قسمتى از پيام امام خمينى در رابطه با حج سال 66 - شناخت صهیونیسم بین الملل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت صهیونیسم بین الملل - نسخه متنی

سید جواد علم الهدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قسمتى از پيام امام خمينى در رابطه با حج سال 66

بسم اللّه الرحمن الرحيم

قسمتى از فرمايشات رهبر كبير انقلاب اسلامى امام خمينى (مدظله ) در هشدار به مسلمانان
جهان خصوصا شركت كنندگان در مراسم حج
سال 1366 ه - ش .

ملت هاى مسلمان بايد به فكر نجات فلسطين باشند و مراتب انزجار و تنفّر خويش را از
سازشكارى و مصالحه رهبران ننگين و خود فروخته اى كه بنام فلسطين ، آرمان سرزمين
هاى غصب شده و مسلمانان اين خطه را به تباهى كشيده اند به دنيا اعلام و نگذارند اين
خائنان بر سر ميز مذاكره ها و رفت و آمدها حيثيت و اعتبار و شرافت ملت قهرمان فلسطين را
خدشه دار كنند كه اين انقلابى نماهاى كم شخصيت و خود فروخته به اسم آزادى قدس
به آمريكا و اسرائيل متوسل شده اند، عجبا كه هر روز از فاجعه خونبار غصب فلسطين مى
گذرد و سكوت و سازش سران كشورهاى اسلامى و طرح مماشات با
اسرائيل غاصب بيشتر و حتّى از تبليغ و شعار رهايى بيت المقدس هم خبرى به گوش
نمى رسد و اگر دولت و مردم كشورى همانند ايران كه خود در حالت دفع تجاوز و جنگ و
محاصره است به پشتيبانى از مردم فلسطين برخاسته و فرياد مى زنند او را محكوم مى
كنند و حتّى اين كه يك روز هم به نام قدس برگذار شده وحشت نموده اند. نكند كه اينان
تصور كرده اند كه گذشت زمان سيرت و صورت خباثت هاى
اسرائيل و صهيونيسم را دگرگون ساخته است و گرگ هاى خون آشام صهيونيزم از فكر
تجاوز و غصب سرزمين هاى از نيل تا فرات دست برداشته اند. مسؤ ولين محترم كشور
ايران و مردم ما و ملت هاى اسلامى از مبارزه با اين شجره خبيثه ، و ريشه كن كردن آن دست
نخواهند كشيد. و به يارى خداوند از قطرات پراكنده پيروان اسلام و توان معنوى امت محمّد
«(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) » و امكانات كشورهاى اسلامى بايد استفاده كرده و
با تشكيل هسته هاى مقاومت حزب اللّه در سراسر جهان
اسرائيل از گذشته جنايت بار خود پشيمان ، و سرزمين هاى غصب شده ، مسلمانان را از
چنگال آنان خارج كرده ، من همانگونه كه بارها و در
سال هاى گذشته قبل و بعد از انقلاب ، هشدار داده ام مجددا خطر فراگيرى غده چركين و
سرطانى صهيونيزم را در كالبد كشورهاى اسلامى گوشزد مى كنم و حمايت بى دريغ
خود، و ملت و دولت و مسؤ ولين ايران را از تمامى مبارزات اسلامى ملت ها و جوانان غيور و
مسلمانان در راه آزادى قدس اعلام مى نمايم .

و از جوانان عزيز لبنان كه موجب سرفرازى امت اسلام و خوارى و ذلّت جهان خواران
گرديده اند، تشكر مى كنم و براى موفقيت همه عزيزانى كه در
داخل سرزمين هاى اشغالى و يا در كنار اين كشور غصب شده با تكيه بر سلاح ايمان و
جهاد، به اسرائيل و منافع آن ضربه مى زنند دعا مى كنم ، و اطمينان مى دهم كه ملت
ايران شما را تنها نخواهد گذاشت به خدا توكّل كنيد، و از قدرت معنوى مسلمانان بهره
به جوئيد. و با سلاح تقوى و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله بريد كه «ان
تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم . » (1)

«خبرنامه - ويژه پيام امام خمينى »

به حجاج بيت اللّه الحرام سال 1407 ق 1366 ش مطابق با 1987 م

پيشگفتار

«قال اللّه الحكيم : فيما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون
الكلم عن مواضعه و نوسا حظا مما ذكروا و لا تزال على خائنة منهم الا قليلا منهم . »
(2)

به علت پيمان شكنى ، آنان را لعنت كرديم . و
دل هايشان را تاريك و سخت نموديم ، آنان كلام خدا را تحريف مى كنند، و از آنچه به آنان
(توسط پيامبران ) گفته شد بهره نبردند. (اى
رسول گرامى !) و هميشه به توطئه هايشان آگاه مى شوى مگر جمعيت قليلى از آنها (كه
به اسلام وفادارند).

در اين كتاب سير مذهب و تطورات سياسى و اجتماعى يهود از نظر خوانندگان محترم مى
گذرد.

