روش ديگر
روش ديگري را که از روش تربيتي کتاب و سنّت منحرف ميبينيم، روش متصوّفه و دراويش و امثال اينها است کساني را ميگوئيم که خودشان در برابر فقهاء و محدثين، اين عناوين را براي خود انتخاب کردهاند، اينان خود را قشري جدا از تابعين کتاب و سنّت ميشمارند و براي تشريح روش خود، اصول و مباني و قواعد و مسائلي را مطرح ميسازند که نشانهاي از آن در کتاب و سنّت يافت نميشود، نه اصل روش آنها و نه آن الفاظ و معانياي که بکار ميبرند و اراده ميکنند و به همين جهت خود را به عنوان قشري خاص و صنفي متمايز از فقهاء و محدثين ميشمارند. اينان براي طريقه و روش خود از الفاظي مانند: تواجد، قبض و بسط، سُکر و محو، سماع، طوارق و لوائح، بواده و هجو، وقت و مقام، تلوين و نمکين، استفاده ميکنند و براي اين الفاظ معاني و مقاصدي ميگويند که در کتاب و سنّت اثري از آن مشاهده نميشود. بديهي است که اين دسته، رقباء خود را جاهل و خطا کار دانسته و طريقه و مشي خود را بهترين و عاليترين و مترقيترين راه ميخوانند، چنان که از اين دو بيتي فهميده ميشود.
هيچ راهي از تصوف پيش نيست
توبه و صدق است و شرط آن وفا
پس فناکردن فنا را در فنا[9]
چار حرف اندر تصوف بيش نيست
پس فناکردن فنا را در فنا[9]
پس فناکردن فنا را در فنا[9]