بخش ششم : وصله جهود و يهوديان اسپانيا - شناخت صهیونیسم بین الملل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت صهیونیسم بین الملل - نسخه متنی

سید جواد علم الهدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش ششم : وصله جهود و يهوديان اسپانيا

كشور اسپانيا نسبت به كشورهاى اروپايى كشورى عقب مانده محسوب مى شد؛ يهوديانى
كه از قدرت «فاطميون » مصر خسته شده بودند به آن كشور پناهنده شده و كم و بيش
در آنجا به آسودگى زندگى مى كردند.

با گذشت سال هاى 1330 م .، 709 ش . آنان ، كم كم مردم آن سرزمين را كه از ملت
مسلمان و مسيحى تشكيل شده بودند، به مرام يهوديت آشنا نمودند. و كم و بيش زبان عبرى
خود را به مردم آن كشور آموختند و تا حدى كتاب هاى مذهبى خود را بين آنها رواج دادند؛ از
طرفى چون بنا داشتند از ملت مسلمان بر كنار باشند. شهر مسلمان نشين «اندلس » را
ترك گفته و شهر «كاستيل » را كه مسيحى نشين بود براى خود انتخاب نموده و آنجا
را مركز فعاليت خود قرار دادند.

ابتداى امر كه از هر جهت آزادى عمل داشتند توانستند توسط شخصى به نام «يوسف
حسدابى » رهبر مذهبى يهود، زبان عبرى و كتب مذهبى «تلمود» را رواج دهند و نيز
توسط دو نفر از سران قوم خود به نام «دونزاك » و «سليمان بن آدرت » در دربار
«آلفونيس »، پادشاه «اسپانيا» راه يابند. مسيحيان شهر
كاستيل از اين وضع ناراحت شده و بناى مخالفت با آنان را گذارده تا آنكه «ريموند
مارتين » كشيش مسيحى ، زبان عبرى را فرا گرفت و كتاب هايى از عقايد يهود به دست
آورد و عليه عقايد يهود دو كتاب به نام «شمشير ايمان » و «پوزبند يهود» انتشار
داد.

از طرفى تا سال هاى 1350 م .، 729 ش .، به بعد پرونده هاى بسيار در محاكم
قضايى آن كشور بايگانى شد، كه اقليت يهود در شهر
كاستيل و ساير شهرهاى اسپانيا در افكار مذهبى ملت نفوذ كرده ، به علاوه در شئون
اقتصادى مملكت وارد شده اند و طلا و نقره احتكار مى كنند. خصوصا بعضى از پرونده ها
روى ميز قضاوت آمد و جمعى از يهوديان را متهم ساخت كه داروى سمى پخش نموده و آب
آشاميدنى مسيحيان را آلوده كرده اند وقتى اين پيش آمدها به گوش مردم آن كشور رسيد
حتى بهدارى اعلام كرد «مرض طاعون » كه در شهر
كاستيل بروز كرده به موجب پخش داروى مسموم ، آب آشاميدنى آلوده به سم بوده است .
چون يهوديان كم و بيش در شهرهاى ديگر آن كشور سكونت داشتند - تظاهراتى عليه
يهوديان آن شهرستان ها ايجاد شد.

مردم از حكومت وقت خواستند كه يهوديان را از اجتماع خارج كنند و تنها در
محل مخصوص به خودشان زندگى نمايند. دولت وقت تقاضاى مردم را پذيرفت و
قانونى گذراند كه يهوديان بايد از ميان مسيحيان خارج شوند و در كوى مخصوص
زندگى كنند.

ابتكار جالب آن بود كه براى شناسايى آنان حكم كردند، بايد هر يهودى يك نوار
زردرنگ در جلوى لباس خود بدوزد و كم كم در
سال هاى بعد در بعضى كشورهاى اروپا مانند: فرانسه آلمان و تركيه
معمول شد.(235)

بخش ششم : يهوديان آلمان و كشورهاى همجوار

نژاد آريايى در اروپا به ملتى سخت و تا اندازه اى خشن معرفى شده اند. خصوصا ملت
آلمان كه تا حدى از قديم به امور مذهبى پاى بند بودند و مليت خود را از ساير
كشورهاى اروپا بهتر حفظ مى نمودند. مردم آلمان از دير زمانى خود را پيرو آيين مسيح
(عليه السلام ) دانسته و به همان اندازه كه در امور مذهبى (كاتوليك ) متعصب بوده اند
به همان نسبت با ملت و اقليت يهود به خشونت رفتار مى كردند. حتى بسيارى از پيش
آمدها را به ملت يهود نسبت مى دادند. بطور نمونه در
سال هاى 1348 م .، 727 ش . تا 1352 م .، 731 ش .، طاعون مرگبارى سراسر كشور
آلمان را فرا گرفت كه بسيارى از مردم آن خاك به علت شيوع آن مردند. محاكم قضايى
آن كشور، عده اى از يهوديان را به اتهام شيوع طاعون بازداشت نمودند.

بعضى از نويسندگان يهودى علت اين اتهام را چنين گفته اند: كه آمار مبتلايان بيمارى
نشان داد كه هيچ كدام از افراد يهودى آن كشور با شيوع اين بيمارى ، مبتلا نشده اند؛ لذا
به فكر آن شدند كه علت آن را جستجو كنند، پس از چندى اعلام كردند كه متهمين از صنف
داروسازان اين كشورند كه با فروش داروهاى تقلبى ملت را مبتلا به مرض طاعون نموده
اند. بدين ترتيب اينگونه اتهامات با سوابق عداوت مذهبى ، موجب انقلابى عليه يهود
گرديد و صحنه هاى گوناگون را پيش آورد.