در اين كتاب بيشتر مطالب را از كتاب هاى يهود اخذ نموديم و قسمتى از مدارك آن در
پاورقى قيد شده است .

ناگفته نماند كه غرض از تاءليف كتاب توهين و تحقير اقليت مذهبى از پيروان حضرت
موسى (عليهم السلام ) نيست ، چه آنكه مذاهب آسمانى مادامى كه در ذمّه حكومت اسلام متعهد
زندگى كنند از نظر مسلمانان محترمند؛ (3) ولى پيروان صهيونيسم در ميان اقليت هاى
مذهبى داخل كشورهاى اسلامى عامل استعمار غرب و براى جوامع اسلامى سخت خطرناك مى
باشند.

قرآن كريم در آياتى چند خطر يهوديان را براى اسلام و مسلمين گوشزد فرموده است .

اين كتاب مواضع سياسى و اجتماعى ، حزب (صهيونيسم ) امروز را نسبت به اسلام و حتّى
نسبت به كشورهاى مسيحى غربى كه خود پرورش دهنده و محرك اصلى يهود عليه
كشورهاى اسلامى هستند آشكارا معرفى مى كند.

ملت يهود اكنون بطور پراكنده در سراسر جهان و احيانا به صورت اقليت هاى مذهبى به
نام كليمى يافت مى شوند و گروه هاى سياسى آنها با الهام گرفتن از مركز حزب
صهيونيسم بين الملل فعاليت هايى عليه كشورهاى مسيحى و اسلامى - از جمله كشورمان -
داشته اند كه با كمك استعمارگران ، قريب دو ميليون نفر صهيونيستى كه از شصت و دو
كشور جهان بودند در سرزمين اسلامى فلسطين گردهم آمده و حدود بيست هزار كيلومتر
مربع از اين خاك مقدس را با آواره نمودن اهالى مسلمان آن ، غصب و
اشغال نموده اند.(4)

استعمارگران يهوديان صهيونيست را براى برهم زدن صلح خاورميانه و ايجاد ناامنى و
فساد در كشورهاى اسلامى هميشه تقويت و آماده مى نمايند.

از آنجا كه براى بهتر شناختن يك ملت و يك قوم لازم است به دو
عامل اساسى مذهب و سياست آنان توجه شود؛ لذا در اين كتاب فهرست كاملى از پيدايش و
سير مذهب و سياست يهود را آورده ايم . ناگفته پيدا است كه مسلمانان از تبليغات و
فعاليت هاى مذهبى يهوديان در داخل و خارج جامعه اسلامى ابدا وحشتى ندارند؛ زيرا آئين
منحرف و خرافات و افسانه هاى آنها توان اينكه حتّى يك مسلمان آگاه را به خود جلب
نمايد نداشته و ندارد.

اصولا كليمى هاى مطّلع و كنجكاو و از لحاظ دينى به معارف و مبادى رسمى يهوديت
موجود اعتقاد ندارند. آنچه مايه ترس و وحشت آنان گشته ماهيت سياسى خرابكارانه و
خطرناك صهيونيسم است ؛ زيرا صهيونيست ها به شهادت برنامه هاى مختلف و اهداف
سياسى كشف شده از آنها، بطور كلى از قيد و بند مذهب و پرستش خداى
متعال و وجدان و شرافت انسانى آزادند و هر نوع فعاليت خلافى را در راه رسيدن به
اهداف شوم خويش مجاوز مى دانند، و به هر خيانت و جنايتى كه موانع سر راه آنان را رفع
كند دست مى زنند - پرونده هاى قطور اعمال خيانت بار، و شرم آور اين جمعيت در هر كجا كه
بوده شاهد ادعاى ماست .

مسلمانان با توجه به اعلان خطر قرآن در خصوص كافران به حضرت موسى (عليهم
السلام ) و خطرناك بودن اين جمعيت ترديد ندارند! علماى اسلام و دانشمندان روحانى كه
از آيات و روايات محكم و صريح غالبا به خطر اين جمعيت پى برده اند و در
طول تاريخ اسلام سعى داشته اند كه جامعه اسلامى و به خصوص زمامداران اسلام را
به خطر يهود آشنا سازيد.

با توجه به آنچه كه نوشتيم بر هر فرد مسلمان لازم است كه امكانات خود را براى
كوتاه نمودن دست صهيونيست ها بكار اندازد و
عامل استعمار را از صحنه خارج نموده و قرآن و اسلام را از خطر
اسرائيل نجات دهد.

خوانندگان محترم ، كتابى كه بخش هاى آن از نظر شما مى گذرد بخش هاى اوليه آن به
صورت تاريخ عبرت انگيز يهود است ؛ ولى نتيجه بخش هاى آن در بخش آخر خلاصه و
جمع بندى مى گردد تا بهتر معلوم شود كه مسلمانان جهان كه نزديك به يك چهارم سكنه
روى زمين را تشكيل مى دهند گرفتار چه نوع غده سرطانى هستند اگر مسلمانان بپا نخيزند
و قيام نكنند، در آينده نزديك ريشه هاى صهيونيسم بين
الملل ، همه پيكر اسلام را فرا مى گيرد و خون مسلمانان را فاسد مى كند و در حالت
استضعاف و ناتوانى باقى نگاه مى دارد.

