بهره گيري ـ از ـ فرصتها - توکل نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بهره گيري ـ از ـ فرصتها
بيگناهي راباتهام اينكه مرتكب قتل شده است ،باعدام محكوم كرندوجلادي راماموربريدن سرآن بيچاره نمودندجلاداورابه قتگاه بردوبستوني بست تاسرازتنش برگيرد بيچاره دربرابرجلادبناي عجزوتضرع وگريه وزراي راگذاشت وازاودرخواست كردكه وي رابازكندوبستون مقابل بنددجلادگفت :اي بدبخت ،ازاين مهلت كم دوام تراچه حاصل ؟همان به كه كارت رايكباره سازم وخودوتراازتحمل يك عذاب روحي رهائي بخشم .بيگناه برميزان عجزخودبيفزودوگفت :اين آخرين خواهش وآرزوئي راكه من درزندگي دارم ،بپذير،چراكه شايددرفاصله بازشدن ازاين ستون وبسته شدن بدان ستون خداوندفرجي عنايت فرمايد .جلادرادل بحال او بسوخت وخواهشش راپذيرفت واورابازكردوازاين ستون بستون مقابل بست .اتفاقا"برحسب تقديرالهي وبنابرمضمون مثل معروف "سربيگناه تاپاي دار ،ولي باري دارنرود"حاكم شهرراگذرازطرف اين ميدان بيفتادوچون بسياري معيت جمعيت وانبوهي مردم راديد،ازعلت اجتماع آنهاپرسيدوهمينكه ازقضيه آگاهي يافت ،باحضارمحكوم امربداد .بيچاره حضورحاكم رامغتنم دانسته ، بيگناهي خودراثابت ساخت وازآن قصاص بدون استحقاق رهائي يافت /داستانهاي امثال