بخش ششم : حزب نازيسم ، يا ضد يهود اروپا

روزگارى طولانى گذشت تا قاره هاى جهان رو به ترقى و تمدن گام برداشت و ملت
يهود به نظر ديگران گوى سبقت را ربودند؛ ولى مع الا سف تمدن غرب ضايعاتى
سهمگين به بار آورد، كه از آن جمله جنگ جهانى دوم بود - امّا، ملت آلمان ترقى و پيشرفت
روزافزونى كه به خود مى ديد مى كوشيدند تا گوى سبقت را از ديگران بربايند و
بر غرب حكومت كنند.

از طرفى چون مردمى خشن و در عين حال كنجكاو و ريزبين بودند خواستند، نژاد غير
اروپايى و خصوصا يهودى را براى هميشه نابود سازند، لذا، اين بود كه «حزب
نازى » آلمان روى كار آمد و برق آسا پيشروى مى كرد. ابتدا با تصميمات سريعى كه
مى گرفت موفق مى شد و شكستى در آن به نظر نمى رسيد.

حزب نازيسم براى پيشروى در مقاصد خود، به رهبرى مردى خشن ، چون «هيتلر»
نيازمند بود. هيتلر، هنگامى كه عضو «حزب كارگر» آلمان شده بود در برنامه حزب
مزبور ماده چهارم درباره يهود چنين نوشته است : هيچ فرد يهودى ممكن نيست ، عضو نژاد ما
به شمار آيد.(236)

ملت آلمان چون در جنگ جهانى اول شكست خورده بودند، هيتلر شكست آلمان را به جز خيانت
يهوديان و كمونيست ها، چيز ديگرى نمى دانست . او هنگام توقف در شهر «وين » و زمان
تنگدستى ، بغض و عداوتش نسبت به قوم يهود آغاز شد؛ زيرا افراد آن قوم در اقتصاد
شهر وين ، موفقيت و مزيت خاصى پيدا كرده بودند. و همچنين از گروه هاى افراطى ملى آن
شهر قصه هايى درباره اعمال شيطانى نژاد يهود كه دشمن و استثمار كننده نژاد آريا
بودند شنيده بود. (237) از اين جهت ، زمانى كه خودش روى كار آمد (1933 م .، 1313
ش .) در نطق هاى آتشين خود عليه ملت يهود سخنانى مى گفت از آن جمله اين بود:

«رباخواران يهودى در آلمان نظام اقتصادى كشور را به مخاطره انداخته اند. ناگهان
نژاد آريايى توجه پيدا كرده كه يهود آلمان در شئون تجارت و صنعت آلمان و بلكه
كليه شئون اقتصادى اين كشور نفوذ كرده و دولتى در حكومت آلمان
تشكيل داده اند».(238)

و نظائر آن ، اعلاميه اى بود كه سخنان هيتلر را روز يكشنبه 22 ژوئن 1941 م . 1320
ش .، از راديو آلمان به اين مضمون پخش كرد: «چون پيشواى آلمان به توطئه اى كه
يهودى ها، دمكرات هاى بلشويك در تقويت آن دست داشتند، روبرو شد؛ متوجه گشته كه
بيست سال است سران يهود و بلشويك روسيه كوشيده اند كه نه تنها آلمان بلكه اروپا
را در آتش فرو برند. با اين وضعيت بلشويك هاى يهودى در مسكو دائم در تلاش هستند
كه نه تنها آلمان بلكه بر كليه كشورهاى اروپايى به
وسائل معنوى و نظامى تسلط يابند.

در اين لحظه بر ما لازم است كه براى از بين بردن توطئه كه بدست يهوديان جنگ
افزار (انگلو ساسكسون ) و پيشوايان جهود بلشويك در مسكو مطرح شد به اقدامات
اساسى بپردازيم ».(239)

بالاخره به جايى رسيد كه افراد حزب نازى و رهبران و سران هيتلرى ، جدا معتقد شدند
كه يهود نژاد فاسدى است و بايد معدوم گردد.(240)

اين گونه مسائل تاريخى شاهد كينه ديرينه اى است كه از ظهور حضرت مسيح (عليه
السلام ) تا اين تاريخ ، بين يهودى ها و پيروان حضرت عيسى (عليه السلام ) باقى
مانده است . و پيش آمدهاى گوناگون و درگيرى هاى خونين ميان دو فرقه يهودى و مسيحى
در تاريخ اروپا تا امروز ادامه دارد و ما واقعيت اين گونه جنگ هاى سرد و گرم را از
خلال آيات قرآن مى توانيم پيدا نمائم به عنوان
مثال قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

«و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على
شى ء . » (241)

«يهوديان مى گفتند: كه نصرانى ها داراى مذهب و عقيده نيستند و پيروان مسيح هم آنان را
پاى بند نمى دانستند».

امّا، آنچه امروز در سياست غرب مى گذرد به نظر مى رسد كه يهوديان در كشورهاى
غربى و آمريكايى موقعيتى ثابت ندارند و اتحاد مذهبى و صلح بين آنان واقعى و حقيقى
نيست ؛ بلكه به منظور شعله ور ساختن آتش جنگ بين سرمايه داران يهودى و مسلمانان در
بلوك شرق است كه مشروح آن را در بخش هفتم مطالعه مى كنيد.