اسرائيل پايگاه جاسوسى امپرياليسم جهانى است و به خاطر آن در خاورميانه تاءسيس
شده كه اسلام را در شكست دهد و يا انتقام كفر و عناد خود را از قرآن و محمّد «(صلى
اللّه عليه و آله ) » بگيرد.

اينك تنها ايران است كه با شعار «اللّه اكبر » به پا خاسته و مى رود كه با
اتكاء به خدا و قرآن و با رهبرى امام خمينى (مد ظله العالى )، امپرياليسم و صهيونيسم
جهان را به زباله دان تاريخ بيندازد.

تاريخ ورق مى خورد و همانطور كه پيامبر گرامى اسلام با
نزول آيات پياپى آيين يهوديت را به جهان معرفى كرد و توطئه هاى آنان را در زمان هاى
گذشته آشكار نمود، امروز هم ملت مسلمان كه از قرآن الهام مى گيرد اميدوار است
انحصارطلبى صهيونيسم را به جهان معرفى نمايد و با اتحاد و قيام همه جانبه
ملل مسلمان ، رژيم اشغالگر قدس را از منطقه خارج كند و اراضى
اشغال شده را آزاد سازد.

كتابى كه تقديم مى شود ابعاد نژادى يهود را از جهت اخلاق و فرهنگ و مذهب و روش
اقتصادى روشن مى سازد؛ بعلاوه بينش و برداشت
ملل اروپايى را نسبت به وضع آنان بررسى مى كند.

اين كتاب برخورد اقوام با حضرت محمّد «(صلى اللّه عليه و آله ) » و قرآن و
احكام اسلام را تدريجا بر حسب زمان توضيح مى دهد، تا در نتيجه به آنجا مى رساند كه
جهانخواران ضد اسلام دانستند زهر خود را كجا بريزند تا بتوانند پيكر اسلام را مسموم
كنند و مسجد قدس را به آتش بكشند زيرا آنها مارهايى هستند كه سابقه دشمنى آنها از
همه اقوام نسبت به اسلام بيشتر است و كينه آنها ديرينه تر مى باشد.

ابرقدرت هاى سرمايه دار خوب مى دانند كه با ساختن پايگاه صهيونيستى مى توانند
بلوك مسلمان نشين را سرگرم جنگ فرسايشى كنند و بازار رايجى براى فروش اسلحه
خود باز نموده و در مقابل ، نفت كشورهاى اسلامى را خام و داغ ببرند.

قبل از اين شناخت ، قرآن به پيامبر هشدار داد كه : «لتجدن اءشد الناس عداوة
للذين آمنوا اليهود. » (5)

«اى رسول گرامى ! دشمنى سرسخت تر از يهود عليه مردم با ايمان نخواهيد يافت ».

پيشرفت تمدن غرب موجب سريع تر شدن ارتباطات يهوديان جهان گرديده است تا
سياستمداران آنها توانسته اند زنجيره بين المللى بوجود آورند كه در راءس آن سرمايه
داران صهيونيست قرار دارند. يكى از اين سرمايه داران معروف «راكفلر» است . اين
شخص يهودى صهيونيست آمريكايى و شهردار نيويورك ، صاحب بانك «چيس مالهاتان »
است اين بانك مركز اجتماع مشتركين صهيونيست است و بسيارى از بانك هاى جهان به اين
بانك وابسته اند؛ حتّى اين بانك قادر است به كشورهاى بزرگ هم وام كلان پرداخت كند،
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى معلوم گرديد كه اكثر وام هايى كه رژيم پهلوى در
ايران مى گرفت ، از اين بانك ها بوده كه با فاصله زمانى به نام خاندان سلطنتى به
بانك هاى سوئيس واريز مى شده كه در بخش آخر، قسمتى را در اين خصوص مى خواند.

بعد از قتل عام يهوديان توسط آلمان نازى كه تا پايان جنگ جهان دوم ادامه داشت ؛
كشورهاى ديگر اروپايى هم سعى كردند براى پاك سازى اقتصاد خود، يهوديان را از
كشورهايشان خارج كنند و با تشكيل يك كشور
مستقل به نام اسرائيل كه در واقع دژ امپرياليستى بين المللى است ؛ توانستند فلسطين را
پايگاه خود قرار دهند. البته اين سياست تنها بعد اقتصادى نداشت ؛ بلكه كوشيدند تا
پايگاه استعمارى در قلب كشورهاى مسلمان ايجاد كنند. و سر حلقه زنجير صهيونيستى
سرمايه دار جهان و كليه «لژهاى فراماسونى » بلوك شرق را ميان كشورهاى اسلامى
عرب زبان قرار دهند و براى تحقق اين امر، صهيونيست ها به وسيله قدرت نظامى آمريكا
حمايت مى شوند و به طور كلى ، سياست اسرائيل بوسيله صهيونيست هاى آمريكايى
برنامه ريزى مى شود و عمده سهام بانك ها و شركت هاى نفتى ، كارخانجات اسلحه سازى
و شركت هاى چند مليتى و مشاغل پول ساز در آمريكا اكثرا در انحصار يهوديان مى باشد.

