فلسفه دین (33) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه دین (33) - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جان هاسپرز مي گويد:

«در حوزه فلسفه دين، مسائل زيادي وجود دارد. از قبيل اين كه: چه نوع اعتقادي، اعتقاد به خداست؟ دليل اعتقاد به وجود خدا چيست؟ به جاي عقيده خدا، چه اعتقادهاي جايگزيني وجود دارد؟ غير از وجود خدا، چه مطالبي در مورد ذات، قدرت، خير، علم، حكمت و سلطه او مي توانيم بگوئيم؟ در صورت امكان چگونه مي توانيم درستي و نادرستي اعتقاد به خدا را اثبات كنيم؟ آيا زباني را كه بايد براي توصيف خدا به كار گيريم، بايد لفظي باشد؟ از وجود و عدم خدا چه نتايجي در خصوص رفتار انسان مي توانيم بگيريم؟»2.

تمام سؤالات مطرح شده فوق، در زمينه اعتقاد به خداست. ولي مسائل فلسفه دين به همينها محدود نمي شود. به همين جهت است كه هاسپرز در ادامه مطالب فوق مي گويد:

«بحث دين، تنها درباره اعتقاد به خدا نيست، بلكه نماز، مراسم عبادي، تشكيلات كليسائي و موضوعات ديگري كه بيشتر مورد توجه اولياي كليساست تا فلاسفه را هم شامل مي شود»3.

متأسفانه خود هاسپرز هم در كتابش به جاي تحليل عقلاني مسأله خدا، از ديدگاه دين -آن هم دين مسيحي- به سراغ براهين فلسفي وجود خدا رفته و درباره اين براهين به تحليل و نقّادي پرداخته است. برهان انتولوژي(وجودي)، برهان عِلّي، برهان امكان و وجوب، برهان تجربه ديني، برهان سودمندي، برهان از طريق معجزات و برهان غايي(برهان نظم).

اگر برهان تجربه ديني و برهان سودمندي را استثنا كنيم و به آنها صبغه ديني بدهيم، تنها بحث درباره اين دو، به فلسفه دين مربوط مي شود. ولي بقيه به فلسفه مربوط است.آن هم به فلسفه مسيحي، نه فلسفه اسلامي. چرا كه فلسفه اسلامي برهان وجودي آنسلم را قبول ندارد4.

همچنين از برهان نظم در اثبات وجود خدا استفاده نكرده است. بلكه متكلّمان اسلامي از آن، به عنوان يكي از براهين عالميت خدا استفاده كرده اند.

چنان كه خواجه در كتاب تجريد الإعتقاد فرموده است: انجام كارهاي حكيمانه و تجرد و كيفيت قدرت و استناد هر چيزي به او، دلائل علم است5.

مقصود از انجام كارهاي حكيمانه همان برهان نظم يا برهان غائي است. چنان كه بخش اخير -يعني كيفيت قدرت و استناد هر چيزي به او- ناظر به برهان عِلّي است.

به هر حال فرق است ميان دين مسيحي و دين اسلام، هرچند كه اين دو، مسائل مشترك، بسيار دارند. ولي نبايد از اختلاف پاسخهاي مسيحي و كليسائي با پاسخهاي اسلامي و قرآني غفلت ورزيد. فلسفه دين مسيحي يا فلسفه دين يهودي يا فلسفه آئين زردشتي ربطي به فلسفه دين اسلام ندارد.

همچنين فرق است ميان فلسفه يا فلسفه هاي مسيحي با فلسفه يا فلسفه هاي اسلامي. برهان امكان و وجوب، هم در برخي از فلسفه هاي مسيحي است، هم در فلسفه اسلامي. ولي برهان صديقين صدرائي يا برهان صديقين علامه طباطبائي مخصوص فلسفه اسلامي است.

براهين ديگري هم در فلسفه يا كلام اسلامي هست كه در تيررس نقد هاسپرز قرار نگرفته. اصولاً نه تنها ميان فلسفه اسلامي و فلسفه مسيحي فرق است كه ميان كلام اسلامي و كلام مسيحي هم فرق است. همين طور ميان عرفان اسلامي و عرفان مسيحي.

چه خوب بود هاسپرز كه نام كتابش را فلسفه دين نهاده، به تحليل عقلاني مسائل دين مي پرداخت و به سراغ براهين فلسفي نمي رفت. آن هم براهيني كه احيانا مورد توجه فلاسفه ما نبوده و آنها را مردود شناخته يا در جاهاي ديگري مورد استفاده قرار داده اند.

بسياري از كساني كه فلسفه دين نوشته اند، وارد بحثهاي كلامي و فلسفي شده و به جاي فلسفه دين، فلسفه علم كلام يا فلسفه فلسفه نگاشته اند. هاسپرز نيز همين مشكل را پيدا كرده است.

/ 5