در حيات پيشواى اسلام، مبين كتاب وحى، ايشان بود. آن حضرت(ص)براى آن كه بعد از مرگش حجتبر مردم تمام باشد و مسلمانان درشناخت اراده الهى دچار حيرت نشوند - به موجب روايات بسيارى كهتمام علماى عامه و خاصه به طرق مختلف از پيشواى اسلام نقلكردهاند - تبيين كتاب وحى را بر عهده اهل بيتخود كه عالم بهدقايق در رموز قرآناند واگذار كرد و كتاب و عترت را به صورتدو امانتبزرگ به آنان سپرد. عن النبى(ص) قال انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى8اهل بيتى لن تضلوا ما تمسكتم بهما و انهما لن يفترقا حتى يرداعلى الحوض.[28] رسول اكرم(ص) فرمود: من دو امانتسنگين را بين شما به جاىمىگذارم: يكى كتاب خداست و آن ديگر عترتم. - يعنى اهل بيتم مادامى كه به اين دو متمسك هستيد از گمراهى در امانيد و ايندو از هم جدا نمىشوند تا در كنار حوض، بر من وارد شوند. ابن اثير كه از علماى بزرگ عامه است متن حديث را از رسولاكرم(ص) نقل كرده و در معنى كلمه ثقلين، چنين گفته است: «سماهما ثقلين لان الاخذ بهما والعمل بهما ثقيل». [29] پيشواى اسلام در باره قرآن و عترت، كلمه ثقلين را به كار برده،از اين جهت كه اخذ آن دو و عمل به آن دو بسى ثقيل و سنگيناست. و اميرالمؤمنين(ع) فرموده است: «يا كميل! نحن الثقل الاصغر والقرآن الثقل الاكبر».[30] على(ع) به كميل بن زياد فرموده است: اى كميل! ما ثقل اصغريم وقرآن شريف ثقل اكبر. كسى كه مىخواهد بعد از رسول گرامى(ص) ، اراده خدا را از راهوحى بشناسد و طبق آن عمل نمايد بايد حتما از دو امانتبزرگپيشواى اسلام استفاده كند و اراده الهى را از طريق كتاب و عترتبشناسد وگرنه از صراط مستقيم منحرف و دچار گمراهى و ضلالتمىشود و اين چهارمين علمى است كه امام كاظم(ع) خاطرنشانفرموده است.
ان تعرف ما يخرجك من دينك
چهارمين علمى كه فراگرفتنش لازم و ضرورى است آن است كه بدانىچه چيز تو را از دينتخارج مىكند و به راه ضلالت و گمراهى سوقمىدهد. قبلا آورديم كه منصوربن حارثه از اصحاب امام صادق(ع) در مناظرهبا مخالفين گفت كه براى شناخت رضا و سخط خداوند بايد از وحىاستفاده كرد، بنابراين حجتخداوند بين مردم، حضرت رسول اكرماست. گفتند: بلى، سپس ادامه داد و گفت: «قلت فحين مضى رسولالله(ص) من كان الحجه على خلقه؟ فقالوا: القرآن فنظرت فى القرآن فاذا هو يخاصم به المرجى والقدرىوالزنديق الذى لا يومن به حتى يغلب الرجال بخصومته فعرفت انالقرآن لا يكون حجه الا بقيم فما قال فيه من شى كان حقا، فقلتلهم: من قيم القرآن فقالوا ابن مسعود قد كان يعلم و عمر يعلم وحذيفه يعلم، قلت كله»؟ قالوا: لا فلم اجد احدا يقال: انه يعرف ذلك كله الا عليا(ع) واذا كان الشى بين القوم فقال هذا: لا ادرى و قال هذا: لا ادرى وقال هذا: لا ادرى و قال هذا: انا ادرى فاشهد ان عليا(ع) كانقيم القرآن و كانت طاعته مفترضه و كان الحجه على الناس بعدرسول الله(ص)و ان ما قال فى القرآن فهو حق فقال(ع): رحمك الله.[31] گفتم: موقعى كه رسول گرامى(ص) از دنيا رفت، حجتخداوند بر خلق كيست؟ گفتند: قرآن. نظر كردم ديدم مرجئه، قدريه، حتى زنديق كه به قرآن ايمانندارد براى غلبه بر خصم خود به آن استدلال مىكند. با توجه بهاين وضع دانستم كه قرآن به تنهايى حجت نيست مگر آن كه قيمىداشته باشد تا آنچه در باره قرآن مىگويد حق باشد. از آنان پرسيدم قيم قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن رامىداند، عمر مىداند، حذيفه مىداند. گفتم: اينها تمام قرآن رامىدانند؟ در پاسخ گفتند: نه. پس نمىيابم احدى را كه در بارهاشگفته شود تمام قرآن را مىداند جز حضرت على(ع). پس اگر چيزى«مبتلابه» مردم شود و ابن مسعود بگويد نمىدانم و عمر بگويدنمىدانم و حذيفه بگويد نمىدانم و على(ص) بگويد مىدانم، شهادتمىدهم كه على(ع) قيم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب و او حجتخداوند استبر مردم بعد از رسول اكرم(ص) و آنچه در باره قرآنبگويد حق است. امام صادق(ع) او را در گفتههايش تاييد فرمود ودر بارهاش دعا كرد كه خدايت رحمت كند. از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه پس از رحلتحضرترسول(ص) كسانى از گمراهى در امانند كه حافظ كتاب و عترت باشندو از هر دو امانت پيامبر اسلام(ص) پيروى كنند، و كسانى در خطرگمراهى و انحرافند كه از دستور پيشواى اسلام سر باز زنند وگفته آن حضرت را در باره كتاب و عترت ناديده انگارند و قرآنشريف را كه يكى از دو امانت رهبر اسلام است نگاه دارند و عترترا كه حجت الهى و امانت دوم آن حضرت است ترك گويند. و چونبراى فهم آيات قرآن مجيد مبين و معلم ندارند و نمىتوانند تمامدقايق كتاب الهى را دريابند، به اراده الهى واقف نمىشوند وسرانجام از صراط مستقيم به انحراف گرايش مىيابند و از دينمرضى خداوند خارج مىشوند. به موقع است دعاى مختصرى كه مرحوم محدث قمى از سيدبن طاووس رضوان الله عليه نقل نموده در پايان اين حثبياوريم: «اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولكاللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتكاللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى». بار الها! خود را به من بشناسان، كه اگر خود را به مننشناسانى رسولت را نمىشناسم. بار الها! رسولت را به منبشناسان كه اگر رسول خود را بمن نشناسانى حجت تو را نمىشناسم. بار الها! حجتت را به من بشناسان، كه اگر حجتخود را به مننشناسانى از دينم گمراه خواهم شد. [32] محتواى اين دعا همان است كه در حديث امام كاظم(ع) آمده است. در آغاز از معرفتحضرت رب العالمين كه پايه و اساس تعالى وتكامل استسخن مىگويد. سپس از معرفت رسول اكرم(ص) كه حامل وحىالهى و مبين اراده حضرت بارى تعالى است نام مىبرد و پس از آنمعرفت و شناختحجتخدا كه به وسيله پيامبر معرفى مىشود درخواست و در پايان عرض مىكند بار الها اگر حجتت را به مننشناسانى در دينم گمراه مىشوم و اين جمله آخر دعا همان بندچهارم حديث امام است. «والرابعه ان تعرف ما يخرجك من دينك». چهارمين علم كه لازم استبدانى آن است كه عامل انحراف را ازصراط مستقيم بشناسى و بدانى چه چيز تو را از دين خدا خارجمىكند.