پرواز
دستي فضاي سبزپريدن را
در پنجه اش فشرد
و جوهرپرش
در استوانه سقوط فرو
ريخت
خون پرنده
آيينه شد
و آينه
در بازتاب واژه ي
پرواز
تا دره هاي حنجره ي
خونبار جاريست
اينک پرنده
اينک پر
و آيينه ي شکسته ي
پرواز
وقتي که ميله هاي
قفس را از بر مي خواند
چيزي پر پريدن را مي
برد
در باد شايد خنجر
ميرويد
و خنجر
با واژه ي
پريدن
از خون مي گويد
منقار اين کبوتر
شايد پيامي دارد
منقار
از شاخههاي زيتون مي گويد
از خون مي گويد
پرنده ماند و سلطنت پر
پرنده ديد
هر پنج
چون پنجه ي بريده
در جام است
اما نشستن بر آن
رها شدن از
وادي سرانجام است
و هر هفت
سي مرغ را به وادي
هفتم فنا
گذر داده ست
پس از پنج
تا هفت
در هفت
سي مرغ
سيمرغ ؟
پرنده سلطنت پر را پر
داد
پرنده ماند و وادي حيرت
جنگل
شوق پرنده را پرواز
داد
و طوطيان حيرت را
از همرهان آينه با
واژگان راز
آواز داد
آواز
در لابلاي شاخه
شب آويخت
و برگ ها
از لرزش شبانه
فرو ريخت
آنگاه
منقار سرخ ماند و
سرسبز
پرنده
چندان به اوج
رفت که پنداشت
در چاه آسمان پرواز
مي کند
پرنده
در ني ني دو چشم عقاب
نخجير شد
خواب پرنده
قله پرواز
در پنجه هاي مرگ
تعبير شد
پرواز
دستي فضاي سبزپريدن را
در پنجه اش فشرد
و جوهرپرش
در استوانه سقوط فرو
ريخت
خون پرنده
آيينه شد
و آينه
در بازتاب واژه ي
پرواز
تا دره هاي حنجره ي
خونبار جاريست
اينک پرنده
اينک پر
و آيينه ي شکسته ي
پرواز
وقتي که ميله هاي
قفس را از بر مي خواند
چيزي پر پريدن را مي
برد
در باد شايد خنجر
ميرويد
و خنجر
با واژه ي
پريدن
از خون مي گويد
منقار اين کبوتر
شايد پيامي دارد
منقار
از شاخههاي زيتون مي گويد
از خون مي گويد
پرنده ماند و سلطنت پر
پرنده ديد
هر پنج
چون پنجه ي بريده
در جام است
اما نشستن بر آن
رها شدن از
وادي سرانجام است
و هر هفت
سي مرغ را به وادي
هفتم فنا
گذر داده ست
پس از پنج
تا هفت
در هفت
سي مرغ
سيمرغ ؟
پرنده سلطنت پر را پر
داد
پرنده ماند و وادي حيرت
جنگل
شوق پرنده را پرواز
داد
و طوطيان حيرت را
از همرهان آينه با
واژگان راز
آواز داد
آواز
در لابلاي شاخه
شب آويخت
و برگ ها
از لرزش شبانه
فرو ريخت
آنگاه
منقار سرخ ماند و
سرسبز
پرنده
چندان به اوج
رفت که پنداشت
در چاه آسمان پرواز
مي کند
پرنده
در ني ني دو چشم عقاب
نخجير شد
خواب پرنده
قله پرواز
در پنجه هاي مرگ
تعبير شد