انسانهاي ذو فنون - فلسفه دین (33) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه دین (33) - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسانهاي ذو فنون

چه لزومي دارد كه انسان ذوفنون باشد/ اگر يك فن را به طور همه جانبه پيش ببريم، بهتر از اين است كه در هر فني وارد شويم و در هركدام كاري ناقص انجام دهيم.

از قديم گفته اند: «هركس يك جا، همه جا و هركس همه جا، هيچ جا».

خواجه بزرگوار طوس -آن گونه كه شهرت يافته- مي فرمود:

«غلبتُ ذا فنونٍ و غَلَبَنِي ذُو فَنٍّ». «هر كس صاحب فنوني بود، مغلوبش كردم و هركس صاحب فني واحد بود، مغلوبم كرد».

داستان اشكالي كه وي در مجلس درس محقق حلّي در مسأله استحباب تياسر در روبه قبله ايستادن اهل عراق مطرح كرد و جوابي كه محقق طي يك رساله به او داد، مشهور است.

اشكال خواجه اين بود كه چرا استحباب؟ اگر انحراف به چپ از قبله باشد، حرام و اگر به سوي قبله باشد، واجب است. محقق در جواب خواجه فرمود: از قبله به قبله و خواجه سكوت كرد. پس از بازگشت خواجه از حِلّه به بغداد، محقق رساله اي در اين باره نوشت و براي خواجه به بغداد فرستاد. خواجه رساله را مطالعه و تحسين كرد6.

هنگامي كه نابغه بزرگ طوس از «ذوفنون» بودن خود شكوه دارد، تكليف متوسطان فكر و عقل و هوش و ضعفاي علم و دانش معلوم است. آنها به طريق اولي راه به همه فنون نمي برند و هميشه مغلوبند. آري.

«ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ...»7

خداوند در نهاد هيچ كس دو قلب قرار نداده است».

قلب هر انسان، يكي و مغز، يكي و محصول آنها هم يكي است. يك درخت، يك ميوه مي دهد، نه چند ميوه. با يك مركب، نمي توان در دو ميدان مستقل جولان كرد. روا نبود كه با يك دل، دو دلبر داشتن..

نمونه اي از خلط

آيا به صِرف اين كه گفته شود: فلسفه دين، متشكّل از بحثهاي برون ديني است، قلمرو فلسفه دين از قلمرو فلسفه علوم ديني تفكيك مي شود؟

آيا اگر فلسفه دين را به بحثهاي برون ديني تعريف كنيم و در عمل، هرگونه بحثي كه به نحوي مرتبط با دين است، به عنوان فلسفه دين مورد بحث قرار دهيم، كار درستي كرده ايم؟

بحث درباره ادله اثبات خدا -كه در فلسفه يا كلام مطرح است- مربوط به فلسفه دين نيست. اين بحث مربوط است به فلسفه علم كلام يا فلسفه فلسفه و صد البته كه چنين بحثي -منطقا- مؤخر از كلام يا فلسفه است. ولي بحثهاي مربوط به فلسفه دين، ارتباطي به فلسفه و كلام ندارد، تا -منطقا- مؤخّر از آنها باشد.

در مقاله اي تحت عنوان «تفاوت فلسفه دين و كلام» آمده است كه:

«فلسفه دين -منطقا- مقدم بر كلام است»8.

هرگاه ميان فلسفه دين و فلسفه علم كلام خلط شود، بايد گفته شود: فلسفه دين مؤخر از كلام است؛ چرا كه فلسفه هاي مضاف، همواره معرفت درجه دوم و مضاف اليه آنها همواره معرفت درجه اول است. به عنوان مثال، علم كلام معرفت درجه اول و فلسفه علم كلام، معرفت درجه دوم است.

هرگاه چنين خلطي صورت نگيرد، ميان فلسفه دين و علم كلام، تقدم و تأخّري مطرح نيست. در اين صورت، فلسفه دين -منطقا- مؤخر از دين يا معرفت ديني است. چرا كه معرفت ديني -يعني معرفتي كه صرفا ازخود دين نشأت مي گيرد و مستقل از بحثهاي فلسفي و كلامي فلاسفه يا متكلمين است- معرفت درجه اول و فلسفه دين، معرفت درجه دوم است. فلسفه دين -با چنين معني و مفهومي- سروكاري با كلام و فلسفه و عرفان ندارد. چنانكه با فلسفه علم كلام و فلسفه فلسفه و فلسفه عرفان هم سروكاري ندارد.

/ 5