در باب مديريت كه ميگويند، جوهره مديريت برنامهريزي، جوهره برنامهريزي هدفگذاري و جوهره هدفگذاري شناخت است. منتهي شما اگر از مجموعهاي كه بر آن حكومت يا تصدي ميكنيد يا حاكميتي را اعمال ميكنيد شناخت دقيق نداشته باشيد نميتوانيد اهداف معيّن و قابل وصولي را تعبيه كنيد، تا هدف معيّن نشود، راه رسيدن به هدف روشن نميشود. پس اگر شناخت ايجاد شد، ساير عوامل مديريت هم به خدمت گرفته ميشود. حال ببينيم جوهره شناخت چيست كه به آن هويّت ميدهد. مهمترين عامل در شناخت، نظام ارزشي است؛ به تعبير ديگر، وزن و اهميت عوامل در شناختي كه انسان پيدا ميكند، بستگي به اين دارد كه جهانبيني و شاكله ارزشياش چگونه حكم ميكند. بنابراين خود شناخت، بدون نظام ارزشي هويّت ندارد و نميتواند ما را به سوي تصميمگيريهاي خردمندانه و حكيمانه راهنمايي كند. جايگاه علم مديريت و نسبتش با اصول ارزشي چنين است كه مدير به استناد نظام ارزشي كه براي خود قايل است، مقررات، قوانين، سازمان و وزن عواملي را كه برايش مطرح است تعبيه و طراحي ميكند. نهايتا ميتوان اينگونه تعبير كرد كه براي تحقّق اهداف، اصول و ارزشها، ابزار اصلي، علم مديريت است. علمي كه ميتواند هدف و راهبرد مناسب ارائه دهد و چگونگي وضعيت سازمان، روشها و مقررات را معلوم كند تا بتواند به همآهنگي و تصميمگيري و ايجاد انگيزش برسد. به اين ترتيب نسبت مديران با علم مديريت اينگونه است كه براي توليدِ شيوههاي تصميمگيري و نظم و نسق امور و مقرراتي كه مورد نياز است بايد عليالقاعده به طرّاحيِ روشها و شيوهها دست بزند كه در وراي اين طراحيها نظام ارزشي نهفته است.به اين ترتيب از ديد ما، علم مديريت ابزار اصلي تحقق ارزشها، اصول و اهداف و سياستهاي يك نظام است و خود منبعث از نظام ارزشي مدير ميباشد و هنر مديريت توان به كارگيري اين علم براي تحقق اصول و مباني ارزشها است و تصميمگيري، تجلّي هنر مديريت در تلفيق اصول و مباني با واقعيتهاي عيني است و استفاده از علوم مديريت و هنر مديريت در تلفيق با يكديگر، ميتواند اين موضوعات را در صحنه عمل به اجرا برساند.با توجه به عواملي كه برشمرديم اگر اين نگاه را بپذيريم كه جوهره مديريت، تصميمگيري است و تصميمات مبتني بر نظام ارزشيايي كه جهتگيريها و سمت و سوها را مشخص ميكند در بطن تار و پود تكنولوژي مديريت، كه از چهار عامل: انسان، نرمافزار، سختافزار و نيروي انساني تشكيل شده، تجلي ميكند. با اين كيفيت و با چنين نگاهي به بحث مديريت، يعني نظريه مديريت بر مبناي اصول ارزشي، هر تصميم و تدبيري، بهگونهاي عبادت تلقي ميشود. چون بشر در برابر مسائل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي به طور مرتب بايد موضع بگيرد، فرد مسلمان به استناد نظام ارزشياش در تقابل با واقعيتها بايد تشخيص بدهد كه آيا واقعيتها را به يك نظام ارزشي حاكم كند يا نظام ارزشي را مبنا بگيرد و تصميمش را اعلام كند. به اين ترتيب هر تصميم و تدبيري، با توجه به پايهاي كه براي اصول و مباني ارزشي در اين نظريه قايل شديم، نوعي عبادت تلقي ميشود.