بخش هفتم : پيدايش صهيونيسم بين الملل

يهوديان اروپا از دير زمانى از آوارگى خسته شده و به فكر
تشكيل حزب خاصى براى خود برآمدند. روى اين حساب ، پس از خاتمه «جنگ هاى
صليبى » افرادى از يهود اروپا قدرت و نفوذى بدست آورده و «حزب صهيونيسم »
(242) را بوجود مى آوردند. تنها مشكلى كه پيش پاى يهود اروپا به نظر مى رسيد
همان نفرت عمومى بود كه به قول «ميشله »، مورخ فرانسوى : «يهودى بدبخت و
تحت تمام صور بدبختى است ».(243)

امّا، چون سران اين حزب مانند: «هرتزل » نويسنده «تاريخ يهود» در اتريش و
«بنسكر» نويسنده كتاب «خودمختارى » در نويسندگى افرادى قوى دست بودند كه
يهوديان اروپا را متوجه خود ساخته و با كمك سرشار لردهاى انگلستان مانند: «بارون
آدموند»، «بارون آدموند» و «رتشيله » و «بارون موريس دوهميرش » و افرادى
ديگر، به خريد اراضى فلسطين پرداختند و فردى به نام «دكتر وايزمن » استاد
شيمى در دانشگاه منچستر در انگلستان به عنوان سردبير كميته يهود اروپا تعيين شد و
با فعاليت او امور سياسى حزب اداره مى شد.

از سال 1885 م .، 1264 ش . تا 1901 م .، 1290 ش .، يهوديان اروپا براى خود
تهيه مقدمات تشكيل يك كنگره را ديدند و توانستند اولين كنگره صهيونى جهان را در
كشور سويس ، در شهر «بل » تشكيل دهند.

«نهضت صهيونى يك نهضت ملى محسوب مى شد و از اين جهت بين افراد يهود هم مخالفتى
يافت مى شد مانند «اكزرات »، خاخام و نماينده روحانى و افراد متعصب صهيونى كه از
جنبه سياسى نهضت پرهيز و اكراه داشتند و معتقد بودند كه مراجعت به ارض موعود بايد
به كمك مستقيم خدا و مباشرت انبياء صورت گيرد به دست
رجال سياسى و عوامل غير روحانى »(244) ولى در بخش دهم علت
تشكيل اين حزب روشن خواهد شد.

نظير همين اعتراض از طرف كميته يهودى هاى آمريكا، كه رهبرى آن در دوران جنگ
اول با «يعقوب شيف » رئيس دادگاه پنسيلوانى بود اعلام شد از اين جهت وى از مخالفين
سرسخت حزب صهيونيسم به شمار مى رفت و در موردى چنين اظهار داشت .

«اگر بگوييم كه صدى پنجاه تا صدى هشتاد كسانى كه به عنوان مليون يهود،
معروفند بى دين و منكر خدا هستند و اكثر زعماى نهضت ملى يهود علاقه و توجهى به مذهب
ندارند گويا اشتباه نكرده باشم ».(245)

اين گونه اعتراضات براى صهيونيست ها خاصه «دكتر وايزمن » مشكلاتى ايجاد نموده
بود؛ زيرا بعضى از خانواده هاى يهود چون جزء اشراف انگلستان بودند لذا حاضر
نبودند در اين نهضت شركت داشته باشند و مليت يهود را در فلسطين
قبول نمايند.

سران حزب ضمن صدور اعلاميه اى بنام «بالفور» موقعيت خود را به عنوان سخنگوى
عالم يهود، اعلام موجوديت كردند. صدور اعلاميه مزبور مرحله جديدى را در تاريخ يهود -
كه عبارت از تاءسيس كانون ملى اين قوم در فلسطين بود - آغاز نمود. از آن پس يهودى
هاى حزب صهيون چهره تبليغى به خود گرفته و اقدام به تاءسيس دولتى در نقطه
حساس از خاورميانه در ساحل مديترانه كه فلسطين اشغالى امروز است نمودند.

بخش هفتم : صهيونيست ها، فلسطين را به نام
كشوراسرائيل انتخاب كردند

پس از برگزارى «كنفرانس صلح » در پاريس ، هيئت هايى به نمايندگى صهيونيست
ها از انگلستان و آمريكا عازم پاريس شدند كه فعاليت و پيشرفت آنها زبانزد يهود
اروپا بود. و بدنبال آن كنفرانس شوراى عالى متفقين ، در تاريخ 25
آوريل 1920 م ، 1299 ش .، قيموميت فلسطين را به دولت انگليس سپرد و اين سمت از
طرف شوراى مجمع اتفاق ملل به دولت انگليس ابلاغ گرديد.

موضوع كانون ملى يهود در فلسطين جزء دستور قيموميت بود و «اعلاميه بالفور»
تقريبا كلمه به كلمه در آن درج شد و دولت قيم را موظف ساخته بود كه
استقلال و خودمختارى اين كانون را تاءمين كند و به رسميت بشناسد. و در ماده 6 قيد شده
بود كه دولت قيم بايد وسائل و موجبات مهاجرت و اسكان يهودى ها را به طريقى كه
به حقوق پيروان ساير مذاهب تعدى و اجحاف نشود، فراهم سازد.(246)

ابتدا به نظر مى رسيد، ايده آل صهيونيست ها آن است كه در اطراف «كوه صهيون »
اجتماع كنند و منطقه اى آرام و دور از سر و صداى جنگ به زندگى ادامه دهند. ولى آنچه
كه از اين سياست آشكار است اين است كه قيموميت انگليس و نظر سياسى متفقين ، تنها آزادى
و آرامش يهود جهان نبوده ؛ اين قوم براى كشورهاى غرب گران آمد و موجب دردسر فراوان
گشته بود. روى اين حساب به فكر برآمدند كه يهودى هاى جهان را يك باره استخدام
نموده و در يك پايگاه مخصوص جاى دهند، تا از موقعيت و فعاليت آنان بهره بيشترى
برده باشند.

