فلسفه محدوديت نگاه
در قوانين اسلامي، محدوديتهايي براي نگاه در نظر گرفته شده است. اين محدوديتها به خصوص در نگاه به جنس وقتي كه ممنوع بودن نگاه را بر مبناي مصالح عمومي جامعه در نظر گرفته و بر تأثير نگاه در آلوده شدن رواني افراد و بروز مفاسد اجتماعي تأكيد ميكنيم، بر جنبه «حكم بودن» آن توجه داريم، و هنگامي كه احترام منظوراليه را مبناي ممنوعيت نظر و نگاه به او قرار ميدهيم، قهرا راه را براي طرح جنبه «حق» در نگاه باز ميگذاريم.مخالف بيشتر است و بويژه در نگاه مردان به زنان تشديد شده است. و در شرايطي كه با توجه به وضع نگاه كننده و نگاهشونده، زمينه تلذذ جنسي و يا انحراف اخلاقي وجود داشته باشد، به طور كلي ممنوع ميباشد.اين محدوديتها، داراي فلسفههاي متنوع و كاملاً خردمندانهاي است كه عقل سليم و فطرت پاك، بدان رهنمون است. اهم اين حكمتها، «آرامش رواني»، «حرمت انساني» و «امنيت اجتماعي» است كه به توضيح هر يك ميپردازيم.1ـ آرامش رواني
توجه به «پيوند ديده و دل»، در ادبيات، سابقهاي كهن دارد و در اشعار و ضربالمثلها رايج است كه:ـ از «دل» برود هر آنكه از «ديده» برفت.ـ اگر «ديده» نبيند، «دل» نخواهد.ـ كه هر چه «ديده» بيند «دل» كند ياد.ـ هر چه كه «ديده» ديد «دل» ميخواهد.ـ ز انتظارم «ديده» و «دل» به رهست.ـ تا «دل» از آنِ تو شد، «ديده» فرو دوختيم.ـ اگر چشمان نكردي ديده بونيچه دونه «دل» كه خوبان در كجا بي.اين تعبيرات و تأكيدات همه گوياي آن است كه «دل» در گروي «نگاه» است، و نگاه، دل را به دنبال خود ميكشد، وقتي كه نگاه «حريم» ميان زن و مرد را ميشكند، دريچهاي از هيجان و التهاب را به روي خود باز ميكند و هرچه نگاه ادامه مييابد، عطش غرايز سيريناپذيرتر ميگردد.خطر نگاه را آنگاه ميتوان به خوبي تشخيص داد كه به قدرت غريزه جنسي در انسان توجه شود. «نگاه»، نيروي خفته شهوت را در موقعيتي خطرناك به تكاپو واميدارد و غريزهاي كه در «سركشي»، «بيدليل» است، به «چموشي» مياندازد.استاد مطهري كه در كمالات معنوي و مراحل عالي تقوي، انساني بسيار وارسته و خودساخته بود، سخني سنگين و عميق دارد:«به نيروي تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها ميتوان تكيه كرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسي، اسلام هرگز نيروي تقوا و ايمان را با اينكه قويترين نيروهاي اخلاقي است يك ضامن كافي در برابر تحريكات و وسائس اين غريزه ندانسته است، چقدر عالي و لطيف سروده حافظ:
قوت بازوي پرهيز به خوبان مفروش
كه در اين خيل، حصاري به سواري گيرند
كه در اين خيل، حصاري به سواري گيرند
كه در اين خيل، حصاري به سواري گيرند