وانگهى مسئله «راسيسم » نژادپرستى صهيونى ، يك خصوصيت عارضى نيست و نيز در
حيات اسرائيل جنبه موقت ندارد؛ بلكه نژادپرستى اين حكومت استعمارى ، اساسى و دائمى
است ، و به يك دولت استعمارى صهيونيستى وابسته مى باشد.

در دنياى قدرت طلبى امپرياليستى آمريكا، انگليس و فرانسه مسئله «نژادپرستى »
مطرح است ؛ با اين فرق كه در آفريقا و آسيا مستعمره نشينان نژادپرست اروپا، تفوق
خود را بر ديگران تحميل كرده اند - اين تفوق در قالب نوعى همزيستى نژادى بوده است
و اين همزيستى جنبه سلسله مراتب داشته است - بدين معنى كه مستعمره نشينان اروپايى و
بومى ها در درجات و مراتب مختلف زندگى مى كنند، و حضور بومى ها را مفيد تلقى مى
نمايند تا مشاغل پست و ناقابل را در جامعه تحت سلطه خود به آنها واگذار كنند.

و در بخش ديگر اين كتاب مى خوانيم كه چگونه خداوند
متعال با قدرت لايزال خود ملت اسلامى ايران را قدرت داد تا با رهبرى بنيانگذار
جمهورى اسلامى آيت اللّه العظمى امام خمينى (مدظله ) ايادى رژيم صهيونيستى را از ايران
قطع كند امام در خاتمه بايد گفت : مسلمانان جهان نبايد بى تفاوت باشند، «مسجد الا
قصى » را در دست اشغالگران صهيونيستى ببينند!!

در اين كتاب مطالعه مى كنيد كه از پايان جنگ جهانى
اول تا اعلام رسمى و موجوديت اسرائيل ، بيش از يك ميليون خانواده مسلمان آواره شده اند
كه تاكنون به خانه هاى خود باز نگشته اند.

ابرقدرت هاى ضد اسلام ، سعى دارند بلاد اسلام را صد پاره كنند. به عنوان نمونه مى
توان به تجاوز اسرائيل به خاك اسلامى فلسطين در
سال 1948 م و علاوه بر آن كرانه هاى باخترى رود اردن ، دشت سينا و بلندى هاى جولان
، و قسمتى از جنوب لبنان اشاره كرد. - حتّى هنگامى كه در
سال 1970. م آوارگان فلسطينى به كشور همجوار خود اردن پناهنده شدند، بسيارى از
آنان توسط ايادى آمريكا كشته شده ، و مابقى اخراج گرديدند - هنوز هم مسلمانان دنيا
شاهدند كه در جنوب لبنان چه مى گذرد. و چگونه مردم محروم آنجا زير بمب باران
وحشيانه اسرائيل جان مى سپارند از سال 1982 م تا امروز، جنگ هاى مسلحانه بين
تجاوزگران صهيونيستى و مردم بى دفاع جنوب لبنان ادامه دارد و با مطالعه اسنادى
كه از لانه جاسوسى آمريكا (سفارت سابق آمريكا در ايران ) بدست آمده و نيز اين حقيقت
آشكار مى شود كه رژيم اشغالگر قدس ممكن نيست بدون حمايت آمريكا و متحدان غربى
به زندگى خود ادامه دهد و تحت عنوان حافظ منافع آمريكا در خاورميانه ، وام هاى
بلاعوض مى گيرد، يك نمونه آن از سال 1970 م تا
سال 1976 م حدود هشتصد ميليون دلار كمك نظامى ، اقتصادى بلاعوض از آمريكا گرفته
؛ و در بولتن هاى خبرى ، اين حدود كمك را هر ساله بلاعوض اعلام نموده است . حتّى در
سال 1983 م . تا هفتصد و پنجاه ميليون دلار خبر داده است و اكنون اسرار حمايت آمريكا از
اشغالگران قدس بر همگان افشا شده است و حتّى روزنامه صهيونيستى به نام
«هاارتز» نوشت كه ماليات دهندگان آمريكايى مى خواهند بدانند. تا چه حد بايد
سطح بالاى زندگى غير طبيعى اسرائيل را از نظر مالى تاءمين كنند؟

اين نمونه هاى بسيار، حاكى از اين است كه (صهيونيست ها) محكوم به فنا هستند. و اسلام
در سايه اتحاد و همبستگى و توكل به خداى متعال حاكم و باقى است .

رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران در تاريخ 20/8/1357 شمسى به خبرنگاران روزنامه
لبنانى «النهار» فرمود:

«ما از سالهاى بسيار قبل ، هميشه راجع به
اسرائيل و غاصب بودن آن صحبت كرده ايم ، هميشه بناى ما اين است كه در كنار برادران
فلسطينى خود به ايستيم و هر وقت قدرت پيدا بكنيم همانطورى كه آنها از حقشان دفاع
مى كنند و ما هم مثل برادر با آنها همدوش و همرزم خواهيم بود.

بيت المقدس بايد به مسلمين برگردد، اسرائيلى ها غاصبند».

دين اسلام دين پذيرش است نه سازش اين دين با ملتى كه حق شناس است اگر چه مسلمان
نباشند؛ رؤ وف و مهربان است ، و با استعمارگران كافر كه با نيرنگ هاى سياسى و با
زور، حق ملت هاى ضعيف مسلمان را به يغما مى برند مى جنگد.

والسلام

سيد جواد علم الهدى

بخش اوّل : ريشه تاريخى بنى اسرائيل

از دير زمان بنى اسرائيل در ميان ساير ملل داراى
تحول تاريخى بوده و اين تحول موجب دگرگونى هايى مى شد و وضع مذهب را در بنى
اسرائيل ، روى يك پايه نمى گذاشت . براى شناسايى
كامل به وضع سياست و مذهب در يهود بايد مختصرى از تاريخ پيدايش اين ملت را از نظر
خوانندگان بگذرانيم .

بنى اسرائيل خود را منسوب به حضرت يعقوب (عليه السلام ) كه نام ديگرش
اسرائيل است مى دانند و اين قوم از فرزندان دوازده گانه حضرت يعقوب به وجود آمده اند
كه نام آنها عبارت است از: لاوى 2. يهودا 3. رؤ يين 4. شمعون 5. عيبى خار 6.
زبولون 7. دان 8. نفتالى 9. يساكاد 10. اشير 11. بنيامين 12. و حضرت يوسف (عليه
السلام) .(6)

در ميان فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام ) تنها حضرت يوسف (عليه السلام ) بود
كه در كشور مصر به مقام سلطنت و نبوت رسيد، و در سايه آن حضرت بنى
اسرائيل موقعيت فوق العاده اى بدست آوردند.

اقتدار و موقعيت حضرت يوسف (عليه السلام ) اقتضا مى كرد كه برادران و قوم او منقاد و
مطيع دين آسمانى پدران خود باشند و در اثر عفو يوسف (عليه السلام ) جنايات
برادرانش فراموش شد؛ ولى چون سرگذشت
اعمال و كيفيت اخلاقى آنها از نظر خانوادگى مهم بود، در قرآن سوره اى به نام يوسف و
تاريخ حالات او و برادرانش اختصاص داده شده و مطالعه تمام سوره يوسف و سوره انعام
، آيه 84 و سوره غافر، آيه 34 از قرآن مجيد، و نيز سفر پيدايش ، از عهد عتيق ، خواننده
را به وضع خانوادگى آل يعقوب آگاه مى سازد. و تاريخ زندگى آنان از
سال 1522 ق . م ، در دسترس تاريخ نويسان اسلامى است .

حضرت يوسف (عليه السلام ) در سال 1411 ق . م ، رحلت فرمود و بر حسب
معمول جسد آن حضرت را موميايى نموده در صندوق محفوظ نگهداشتند موقعى كه بنى
اسرائيل از مصر هجرت كردند، صندوق معهود را همراه خود به كنعان بردند و در «شكيم
» در كنار چاه يعقوب دفن نمودند - و به روايتى ديگر، مى گويند كه : جسد وى را از
آنجا به «حبرون » بردند و در غار «مكفيله » كنار قبرهاى اجدادش دفن نمودند. (7)
و يا شايد محل دفن آن حضرت شهر قدس باشد كه قبر «اسحاق » و يعقوب و
«ابراهيم » (عليهم السلام ) نيز همانجاست .

بنى اسرائيل پس از فوت حضرت يوسف (عليه السلام ) از موقعيت خود سوء استفاده
كردند و در «عصر ببرزين لاوى » قريب هفتاد نفر ادعاى وصايت و جانشينى در سلطنت آن
حضرت را مى كردند. همين اختلاف ، اولين مرحله نفاق را در
فاميل اسرائيل بوجود آورد. اوصياء يوسف (عليه السلام ) كه عبارت بودند از «ببرزين
لاوى » و «احربن ببرز» و «ميثاح ابن احرب » و «عاق » و «خيام » و «ماروم
» هيچكدام اقتدار كاملى نداشتند تا بتوانند سركشان قوم خود را
كنترل كنند. از اين جهت بنى اسرائيل عنان گسيخته با قبطى هاى مصر آميزش كردند تا
آنكه كم كم از دين اجداد خود دست كشيدند.