وجود اين پايگاه ايجاب مى كرد كه از ميان كشورهاى اسلامى بلوك شرق ، انتخاب شود؛
تا هر چه كه اروپا از آنها ديده اند، براى مدتى كشورهاى اسلامى نيز ببينند و بالاخره
كشمكش و نزاع از كشورهاى غربى برچيده شده و در ميان مسلمانان گسترده شود تا اينكه
از اين رهگذر دولت هاى اسلام ضعيف گشته و خودبخود به استعمار ننگين آنها رو آورند.
هنگام متاركه جنگ بين الملل اول فقط پنجاه و پنج هزار يهودى در فلسطين وجود داشت ؛
ولى حكومت جديد مرزهاى كشور را به روى مهاجرين يهودى باز كرد. اين امر مورد اعتراض
اعراب قرار گرفت و در سال 1921 م .، 1321 ش .، شورش هايى عليه يهود بر پا
شد؛ بالنتيجه «چرچيل » كه در آن وقت وزير مستعمرات بود در تاريخ فوق اعلاميه اى
پخش كرد و اعلام داشت كه : «دولت انگليس مصمم است يك كانون ملى يهود در فلسطين
ايجاد كند و به اعراب اطمينان داد كه اين دولت قصد ندارد سراسر خاك فلسطين را به
صورت كشور يهود درآورد و مهاجرت فقط تا حدى كه استطاعت اقتصادى فلسطين اجازه
دهد تعقيب و ترقيب خواهد شد».(247)

امّا جنگ اسرائيل با مسلمانان و تصرف «دشت سينا» و «اورشليم » در آن روز صحت
اعتراض ملت مسلمان فلسطين را تاءييد مى كند، و حيله سياسى
چرچيل و امثال او را آشكار مى سازد.

بخش هفتم : سير تاريخ صهيونيست ها در فلسطين

در ابتدا كليه كارها و نقشه هاى سرّى يهود با اعضاء نهضت صهيونى بود؛ ولى در
سال 1919 م .، اين نهضت توسعه يافت و جامعه يهود از يك عده احزاب سياسى تركيب
شد، كه همه آنها به سه دسته مهم تقسيم مى شوند:

1 - سازمان صهيونى .

2 - طرفداران تجديد نظر كه به نهضت صهيونى ارتباط نداشت .

3 - يهوديان غير صهيونى .

امّا، عمدتا كار و فعاليت آنها زير نظر «حزب صهيونيسم » اداره مى شد كه خود آن
داراى شعبه ها و جمعيت هاى مختلف بود از جمله :

1 - جمعيت سوسياليست كارگر، تحت نظر «ديويد بن گوريون ».

2 - سوسياليست چپ كه طرفدار تشكيل دولت مشترك يهود و عرب بود.

3 - صهيونيست هاى عامه و ترقى خواه طرفداران «دكتر وايزمن ».

4 - جمعيت محافظه كار.

5 - دسته متشرعين كه تابع سازمان صهيونى و طرفدار مذهب بودند.

6 - جمعيت طرفدار قيموميت مشترك تحت نظر و رهبرى دكتر «ماكنس » (رئيس دانشگاه عبرى
اورشليم كه طرفدار قيموميت مشترك و حتى موافق برترى اعراب بود).(248)

بخش هفتم : حوادث جارى در اين دوران

الف - بعد از صدور اعلاميه تشكيل حكومت صهيونيستى در
سال 1923 م .، 1302 ش .، مهاجرت از كشورهاى اروپا به فلسطين شروع شد و
سركنسولگرى انگليس تنها به يهوديانى كه عضو حزب شناخته شده بودند و يا
كارت رسمى دارا بودند رواديد مى داد.

ب - در سال 1929 م .، 1308 ش .، حادثه خونين بين يهوديان مهاجر و اعراب مسلمان
واقع شد كه منجر به كشتار بسيارى از طرفين گرديد.

ج - در سال 1933 م . 1312 ش - ابتداى حكومت هيتلر و
تشكيل حزب نازى آلمان - مهاجرت يهودى ها از آلمان به فلسطين آغاز شد.

د - در سال 1937 م .، 1317 ش . دولت انگليس يك هيئت از متخصصين فنى به فلسطين
اعزام كرد تا در مدت 10 سال براى يهود يك دولت
مستقل ترتيب دهد، و در پنج سال اول هر ساله 000،75 يهودى را در فلسطين جاى دهد. و
سازمان اطلاعاتى اسرائيل در همين سال توسط فرماندهى ارتش به نام «موساد»
تاءسيس گردد...(249)

ه - در سال 1939 م .، 1318 ش .، به بعد، جنگ جهانى دوم شروع گرديد و يهوديان
ساكن فلسطين به كمك دولت انگلستان عليه آلمان ، به آن كشور رفتند و اغتشاشات
داخلى فلسطين براى مدت كوتاهى تسكين يافت .

و در سال 1942 م .، 1321 ش .، از طرف محافل طرفدار صهيونى ، آمريكا براى
حل مسئله فلسطين به نفع يهود، در نيويورك مجمعى
تشكيل داد و برنامه پيشنهادى «بن گوريون » (رئيس كميته اجرائى كاگزارى يهود)
مورد قبول واقع گرديد. برنامه مزبور به قرار زير بود:

1 - تبديل سراسر خاك فلسطين به يك كشور يهودى نشين به نام
«اسرائيل ».(250)

2 - تشكيل ارتش يهود.

3 - نامحدود بودن مهاجرت يهود جهان به فلسطين .

بخش هفتم : فعاليت صهيونيست ها در سايه آمريكا

در سال 1943 م .، 1322 ش .، كميته اى در فلسطين به نام «صدير» شوراى عمومى
سازمان يهود فلسطين تشكيل يافت و در آن كميته اعلام داشتند، كه از اين تاريخ
صهيونيسم تغيير مرام مى دهند و به نكات زير توجه دارد:

1 - ميانه روى و اعتدال به نتيجه نخواهد رسيد.

