جايگاه نهج البلاغه در انديشه سياسى اسلام (از آرمان تا واقعيت) - جایگاه نهج البلاغه در اندیشه سیاسی اسلام از آرمان تا واقعیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه نهج البلاغه در اندیشه سیاسی اسلام از آرمان تا واقعیت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلنامه علوم سياسى-شماره 11

نقد و معرفى

جايگاه نهج البلاغه در انديشه سياسى اسلام (از آرمان تا واقعيت)

اين مقاله به بررسى نقش امام على عليه السلام در انديشه سياسى اسلام مى‏پردازد; از اين رو ابتدا مرورى بر تاليفات انجام شده در موضوع انديشه سياسى اسلام خواهيم داشت و جايگاهى را كه اين تاليفات براى آن حضرت، قائل شده‏اند، بررسى خواهيم كرد; سپس با استفاده از روش‏هاى تفسيرى سعى خواهد شد زمينه‏اى براى فهم هر چه بيشتر جايگاه اصلى آن حضرت در تاريخ انديشه سياسى اسلام فراهم آوريم; بنابراين هدف اصلى در اين مقاله ارائه روش تحليلى درست‏براى بررسى تاريخ انديشه سياسى اسلام است.در پايان به مؤلفه‏هاى انديشه سياسى از ديدگاه آن حضرت اشاره مختصرى خواهد شد.

يكى از ضرورت‏هاى اجتناب‏ناپذير پژوهش در تاريخ انديشه سياسى، برخورد گزينشى با انديشمندان سياسى اسلام و به عبارت ديگر، لزوم انتخاب برخى از متفكران و شرح و بسط نظرياتشان است و به همين دليل پژوهشگرانى كه در انديشه سياسى اسلام به تحقيق مشغولند، در بررسى‏هاى خود مجبور به انتخاب شده‏اند و به بررسى آراى بعضى از متفكران مسلمان بسنده كرده‏اند.به نظر مى‏رسد مهم‏ترين عامل دخيل در اين گزينش، اتخاذ روش تحليلى است كه محقق در پرتو آن به بررسى انديشه سياسى اسلام مى‏پردازد.اتخاذ روش تحليلى توسط محقق همانند استفاده از چراغى است كه به ناچار فقط برخى از مواضع را روشن خواهد كرد و ساير مواضع را در تاريكى باقى خواهد گذاشت; در نتيجه اين بررسى‏ها، نقش برخى از متفكران تاريخ انديشه سياسى اسلام بر جسته‏تر شده و برخى ديگر در سايه قرار مى‏گيرند و ناشناخته خواهند ماند و به همين دليل است كه انتخاب روش تحقيق يكى از اساسى‏ترين مسائلى است كه محققان تاريخ انديشه سياسى اسلام نبايد از آن غفلت كنند.هدف از اين نوشتار، اتخاذ روش تحليلى است كه در پرتو آن بتوان نقش امام على را در تاريخ انديشه سياسى اسلام بيشتر تبيين و بررسى كرد.

بررسى منابع موجود

علاقه‏مندان به تاريخ انديشه سياسى اسلام با مطالعه تاليفاتى كه اخيرا در اين موضوع انجام شده، دچار تعجب خواهند شد، زيرا در اين تاليفات به نقش و جايگاه پيشگامان صدر اسلام و امام على در تاريخ انديشه اسلامى پرداخته نشده است و همان گونه كه توضيح داده شد، اين مساله به دليل انتخاب روش‏هاى تحليلى نادرستى است كه نويسندگان اين كتب داشته‏اند; براى نمونه مرورى به چند تا از اين منابع مى‏كنيم:

سيد جواد طباطبايى با طرح نظريه انحطاط و با استفاده از چارچوب نظرى مبتنى بر عقل مدرن غربى، متفكران مسلمان را در سه دسته فيلسوفان سياسى، شريعت نامه نويسان و سياست‏نامه نويسان تقسيم مى‏كند.از ديدگاه وى انديشه فلسفى سياسى جهان اسلام در ادامه فلسفه سياست‏يونان و غرب است:

گفته‏اند كه سياست - حتى به معنايى كه در دوره جديد فهميده شده - از نوآورى‏هاى يونانيان بوده است، همچنان كه فلسفه، يعنى انديشه عقلانى غير ملتزم به اديان و اسطوره‏ها را نخستين بار يونانيان تاسيس كردند و در واقع تاريخ فلسفه اعم از مسيحى، اسلامى و...به معناى دقيق كلمه جز تاريخ بسط فلسفه يونانى در ميان اقوام ديگر نبوده است.تاريخ انديشه فلسفى درباره سياست نيز به هر حال تاريخ بسط فلسفه سياسى يونانيان در ميان اين اقوام است.[1]

با توجه به اين ديدگاه، انديشه فلسفى سياست‏با ورود انديشه و فلسفه يونان وترجمه‏ها به جهان اسلام آغاز مى‏گردد و مسلمانان پيش از اين دوره، فاقد هرگونه انديشه فلسفى درباره سياست‏بوده‏اند.طباطبايى از انديشمندان فلسفه ياست‏به فارابى، ابن سينا و ساير فلاسفه بعد از آنان اشاره مى‏كند و به بررسى انديشه سياسى آنان مى‏پردازند.اشكالى كه در اين روش از بررسى انديشه اسلامى وجود دارد آن است كه در اين روش، جايگاه اصلى عقل و فلسفه و حكمت عملى در غرب دانسته شده و مسلمانان ناقلان فلسفه تلقى شده‏اند; ناقلانى كه به فهم كامل فلسفه غرب نايل نيامدند و اين فهم ناقص نيز به تدريج‏به زوال گراييد.حكمت عملى و انديشه سياسى بعد از فارابى با توجه به شرايطى كه در جهان اسلام به وجود آمد، به انحطاط و زوال گراييد.طباطبايى در اين مورد مى‏نويسد:

ابونصر فارابى نخستين و بزرگ‏ترين نماينده حكمت عملى در تمدن ايرانى، تا جلال الدين دوانى كه آخرين نماينده با معناى حكمت عملى و همين‏طور نشانگر زوال و انحطاط آن است. [2]

/ 7