حضرت يوسف (عليه السلام ) هنگام وفات به 80 نفر از سران قوم خود به عنوان پيش
بينى آينده چنين فرمودند:

«پس از من به علت انحراف از دين گرفتار زجر و شكنجه فراعنه مصر خواهيد شد و
نجات شما به ظهور فرستاده خدا - «موشه پسر آمران » (- موسى بن عمران ) است وى
هلاك كننده : «راميس سوّم » - فرعون خروج - و آورنده كتاب آسمانى «تورات » است
...».

با اين وصف بنى اسرائيل در غياب يوسف (عليه السلام ) از هيچ گونه جنايتى خوددارى
نكردند. ابتدا با دختران قبطى آميخته ، و پس از اين آميزش خون پاك
نسل هاى بعدى را آلوده به خون اقوام بت پرست نمودند.

قبائل «قبط» كه اكثريت ملت مصر را تشكيل مى داد به پرستش بت ها
مشغول و سرگرم بودند بتى كه مردم مصر سجده مى كردند مجسمه گوساله اى به نام
«آپيس » معروف بود و امور بتخانه و پرستش تحت نظر فراعنه و پادشاهان آن كشور
اداره مى شد. بنى اسرائيل كم كم از سبك بت پرستان مصر پيروى نموده ، روش قبطى ها
را به خود گرفتند.

ستاره شناسان و پيشگويان دستگاه فرعون «رامسس » دوم به او گفتند: در ميان اسباط
اسرائيل فرزندى برومند به وجود خواهد آمد كه به شوكت خدايان مصر خاتمه مى دهد و
به قوم خود، يعنى بنى اسرائيل آزادى و برترى خواهد بخشيد. وى به خداى آسمان
سجده مى كند و داراى كتاب آسمانى است . از اين خبر «فرعون » به فكر محدوديت و
تسخير بنى اسرائيل افتاد و فرمان زجر و شكنجه آنها را صادر نمود.

اگر «اسباط اسرائيل » ادعاى دروغ نمى كردند و خودسرانه به
اعمال خلاف دست نمى زدند! معلوم نبود سرنوشت آنها به جايى برسد كه مردان آنها را
به ارابه ببندند و زن هاى باردار را به اعمال شاقه مجبور كنند و نوزادهاى پسر را
بدون استثناء بكشند و به بدترين وضع آنها را شكنجه دهند! خداوند
متعال از كيفر كردار آنان در قرآن كريم خبر داده .(8)

مجموعا، اين گرفتارى ، 147 سال
طول كشيد و بنى اسرائيل از اين عذاب به ستوه آمدند؛ از كرده هاى خود پشيمان شده و به
درگاه الهى دعا نموده و خداى مهربان را با تضرع خواندند.

روزگارى كه موسى بن عمران (عليه السلام ) در دامن عزّت فرعون پروريده مى شد
وضع دلخراش قوم خود را از نزديك مشاهده مى كرد و اشك حسرت از چشم هاى مباركش جارى
بود ولى چون ماءموريت نداشت خود را معرفى نمى كرد.

از آنجا كه ظلم و بى دادگرى دوام ندارد؛ عدل خداى
متعال اقتضا مى كرد كه هرگاه مصلحت باشد كاخ ظلم و ستم را سرنگون سازد و قوم
ستمگر را هلاك نمايد تا طاغوت ها نابود شوند و نداى توحيد و دعوت فرستادگان الهى
آشكار گردد.(9)

با خواست خداوند متعال موسى بن عمران (عليه السلام ) فرزند خوانده - فرعون ، قريب
ده سال از انظار غايب شده و يك روز وارد دربار - فرعون شده فرعون خيره سر، نگاه
تندى به شخص تازه وارد كرد كه چگونه بدون اجازه بر بساط او پا نهاده و براى
سلطنت و خدايى وى تعظيم نمى كند.

حضرت موسى (عليه السلام ) با «يد بيضاء» و عصاى خود كه دو نشانه پيامبرى او
بودند، فرعون را به توحيد و يگانه پرستى دعوت فرمود. هنگامى كه فرعون
دليل پيامبرى از وى خواست موسى (عليه السلام ) دست روشن و عصا را به او نشان داد،
ابتدا فرعون دعوت موسى (عليه السلام ) و برادرش هارون را ساده تلقى كرد و آنها را
شيّاد و ساحر خواند؛ (10) ولى چون ديد در ميدان مبارزه ساحران مغلوب شدند و همه به
خداى موسى ايمان آوردند در فكر فرو رفت و به اميد آنكه موسى دست از دعوى خود
بردارد قوم بنى اسرائيل را به شدت شكنجه داد؛ لكن او
غافل از خواست خداى متعال بود كه ، هيچ نيرويى تاب مقاومت با وى را ندارد.