2 - به دولت انگلستان نمى توان اتكاء كرد - و علت اين امر آن بود كه انگلستان در
ميدان جنگ وارد شده بود و احتمال شكست او مى رفت .

3 - بايد حمايت دولت آمريكا را جلب نمود و كار را، يك جانبه به اتمام رساند.

رجال سياسى در سال 1944 م .، 1323 ش ، آمريكا برنامه «بن گوريون » را كه
به برنامه «نيليت مور» معروف شده بود شديدا به مرحله اجراء گزاردند و
تصميمات مهمى توسط دستگاه قضايى و اجرايى آن كشور به نفع يهود اتخاذ نمودند -
حتى عده اى از رهبران حزب «روزولت » رئيس جمهور آمريكا را ملاقات كردند و اظهار
موافقت او را در اين زمينه گرفته بودند.

در پايان همان سال ، متفقين ، آلمان نازى را از بين بردند و يهوديانى كه در ساير قسمت
هاى اروپا و آمريكا و كشورهاى شرقى زندگى مى كردند با قدرت و فعاليت بيشترى
به كار خود ادامه دادند. و با شكست آلمان ، فرصت مناسبى نصيب يهوديان مهاجر شد تا
با كمك متفقين ، جنگ با مسلمانان فلسطين را رسما آغاز كنند، در اين موقع «حزب صهيون
» كه از شاخه نظامى گروه مخفى تروريستى
تشكيل شده بود؛ شروع به خريد سلاح و مهمات نمود، در حالى كه مسلمانان بى پناه ،
از اين توطئه شوم هيچ آگاهى نداشتند.

اهداف عمده از تشكيل اين دستجات عبارت بود از:

1 - سازمان دفاعى براى تخليه خانه هاى مسلمان نشين عرب .

2 - جمعيت هاى تروريستى به سرپرستى «بن گوريون » و «ابراهام استرن »
بسيارى از سران عرب توسط اين جمعيت اعدام شدند - جمعيت تروريست صهيونى آنقدر
شدت عمل به خرج داد كه حتى «برنادولت » (رئيس صليب سرخ ) كه مقدارى از
مسلمانان عرب طرفدارى مى كرد، توسط همين جمعيت ترور شد.(251)

در ماه اوت سال 1945 م . 1324 ش .، «ترومن » و «اتلى » نخست وزير انگلستان در
يك مصاحبه بنا گذاردند يهوديان مهاجر جنگى مانند «روسيه »، «آلمان » و
«اتريش » بالغ بر صد هزار نفر بودند، در فلسطين جاى دهند. بعد از خاتمه جنگ
دوم «سازمان ملل متحد» براى حفظ نظم و آرامش و با توجيه سران آمريكا و انگليس از
شرق فلسطين تا درياچه «حوله » و از طرف «كوير» تا «مرز درياى سرخ »
به نام «ايلات » را به يهوديان مهاجر اختصاص دادند.

در سال 1948 م .، 1327 ش .، «ترومن » به صهيونيست ها كمك كرد تا بين جامعه
اعراب شهرت يابد كه دول غرب نظر صلح نسبت به جريان
اسرائيل دارد. امّا، بعد از چندى از طرف «كنگره ملى »،
«تل آويو» را كه بين «يافا» و «حيفا» واقع شده بود به نام مركز كشور جديد
معرفى گرديد و از طرف غربى ها به رسميت شناخته شد.

بخش هفتم : حمله ناجوانمردانه به شهرها و روستاها

شاخه نظامى حزب ، مسلحانه با مردم بى دفاع عرب مى جنگيدند و بسيارى از قصبه ها و
دهات اعراب در جنگ تخليه شد و حتى در ماه آوريل همان
سال مسلمانان «دير ياسين » و روستاى «كفرقاسم » به دست ارتش
اسرائيل قتل عام شدند و در نتيجه تا اول تابستان
سال 1941 م .، 1328 ش .، 940 هزار نفر زن و مرد عرب مسلمان بى خانمان شده و به
قسمت ديگر فلسطين هجرت كردند. امّا، چون آن مناطق تقريبا مخوف به نظر مى رسيد با
هدايت سران عرب ، مهاجرين به كشورهاى همجوار متوارى شدند.(252)

با اينكه در ابتداى جنگ هاى داخلى بين اعراب و يهودى ها مسلمانانى كه مورد هجوم واقع
گرديدند بالغ بر يك ميليون و سيصد و بيست هزار بودند در صورتى كه آمار اعراب
متوارى از نهصد و چهل هزار بيشتر نبوده ، معلوم است كه بقيه از ميان رفته اند و با
تجاوز روزافزون يهود وضع اعراب وخيم به نظر مى رسيد. امّا كشورهاى كوچك
خاورميانه ، خوب مى دانستند كه اعتراض به
دول غرب بدون نتيجه است ؛ زيرا نتيجه جنگ جهانى
اول به نظر اجانب آن شد كه قدرت كشورهاى اسلامى از دست رفته و پس از آن ائتلاف
براى مسلمانان مشكل خواهد بود؛ در صورتى كه با خواست خداوند
متعال ، پيروزى با اسلام است و با پيشامد اين صحنه بزرگ پيروان قرآن توجه مى
يابند كه خداوند متعال ، در آياتى چند به بيانى مختلف فرموده :

«يا اءيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اءولياء بعض و
من يتولهم منكم فانه منهم ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين . »

«اى ايمان آورندگان ، ملت يهود و نصارى را به عنوان ولى و سرپرست اتخاذ نكنيد،
زيرا بعضى از آنان با يكديگر ائتلاف مى كنند، هر فردى كه از آنان پيروى كرد، از
آنها محسوب مى شود و خداوند افراد ظالم را رستگار نخواهد كرد».(253)

نتيجه اين ائتلاف ابرقدرت هاى شرق ، و غرب آن شد كه متجاوز از 700، 20 متر مربع
در ابتداى امر از خاك مسلمانان غرب را اشغال نموده و به مهاجرين يهود اختصاص دادند.

