چرخهاى تمدن به عقب بر نمى گردد - منطق استعمار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق استعمار - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


















چرخهاى تمدن به عقب بر نمى گردد

هنگامى كه بعضى از مردم بخواهند يك قانون اسلامى را بكوبند و يا سنت خوبى را از بين ببرند، جمله چرخهاى تمدن به عقب برنمىگردد را بكار مى گيرند، بى آنكه مفهوم آن را درك كنند. و گروهى ديگر بجاى اين جمله از جملات ديگرى استفاده مى كنند، مانند: دنيا اين حرف را قبول نمى كند!

آيا اين كلمات و امثال آن صحيح است؟ بايد دقت داشت كه دنيا هم چيز صحيح و هم فاسد را قبول مى كند. و اغلب مردم به سنتهاى قديمى عادت كرده اند حتى اگر آن سنت امر غلطى باشد و به همين جهت كسانى كه مى خواهند، جامعه را اصلاح كنند، در راه احقاق حق و منهدم نمودن باطل، با سخت ترين مشكلات روبرو مى شوند.

ولى عقلائى كه در قلبشان مرضى نيست و اهل تعصب و عناد نيستند، كار صحيح را اگر بيابند با كمال ميل مى پذيرند، و اگر از كار باطلى آگاه بشوند دورى مى كنند حتى اگر آن كار صحيح را ديگران رها كرده و به كار باطل رو آورده باشند.

پس بايد از آنچه صحيح است پيروى كنيم، چه دنيا آن را بپذيرد يا نپذيرد. و آنچه را كه باطل است بايد رها كنيم و زير بار قبولى آن نرويم چه آن را دنيا پذيرفته باشد يا نپذيرفته باشد.
و غرب استعمارگر اين جمله كه دنيا اين كار را نمى پذيرد پس ما هم نمى پذيريم را پتكى قرار داده، كه با آن احكام اسلام از كوچك و بزرگش را بكوبد و از بين ببرد.

و اذهان مردم را از اين جمله پر كرده و طوطى وار آن را تكرار مى كنند، بى آنكه از آن چيزى بفهمند و بارها شده كه هنگام بحث با افراد مختلف، وقتى از جواب و بحث عاجز مى شدند به اين جمله پناه مى بردند و بعنوان دليل قاطع از آن ياد مى كردند.

در اينجا به پاره اى از مسائل كه راجع به آنها با بعضى از جوانان بحث و گفتگو داشتم، اشاره مى كنم.از جمله با شخصى در باره پارلمان مجلس شورى كه مسئوليت قانون گذارى را بر عهده دارد، و در كشورهاى جهان آزاد معمول است گفتگو كردم.او ابتداء گفت: پارلمان بايد اصلاح شود. گفتم: آيا بهتر نيست كه سفره قانونهاى جعلى غير شرعى را برچينيم؟

گفت: چگونه؟ آيا به نظام ديكتاتورى برگرديم؟!

گفتم: آيا بين اين دو نظام، راه ديگرى نيست؟

گفت: آن راه كدام است؟ و ظاهراً راه ديگرى وجود ندارد.

گفتم: برگرديم بسوى قوانين اسلامى.

گفت: اسلام چه ربطى به اين كارها دارد؟

گفتم: براى اسلام روش خاصى در سياست است كه ربطى به مجلس قانون جعلى و نظام و ديكتاتورى ندارد.

گفت: روش اسلام در اداره امور چگونه است؟

گقتم: روشى كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) بكار گرفتند، قبل از بدنيا آمدن كلمه قانون وضعى.

گفت: دنيا پيشرفت كرده است.

گفتم: پيشرفت جهان و صنعت چيزى است قابل درك و فهم، آيا دگرگونى و تحول در اخلاق اگر از خوب و صحيح بسوى بد و فاسد باشد بايد به آن عمل كنيم؟

گفت: اين حرفها را كنار بگذار، چرخهاى دنيا به عقب بر نمى گردد.

گفتم: مقصود شما از اين حرف چيست؟

گفت: يعنى نمى توانيم نظام سياسى قديمى را در اين زمان پياده كنيم.

گفتم: براى چه نمى توانيم پياده كنيم؟

گفت: دنيا از آن استقبال نمى كند.

گفتم: برعكس، اگر دنيا راه بهتر را بشناسد، ديگر به آنچه كه عادت كرده اعتنايى نمى كند.

/ 7