اين عهدنامه از گذشته ى دور تاكنون، همواره مورد توجه بسيارى از عالمان، اديبان بزرگ و حقوقدانان بوده و به وسيله ى آنان شرح و تفسير شده است و تك نگاريهاى متعددى درباره ى آن نوشته شده و خود آن به برخى زبانهاى ديگر ترجمه شده است. [ براى تفصيل بيشتر، ر.ك. به: مصادر نهج البلاغه، سيّد عبدالزهرأ الحسينى، ج3، ص426. ]
نامه ى حضرت به مالك، عهدنامه اى كامل و جامع و مفصل ترين عهدنامه به شمار مى رود و ما به دليل مفصل بودنش، پاره هايى از آن را نقل مى كنيم و كسانى را كه خواستار تفصيل بيشتر هستند، به منابع مربوطه ارجاع مى دهيم. [ نهج البلاغه، نامه ى 53 و شروح آن. ]
حضرت "ع" پس از سفارش به تقواى خدا و مقدم داشتن اطاعت از او بر هر چيز و لزوم پيروى از فرمانهاى خداوند در كتابش و اداى فرايض او به مالك مى فرمايد:مهربانى به رعيّت را براى دل خود و دوستى ورزيدن با آنان و نرمى كردن با همگان را شعار قرار ده و همچون جانورى شكارى مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى؛ چه آنان دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تواند و دسته ى ديگر در آفرينش با تو همانند هستند. از آنان گناه سر مى زند و دچار علّت مى شوند و خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى رود. به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد. چه تو برتر از آنانى و آنكه بر تو ولايت دارد، از تو برتر است و خدا از آنكه تو را ولايت داد، بالاتر و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله ى آزمايش تو ساخت. خود را آماده ى جنگ با خدا مكن كه توان تحمل كيفرش را ندارى و در بخشش و آمرزش از او بى نيازى نخواهى يافت. بر بخشش پشيمان مشو و بر كيفر شادى مكن و به خشمى كه توانى خود را از آن برهانى مشتاب و مگو كه به من امارت داده اند و من امر مى كنم و اطاعت مى شوم. كه اين كار دل را سياه و دين را تباه كند و موجب زوال نعمت و نزديكى بلا و آفت است و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى، نخوتى در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حكومتِ پروردگار را كه برتر از توست بنگر، كه چيست و قدرتى كه بر تو دارد و تو را برخود آن قدرت نيست، چقدر است، كه چنين نگريستنى از سركشى تو مى كاهد و تندى تو را فرو مى نشاند و خرد رفته ات را به جاى باز مى گرداند.از آنكه در جبروت و عظمت خداوند، خود را همانندش شمارى بپرهيز، كه خدا هر سركشى را خوار و هر خودبينى را بى مقدار مى سازد. داد خدا و مردم و خويشاوندان نزديكت و آن كس كه از رعيت خويش دوست مى دارى، از خود بده. كه اگر داد آنان را ندهى، ستمكارى و آنكه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاى بندگانش دشمن او بود و آنكه خدا دشمن او باشد، دليلش را فرو گذارد و همچنان با خدا برسر جنگ خواهد بود تا آنكه باز ايستد يا توبه كند. هيچ چيز مانند بنياد ستم گذاشتن، نعمت خدا را دگرگون نمى كند و موجب نزديك شدن كيفر حق نمى گردد، خداوند شنواى دعاى ستمديگان و در كمين ستمكاران است.بايد محبوبترين كارها به نزد تو، ميانه ترين آنها در حق و فراگيرترين آنها در عدالت و فراهم آورنده ى بيشترين رضايت رعيت باشد. كه ناخشنودى همگان خشنودى خواص را بى اثر مى كند و ناخشنودى خواص با رضايت همگان ناديده و بخشوده مى ماند....منفورترين و دورترين رعيت نزدت، آن كس باشد كه بيش از ديگران در پى عيب جويى مردمان است، كه مردم را عيبهايى است و والى به پوشاندن آنها سزاوارتر است. پس آنچه را بر تو نهان است، آشكار مكن، بلكه بر تو باد به پاك شمردن آنچه بر تو پديدار مى شود و خداوند بر آنچه از تو نهان مانده داورى مى كند. پس چندانكه توانى زشتى را بپوشان، تا آنچه را دوست دارى از رعيت پوشيده ماند، خداوند بر تو بپوشاند. گره هر كينه اى را از مردم بگشاى و رشته ى هر دشمنى را از خود پاره كن و خود را نسبت به آنچه برايت روشن نيست، ناآگاه گير و شتابان گفته ى سخن چين را مپذير، كه سخن چين فريبكار است، گرچه خود را به ناصحان مانند كند.