همانطور كه در ابتدا سران غرب مجموعا يك ميليون و نيم يهودى را از كشورهاى اروپا به
فلسطين بردند، بالغ بر همين مقدار از جمعيت مسلمانان بى دفاع را از خانه هاى خود آواره
كردند، كه هنوز هم به همان حالت به سر مى برند ارتش يهود آن روز كه با كمك
غربى ها تاءسيس شد بيش از دويست هزار نفر نبود، كه از كشورهاى مختلف و مكتب هاى
گوناگون تشكيل يافت .(254)

بخش هفتم : پروتكلها يا عقايد سياسى صهيونى

يهودى هاى اروپا از سال هاى 1885 م .، 1264 ش .، كه در تاءسيس حزب سياسى به
فعاليت هاى پى در پى پرداخته بودند، در مجامع سرى خود قطعنامه هايى را به
تصويب رسانيدند و همواره در اختفاى عقائد و برنامه هاى خود مى كوشيدند.

امّا در سال 1901 م .، 1280 ش .، يكى از دانشمندان روسى به نام «سرجى فيلوس »
مجموعه يادداشت هاى سرّى حزب را توسط دوست خود به نام «اليكس نيكولا» (رئيس
مجلس شوراى روسيه ) به دست آورد؛ و در سال 1902 م .، 1281 ش . آن را به زبان
روسى تنظيم و انتشار داد. در اين موقع «هرتزل » رئيس كميته حزب صهيونى با
كمال ناراحتى اعلام كرد: بعضى از يادداشت هاى سرّى حزب از «قدس الاقدس » به
خارج سرقت شده ؛ لذا يهوديان فرانسه و روسى بطور سريع نسخه هاى چاپ شده آن
كتاب را خريدارى كرده و آتش زدند. ولى «نيلوس » دانشمند روسى از پاى ننشسته و
بار ديگر آن را در سال 1905 م .، 1284 ش .، تجديد چاپ كرد، امّا مجددا يهودى ها سعى
كردند تا نسخه ها را دوباره جمع آورى كنند. امّا اين كتاب در
سال 1911 م .، 1290 ش .، و ديگر بار در سال هاى 1917، 1919، 1921 م .،
(1296، 1298، 1200 ه -.) در كشورهاى فرانسه و انگلستان و آلمان به چاپ رسيد و
يهودى ها هم هرچه از آن كتابت را به دست مى آوردند آتش مى زدند. زيرا پخش اين يادداشت
ها در كشور روسيه در سال 1902 م .، 1281 ش .، بلوائى عليه يهودى ها بر پا كرد و
قريب ده هزار نفر يهودى در اين ماجرا از بين رفتند. روى اين حساب تا
قبل از جنگ جهانى اول از طرف سران حزب ، پخش اين يادداشت ها ممنوع بود. امّا پس از
خاتمه جنگ اول جهانى ، اين يادداشت ها در كشورهاى ايتاليا، فرانسه ، آلمان و آمريكا با
اسلوبهاى مختلف به چاپ رسيد.

«استاد انيس منصورى » نويسنده مجله الا خبار در كشور مصر، پروتكلهاى مزبور را به
زبان عربى ترجمه كرده و نشر داد. (255) اينك قسمتى از
پروتكل ها و عقايد سرى آنان را از ماءخذ ترجمه شده مورد
تحليل و بررسى قرار مى دهيم :

1 - براى ما هيچ حقى بدون اعمال قدرت وجود ندارد و قدرت «فراماسيون يهود» شكست
ناپذير است .

2 - اعمال نفوذ در نزد يهود مافوق مذهب است .

3 - طلا هميشه بايد در اختيار و تصرف ملت
اسرائيل باشد و سرمايه يهود سلاحى خواهد بود كه خواه ناخواه همه را تسليم مى كند.

4 - با سرمايه طلا بر مطبوعات و افكار عمومى و حكومت كشورهاى دموكراسى مى توان
دست يافت .

5 - با اعمال نفوذ بايد مذاهب غير يهودى را كوبيد.

6 - براى پيش رفت مقاصد ايجاد ترور لازم است .

7 - با برقرارى يك ماليات تصاعدى ، روى سرمايه ها به
اضمحلال و انحلال ملل مسيحى كه مفاسد اخلاقى آنها به حد
كمال رسيده مى توان كمك كرد.

8 - سياست وجه اشتراكى با اخلاق ندارد و حكومتى كه بخواهد به وسيله اخلاق اداره
شود، حكومت سياسى نيست ؛ ملكات حميده يك ملت ، كه عبارت از حفظ حقوق ملت و احترام به
مقدسات مذهبى است در حكم معايبى هستند كه در
مقابل حكومت هاى قوى و زورمند به آنها نمى توان
توسل جست ، تنها هدف در پيشرفت دولت يهود، زور است ، و كلمه حق از همه جهت بى معنى
است .(256)

9 - مطبوعات ، نماينده آزادى بيان و افكار عمومى است ؛ ولى دولت ها نتوانسته اند از اين
قدرت استفاده نمايند و اين قدرت در دست ما افتاده است .

بوسيله همين مطبوعات است كه در حالى كه در حاشيه تاريكى قرار گرفته ايم به
آنچه در روشنى مى گذرد توجه داريم و نفوذ خود را به دست مى آوريم . با كمك همين
مطبوعات است كه طلا به قيمت خون ها و اشك هايى كه ناچار از ريختن آنها بوده ايم ، در
دست ما انباشته شده است و در حالى كه خود ما هم از خود فدائيانى داده ايم ، زندگى
عالمگير ما تجديد شده و آن وقت هر يك از قربانى هاى ما با هزاران قربانى مسيحى و
مسلمان برابر خواهد بود.

