قانون مندي حاكم بر سيره نظري و عملي امام خميني(ره)
محمد باقريان افكار بلند و انديشههاي حضرت امام(ره) و عملكرد ايشان بهگونهاي است كه بيان ناقص ما نميتواند آن چنانكه هست اين موضوع را تبيين كند. با وجود اين، سعي ميكنيم مطالب خود را به طور اجمال در حد توان ارائه دهيم.
مديريت و تصميمگيري
بحث نخست، تبيين كلّي ارتباط مديريت با تصميمگيري است. اصولاً مديريت انباشتي از تجربههاي بشري است كه به تصميمسازي و تصميمگيري مديران براي تدبير امور كمك ميكند. به تعبيري ميتوان مديريت را مترادف با تصميمگيري دانست كه هر لحظه مدير با هدف گذاري، سازمان دهي، برنامهريزي، نظارت و همآهنگي، اعلام موضع ميكند كه مديران به طور معمول به آن اقدام ميكنند و تلاش بر اين است كه اين تصميمگيريها مدوّن، منضبط و مضبوط در اختيار جامعه بشري قرار بگيرد.امروزه از مديريت به عنوان تكنولوژي طلايي روز ياد ميكنند؛ يعني بالاترين نوع توانمندي كه در اختيار بشر قرار گرفته تدبير امور است. البته اين توانمندي به طور مطلق در اختيار ربالعالمين است. همه جوامع به اصطلاح صنعتي يا پيشرفته، امروز به اين مهم دست يافتهاند كه راز توسعه منطبق با ارزشهاي خودشان را در ارتقاي توانمنديهاي مديريت جستوجو كنند.با اين تعبير، تلاشهايي كه صورت گرفته در اين جهت بوده كه آيا در شيوه تصميمگيري حضرت امام(ره) قانونمندي خاصي حاكم بوده است؟ تصميماتي همچون تدوين و تصويب قانون اساسي، توقف جنگ و يا انتخاب نام نظام جمهوري اسلامي كه نزد همه مشهود است و تصميمات خرد و كلاني كه در حوزه شخصي گرفته شده، آيا از يك قانون مندي خاص پيروي ميكردهاند، يا خير؟ در توضيحاتي كه ارائه خواهم كرد، تلاش اين بوده كه براي چنين تصميمگيريهايي در زبان و ادبياتِ مديريت، قانونمنديِ خاصي جست و جو شود و آن قانونمندي تحت عنوان يك نظريه و يك تئوري مطرح شود كه نام بحث خود را «تئوريِ مديريت بر مبناي اصول» ميگذارم.به عنوان مثال اصرار بر تنظيم و تدوين و تصويب قانون اساسي از ديدِ ادبيات مديريت، اولين كاري است كه بايد انجام شود تا نظام را هدفمند كند. اين امر به طور كامل با چارچوبهاي نظري مديريت منطبق است و حاصل آن استقرارِ سريع اركان نظام بود؛ يعني سازماندهي و تقسيم كار بين اركان نظام و تأكيد بر اينكه اين اركان در يك ارتباط منسجم عمل كنند. در بررسي تصميمات حضرت امام(ره) شاهد تفاوتهايي با شيوههاي تصميمگيري رايج در مديريت هستيم. در ادبياتِ رايجِ مديريت اين شيوهها را تحت عنوان «نظامات تصميم سازي» ميشناسند. در اين تلاش اين نظريه به طور تدريجي شكل گرفت كه آيا ميتوان در قالب ادبياتِ رايجِ مديريت اين قانونمندي را تعريف و عرضه كرد؟ به همين منظور آنچه را كه در اين ده ـ دوازده سال تهيه و تدوين و سعي شده ارتباطشان با يكديگر سنجيده شود، در قالب بيان مديريتي عرضه ميكنيم.نظريههاي مديريت را در قالب عناصرِ اساسيِ نظريه، اصل نظريه، فرضهايي كه بر آن حاكم است و استنتاج قضايا از اين نظريه ارائه خواهيم كرد و سعي ميكنيم به همين كيفيت اين مطالب رامقام معظم رهبري:ما مردم چيزي نميدانستيم، بايد اعتراف كنيم كه آن مرد الهي به ما قيام للّه را ياد داد و آن جا كه لازم بود براي خدا قيام كنيم، دست ما را گرفت و بلندمان كرد. خدا به او اين قدرت را داده بود.(حديث ولايت ، ج 3،ص 207)دستهبندي كنيم. در اين نظريه، چهار عنصر اساسي مورد توجه و عنايت قرار گرفته است: 1ـ اصول و مباني ارزشي (كه در ادبياتِ مديريت كمتر به آن اشاره ميشود) يكي از عناصر اصلي كه حضرت امام(ره) به اتكاي آن تصميمگيريهايش را اعلام ميكرد، اصول و مباني ارزشي حاكم بر اسلام و وجود ايشان بود.2ـ شناخت موضوع، يعني دركي مطابق با واقعيت و شناختي بسيار دقيق و عميق از پديدههاي خارجي و آنچه كه در موردش تصميم ميگيرند.3ـ علم مديريت، يعني مجموعه اطلاعات مديريتي كه انباشته شده و به علوم مديريت رايج تبديل شده است و يكي از عناصري است كه در تصميم سازي و تصميمگيري به شدت مورد استفاده قرار ميگيرد.4ـ هنر مديريت، به مفهوم توان به كارگيري علم مديريت. معمولاً هنر مديريت را توان مدير در به كارگيري دانش مديريت در صحنه عمل تعريف ميكنند و به تعبيري اصول و مباني و ارزشهاي مفاهيم مجرّد به كمك هنر مديريت است كه جنبه اجرايي پيدا ميكند و به سازمان، مقررات و رويه تبديل ميشود.تركيب اين چهار عامل، تصميمگيري را محقّق و ممكن ميكند؛ يعني در واقع نوعي ماحصل تهيه و تدوين و جمعآوري اين عوامل چهارگانه است كه به صورت يك تصميم نمايان ميشود. اصول را بايد ـ نبايدها، جهتگيريها و محكمات دين مبين اسلام قرار دهيم؛ يعني اصولي كه منبعث و برخاسته از نظام ارزشي حاكم بر جمهوري اسلامي است. به تعبير اين بايد ـ نبايدها و اصول ارزشي جوهره تصميمهاي مديريتي است كه ما نام آن را «مديريت بر مبناي اصول» ميگذاريم.