رشته مبارزات آن حضرت طولانى گشت و هرچه فرعون به ظلم و ستم ادامه ادامه مى داد
بلاهاى آسمانى ، يكى پس از ديگرى ، به او مى رسيد و او را ناتوان و بى چاره مى
كرد؛ (11) ولى باز هم حاضر نبود به عجز خود اقرار كند و دست از خدايى خود
بردارد؛ ليكن چاره اى نديد جز اينكه ، بنى
اسرائيل را آزاد كند. لذا دست از آنان برداشت و شرط كرد موسى (عليه السلام ) و قومش
از مصر بيرون روند. آل اسرائيل به فرمان موسى (عليه السلام ) از مصر خارج شدند و
كثرت جمعيت آنها منظره جالبى را پيش آورده بود كه از ضعف و مغلوبيت فرعون حكايت مى
كرد.

اين منظره ، بر كبر و غرور فرعون افزود و آتش كينه را در قلبش
مشتعل كرد و بار ديگر به فكر تسخير بنى
اسرائيل افتاد و با عجله فرمان آماده باش داد. قوم حضرت موسى (عليه السلام ) مقدارى
از مسير راه را طى كرده و به سواحل بحر احمر رسيده بودند كه فرعون با ارتش قوى
خود، راه بيابان را پيش گرفت و همه فرعونيان در اين راه با وى حركت كردند. ولى
موقعى كه فرعون كنار دريا رسيد بنى اسرائيل از دريا گذشته بودند. و راهى كه به
قدرت خداوند در ميان دريا پديد آمده بود فرعون و يارانش را هلاك گردانيد.

قرآن مجيد در آيات بسيار سرگذشت فرعونيان را از
سال هاى 1312 ق . م .، بيان مى كند. «عهد عتيق » هم كه مورد
قبول يهود امروز است خالى از شرح نيست و با كمى اختلاف از اين جريان حكايت مى كند.
(12) و بيشتر شرح حال گذشتگان و قصص تاريخى از نظر قرآن ، جنبه اخلاقى ،
موعظه و تذكر دارد به اميد آن كه روى افكار جنايتكاران اثر بگذارد.

قرآن مجيد از هلاكت استعمارگر قديم چنين حكايت مى كند:

«فاخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين . »

«فرعون و سپاهش را باز گرفتيم ، پس به درياشان فكنديم ، بنگر كه عاقبت
ستمگران چگونه است ».(13)

شايد فراعنه مصر از زعماى سياسى امروز جهان سفاك تر نبودند؛ ولى كيفر كردارشان
موجب شد كه در دل امواج خروشان «بحر احمر» (14) هلاك شوند. خوب است زمامداران
استعمارى توجه كنند كه به اراده خدا، كيفر حتمى در انتظار آنهاست و وعده او تخلف
پذير نيست .

بخش اوّل : همراه موسى عليه السلام در بيابان

پس از غرق شدن فرعونيان در دريا خداى متعال جسد بى جان فرعون را به دست امواج
دريا سپرد تا از دريا بيرون افكند و بنى اسرائيل ، آن را به چشم خود ببينند و با يقين
كامل به خدا ايمان آورند، (15) عهد عتيق جمله هايى از زبان موسى (عليه السلام ) مى
سرايد:

«يهود را سرود خوانيم زيرا كه با جلال مظفر شده است ، - اسب و سوارش را به دريا
انداخته .

- خداوند قوت و تسبيح من است .

- و او نجات مى گرديده .

- اين خداى من است پس او را تمجيد مى كنم .

- نام او يهوه است .

- مبارزان برگزيده او در درياى قلزم غرق شده .

- لجّها ايشان را پوشانيد.

- مثل سنگ به ژرفيها فرو رفته اند.

- دست راست تو اى خداوند به قوت جليل گرديده .

- دست راست تو اى خداوند دشمن را خرد و شكسته است .

- و به كثرت جلال خود خصمان را منهدم ساختى ، دشمن گفت تعاقب مى كنم و ايشان را
فرو مى گيرم .

- وغارت را تقسيم كرد جانم از ايشان سير خواهد شد.

- چون نفخه خود را دميدى دريا ايشان را پوشانيد.

- و مثل سرب در آب هاى زور آور غرق شدند.

- كيست مانند تو اى خداوند در ميان خدايان ، كيست مانند تو
جليل در قدوسيت ».(16)

- روز سوم ماه «آب » (17) بنى اسرائيل همراه موسى (عليه السلام ) در يك صحراى
كويرى منزل كردند؛ چون آب شيرين و منطقه آبادى نبود با زحمت زياد، خود را به آبادى
«ايايم » رساندند چون از موسى (عليه السلام ) تقاضاى آب شيرين نمودند و آن
حضرت به فرمان خدا عصاى خود را به سنگ كوه زد و آب شيرين گوارا جارى شد،
(18) و چون توشه راه را تمام كردند، موسى (عليه السلام ) دعا فرمود: «منّ و
سلوى » دو نوع خوراك لذيذ از آسمان مرتبا براى آنها
نازل مى شد - و از آنجا به دشت سينا فرود آمدند.(19)