10 - بر ما لازم است كه به افكار و اخلاق و تمايلات و عقايد
ملل توجه كنيم ؛ براى اينكه بعدها در تشكيلات ادارى و امور سياسى مرتكب اشتباه
نگرديم .(257)

بدين سبب ، پاپ مسيحى دستور داد، «تلمودها» را جمع كنند، و يك جلسه بحث بين چهار
نفر از سران مذهبى يهود و «نيكولا دوتل » برقرار كرد. در اين جلسه اظهارات
«نيكولا دوتل » مورد قبول واقع شد و پاپ فرمان داد، به وسيله 24 ارابه نسخه هاى
تلمود را در يك ميدان عمومى شهر آتش بزنند و كليه كنيسه هاى يهود را خراب نمايند و
اين خود سبب هجرت يهود شد.

لذا در سال هاى 1291 م .، 670 ش .، جمعيت بسيارى از يهوديان انگلستان به كشور
فرانسه وارد شدند. ابتدا در سايه قدرت «فليپ زيبا» پادشاه فرانسه در آسايش و
راحتى بودند، ولى حكومت فرانسه از رفتار آنان مراقبت مى كرد تا اين كه در
سال 1306 م .، 685 ش .، ماءمورين مربوطه گزارش دادن وضع اقتصادى كشور به
مخاطره افتاده و جمعى از يهوديان را به عنوان احتكار طلا و نقره بازداشت نمودند. و بعد
از محاكمات و كشمكش هاى بسيار اموال متهمين مصادره شد، و در «سپتامبر»
سال 1316 م .، 695 ش .، فرمان اخراج آنها از كشور فرانسه صادر گرديد.

امّا، در سال 1320 م .، 699 ش .، و عصر سلطنت «فليپ پنجم » يك نفر چوپان يهودى
به پا خاست و مدعى شد كه از آسمان كبوترى بر سر من نشست ، و بلافاصله به
صورت دختركى زيبا درآمد؛ آنگاه گفت : ملت يهود قيام كنند كه پيروزى با شما است ؛
جهاد مقدس در راه آزادى اورشليم لازم است . با تحريك آن چوپان گمنام صحنه خونين بين
يهوديان و مسيحيان فرانسه بر پا شد و بسيارى از طرفين كشته و مجروح شدند. و
سال بعد در شهر «كوپن » عده اى از يهوديان به اتهام ريختن سم در آب آشاميدنى
مسيحيان ، دستگير شدند و در جلسه محاكمه اين گونه
اعمال را به عنوان جهاد مقدس معرفى نمودند. و از آن پس حكومت هاى وقت نمى گذاردند
ملت يهود موقعيتى بدست آورند؛ لذا يهوديان از آن كشور به خارج مهاجرت كردند، اين
دسته از يهوديان به طرف كشورهاى مجاور فرانسه مهاجرت نمودند. پس از آن ، سكونت
يهوديان در سراسر فرانسه موكول به اجازه حكومت وقت بود؛ ولى از
سال 1361 م .، 740 ش .، به بعد كم و بيش اجازه سكونت به آنان داده شد.

طولانى ترين مدت مجاز سكونت يهوديان از بيست
سال تجاوز نمى كرده و ملت يهود توانستند، تا
سال 1396 م .، 775 ش .، به بعد جمعيت بيشترى را در فرانسه
تشكيل دهند. حتى آنان از اين موقعيت استفاده نمودند و به فعاليت هاى مذهبى پرداختند. امّا،
پس از چندى اعلاميه اى از طرف كشيش هاى مسيحى به اين بيان منتشر شد:

«اقليت يهود پناهنده در كشور فرانسه چون به فعاليت هاى خراب دست زده اند و در دين
مسيح رخنه مى كنند. آيين مسيح با خطر نابودى مواجه شده ، جامعه پيروان مسيح از
(شارل ششم ) پادشاه فرانسه تقاضا دارد، هرچه زودتر يهوديان ساكن اين كشور را
به خارج اعزام دارند».(234)

لذا، شارل فرمان داد تا در سپتامبر سال 1396 م .، 775 ش .، يهوديان ساكن اين كشور
مهاجرت كنند. به ناچار تا تاريخ مزبور يهوديان ساكن آن خاك به كشورهاى
«ايتاليا» و «آلمان » هجرت نمودند.

طبقه روشنفكر مسيحى و مسلمان با اطلاعات و اكتشافات خود بدون اينكه به نتيجه قطعى
و منطقى آنها توجهى داشته باشند، فخر و مباهات خواهند كرد، و تمام اطلاعات علمى را كه
خود ما مطابق ميل خود و هدف خودمان در اختيار آنها گذارده ايم به موقع به اجرا خواهند
گذارد. لذا هيچوقت اين دلايل را بى اساس ندانيد و به پيشرفت هايى كه خودمان در راه
داروينيسم و ماركسيسم و نيچئيسم ايجاد نموده ايم توجه كنيد خودمان
لااقل نمى توانيم منكر اين پيشرفت ها باشيم .(258)

11 - اساس حكومت اشرافى كه تنها حامى ملت است بر اثر راهنماهاى ما به دست خود ملت
واژگون مى شود و در نتيجه ملت بيچاره در چنگال سفته بازان و محتكرين فشرده مى شود
و يك مرتبه در اين موقع ما به عنوان آزاد كنندگان ملت از يوغ بندگى اشراف ، دست به
سوى كارگر دراز نموده و به او پيشنهاد مى كنيم كه در دسته هاى سوسياليست و
آنارشيست و هرج و مرج طلبان كه هميشه در زمره جمعيت هاى اجتماعى فراموشخانه خودمان
نگاه مى داريم داخل شوند.(259)

