به هزينه ى عيال و خوار و پريشان حال. والسلام''.[ نهج البلاغه، نامه ى 20. ] همچنين به يكى ديگر از كارگزاران خود نوشت: ''از تو خبرى به من رسيده است، كه اگر درست باشد، پروردگارت را به خشم آورده اى و امام خويش را نافرمانى كرده اى و امانت خود را از دست داده اى. به من خبر داده اند كه تو كِشْت زمين را برداشته و آنچه پايت بدان رسيده، براى خود نگاه داشته اى و آنچه در دستت بوده خورده اى. حساب خود را به من باز پس بده و بدان كه حساب خدا بزرگتر از حساب مردمان است''. [ همان، نامه ى 40. ]
به مصقله پسر هبيره ى شيبانى عامل خود بر اردشير خَرّه چنين نوشت: ''از تو به من خبرى رسيده است، كه اگر درست باشد، خدايت را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى كرده اى. تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسبهايشان گرد آورده و براى آن خونهايشان ريخته شده، به اعراب خويشاوند خود كه تو را برگزيده اند، مى بخشى و ميان آنها پخش مى كنى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد، اگر اين سخن راست باشد، نزد من منزلت خود را فرود آورده و ميزان خود را سبك كرده اى. پس حق پروردگارت را خوار مكن و دنياى خود را به نابودى دينت آباد مگردان، كه از جمله ى زيان كاران باشى. هان، مسلمانانى كه نزد تو و ما به سر مى برند، حقشان از اين غنيمت يكسان است و براى گرفتن آن نزد من مى آيند و حق خود را مى گيرند و باز مى گردند''. [ همان، نامه ى 43. ]