حضرت موسى (عليه السلام ) در آنجا طرح «خيمة الاجتماع » را ريخت ، يعنى
خيمه حكومت و نبوت خود را وسط خيمه هاى «بنى لاوى » گذاشت و خيمه هاى آنان را با
ترتيب خاصى ميان خيمه هاى اسباط قرار داد. محل اجتماع همگان را براى شنيدن كلمات
الهى ، خيمه خود معرفى كرد، و در مقابل اعتراضات قوم با آنها با ملاطفت رفتار مى
نمود. در اين باره عهد عتيق مى گويد:

«و تمامى جماعت بنى اسرائيل در آن صحرا بر موسى و هارون شكايت كردند و بنى
اسرائيل بديشان گفتند كاش كه در زمين مصر بدست خداوند مرده بوديم و نزديك هم مى
نشستيم و نان را سير مى خورديم ؛ زيرا كه ما را بدين صحرا بيرون آورديد تا تمامى
اين جماعت را به گرسنگى بكشيد...»(20)

البته اين نوع اعتراضات كودكانه قابل تحمل بود، آنچه كه حضرت موسى (عليه
السلام ) را ناراحت مى كرد اين بود كه بنى
اسرائيل با ديدن جلوه هاى حق و آيات ظاهره هنوز در
دل ايمان نياورده و گاهى هواى بت پرستى به سرشان مى زد كه قرآن در اين زمينه مى
فرمايد:

«و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاءتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا يا
موسى اجعل لنا إ لها كمالهم آلهة قال انكم قوم تجهلون . » (21)

«هنگامى كه بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم ، به بعضى از
قبايل بت پرست رسيدند و از موسى (عليه السلام ) خواستند كه براى ما بت بساز
همچنان كه آنها دارند موسى ناراحت شد و فرمود شما سخت مردمى نادان هستيد».

در مقابل اين خواهش نابجا، حضرت موسى (عليه السلام ) از خداى تعالى تقاضا كرد كه
كتابى به او عطا نمايد كه احكام شريعت در آن جمع باشد؛ و از طرفى مى دانست كه آنان
مى خواهند خدا را به صورتى مجسم ببينند.

و به فرموده قرآن :

«لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة. » (22)

«ما به تو ايمان نمى آوريم تا پروردگار را به چشم آشكار ببينيم ».

روى اين حساب حضرت موسى (عليه السلام ) براى
كامل شدن ايمان قوم ، هفتاد نفر را انتخاب نمود (23) و با خود به طور سينا برد. چون
نداى آسمانى را شنيدند باز هم با شك و ترديد گفتند: ما بايد او را ببينيم والا به چه
دليل خدا با تو سخن مى گويد:

چون اين سؤ الات دلالت بر كفر آنها داشت ، در زمره ظالمين به حساب آمده و نسبت به
ظلمشان صاعقه آسمانى آنها را سوزانيد. (24) و چون به دعوت الهى به طور سينا
رفت هدايت قوم را به عهده برادرش هارون (عليه السلام ) گذاشت .

امّا جمعيتى كه از ابتدا خدا را نشناخته بودند توحيد را با شك و ترديد پذيرفتند و از
طرفى هم با وضع بت پرستى مصر آشنايى داشتند، مخصوصا
شكل بت «آپيس » خداى مصريان ، از نظرشان نرفته بود، «سامرى » (25) پسر
«شمرون » پسر «يشاكو» يكى از افراد قبيله بود كه به خدا ايمان نداشت و با بت
سازان مصر آشنا بوده ، و از موقعيت تنهايى هارون سوء استفاده كرد و از بنى
اسرائيل خواست تا زر و زيور خود را جمع كرده و به او
تحويل دهند تا خدايى كه مى خواستند ببينند به صورت بت بسازد.

اين موضوع به زودى انجام گرفت و نصايح هارون سودى نبخشيد؛ بلكه نزديك بود او
را بكشند. اتفاقا بازگشت موسى (عليه السلام ) به تاءخير افتاد و اين خود فرصتى
براى آنها بود، بعد از آنكه سامرى بت را به
شكل گوساله و شبيه بت «آپيس » به بنى
اسرائيل نشان داد و فرياد زد خداى موسى به اين
شكل است ، بيدرنگ قوم در مقابل بت سجده كردند.

- پس از چهل روز موسى (عليه السلام ) با الواح تورات شتابان به سوى قوم
بازگشت ، ناگاه وضع را دگرگون ديد و از شدت ناراحتى الواح از دستش به زمين
افتاد و شكست . برادرش را مورد خطاب تند قرار داد و هارون از اين جريان معذرت خواست و
گفت : آنچه را وظيفه داشتم به آنها گفتم ؛ ولى اثر نگذاشت .

پس از آنكه موسى (عليه السلام ) عذر برادر را پذيرفت در حق خود و برادرش دعا
فرمود:

«رب اغفرلى و لا خى و اءدخلنا فى رحمتك و اءنت اءرحم الراحمين . » (26)

پروردگارا! بيامرز من و برادرم را و مورد رحمت خود قرار بده ؛ تو بهترين رحم كننده
هستى .

/ 17