12 - سرمايه بر اثر گرسنگى كارگر، قدرت و نيرويى
حاصل مى كند كه حكومت اشرافى با وجود قدرت ، نمى تواند چنين قدرتى را از راه
مشروع و قانونى كسب كند و در اثر فقر و تنگدستى كارگر و در نتيجه اعتصابها،
بحران اقتصادى را به وجود مى آورد و منجر به توقف بورس و
تزلزل كارهاى صنعتى مى گردد. در اين هنگام ، با كليه
وسائل تحريك آميز ملت شهوت پرست ، به ريختن خون كسانى كه از زمان طفوليت به
آنها حسادت مى ورزيدند اقوام و اموالشان را به غارت مى بردند.

13 - آزادى مى تواند بدون ضرر و بدون اينكه به ملت صدمه اى بزند وجود داشته
باشد و اين تنها موردى است كه ملت بر اصول اعتقاد به خدا و بر اساس برادرى انبياء
در سايه مذهب استوار باشد. «ما بايد ايمان به مذهب را در ملت مسيحى و مسلمان ريشه كن
نماييم . ما بايد از مغز عيسويان ايمان به مبداء الهى را خارج و به جاى آن ارقام و
محاسبات و موضوعات مادى را جايگزين سازيم و براى اينكه عيسويان وقت تفكر و
تجربه نداشته باشند؛ بايد افكار آنها را با صنعت و تجارت ، پريشان نمود؛ تا
تمام ملل در صدد منافع خصوصى خود برآمده و براى اغراض شخصى خود مبارزه نموده و
توجهى به دشمن مشترك خود (صهيونيست ها) نداشته باشند.

اجتماع مسيحيان در صورتى واژگون خواهد گرديد كه صنعت را بر اساس سپكولاسيون
و سفته بازى قرار داد به قسمتى كه هيچ ثروتى كه در نتيجه استفاده از زمين عائد مى
شود، در دسترس صنعتگران قرار نگرفته ؛ بلكه در معرض سفته بازى واقع شده و
بالاخره به صندوق هاى ما سرازير شود.

بحران اقتصادى كه توسط سفته در بازار ايجاد شد، اجتماعات بى نشاط و سرد و بى
روح ايجاد نموده كه در نتيجه تنفر فوق العاده اى نسبت به سياست ملى و مذهبى ابراز
خواهد داشت ، يعنى تنها معبود اين ملت ها طلا خواهد بود؛ طلايى كه به علت قدرت خريد
احتياجات مادى كليه افراد ملت مسلمان و مسيحى به آن ايمان
تزلزل ناپذيرى خواهند داشت .(260)

14 - موقعى كه حكومت ما فرا رسيد هيچگونه مذهب ديگرى را غير از يهود نخواهيم شناخت ،
ما كه ملت منتخب خدا هستيم بايد تمام معتقدات ديگران را از بين ببريم و اگر كسانى منكر
خدا باشند در افكار ما تاءثير نخواهد داشت ؛ بلكه براى تمام
نسل ها به منزله سرمشقى خواهد بود كه پس از مطالعه ، در پيش بينى هاى مذهب موسى
(عليه السلام ) موفقيت هايى كه نصيب پيروان او شده با ما متحد خواهند شد.

در اين موقع شروع خواهيم كرد به انتشار مقالاتى كه در ضمن رژيم خود را با رژيم
گذشتگان مقايسه كرده و بعد از قرن ها آشوب و اضطراب آرامشى را كه به قيمت تسلط
ما بر دنيا آمده برقرار مى سازيم .

ولى امروز هيچكس مذهب ما را از نظر حقيقى تفسير نخواهد كرد؛ زيرا كسى به عمق آن پى
نبرده و افرادى كه از خود ما به اسرار آن آگاه شده اند حاضر نيستند به اسرار مذهبى
خود خيانت كنند.(261)

15 - ما با كودتايى كه مقدمات آن را فراهم خواهيم كرد، حكومت يهود را برقرار مى
نماييم و پس از اعلام كليه حكومت هاى ضد يهود سعى مى كنيم توطئه اى عليه حكومت يهود
صورت نگيرد. براى انجام اين نقشه بايد كليه افرادى كه عليه ما قيام كرده اند محكوم
به اعدام نموده يا به نقاط دور دست اروپا تبعيد شوند. در مجامع مسيحى كه همه جا نقشه
هاى ما اثر گذارده بايد نقشه هاى خود را پياده كنيم و نبايد به كسانى كه در اين راه
قربانى مى شوند بينديشيم . (262) و (263) .

اين بود تحليلى از (پروتكل ها) عقايد سياسى يهود كه در كليه مجامع يهودشناسى
مطرح است ، و خوانندگان محترم مى توانند تمام يادداشت هاى مزبور را از كتاب هاى
«الخطر اليهود » و نظائر آن مطالعه نمايند.

بدين ترتيب روشن مى شود كه ملت يهود در
طول تاريخ جهان روزگارى آرام و آسوده بخود نديده و در سايه حكومت
عدل زندگى نكرده است ؛ بدين جهت به فكر نقشه خودمختارى براى خود افتاده و براى
نيل به اين هدف ، نابودى اجتماع را وجهه همت خود قرار داده و در اين مسير تعداد قربانى
ها را نمى توان به حساب آورد، قرآن مجيد در اين زمينه مى گويد:

«لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود. »

«سرسخت ترين دشمنان براى مؤ منين قوم يهودند».(264)

/ 17