وداع با شهر نجف و كوفه
نهار در هتل صرف ميشود و اثاثيهها را به ماشين منتقل ميكنند. به سراغ مهمانداران هتل، كه اين چند روز با محبت پذيرايي كردهاند، ميروم و از طرف زائران از همه تشكر ميكنم و هديهاي ناقابل به آنها تقديم ميكنم و از هتل بيرون ميآيم.سوار بر اتوبوس هستيم و آخرين نگاههاي حسرتبار خود را از سر و روي نجف برميچينيم. براي لحظهاي كوتاه دوباره مقابل گنبد مطهر علوي قرار ميگيريم و تصوير گنبد زرين امام را در قاب چشم و بلور اشك خود جاي ميدهيم.اندك اندك از مقابل مسجد حنانه، مسجد كوفه، آرامگاه مسلم و هاني، مزار ميثم و ديگران ميگذريم. همراه اين تجديد خاطرهها از نجف بيرون ميرويم و رهسپار كربلا ميشويم.در هواي كوي دوست
بار بگشاييد اينجا كربلاست
آب و خاكش با دل و جان آشناست
آب و خاكش با دل و جان آشناست
آب و خاكش با دل و جان آشناست
وعده وصل چون شود نزديك
آتش شوق تيزتر گردد
آتش شوق تيزتر گردد
آتش شوق تيزتر گردد
ما كه از عشقت گفتگو داريم
كربلايت را آرزو داريم
كربلايت را آرزو داريم
كربلايت را آرزو داريم
هر شهيد ما جان فداي توست
كوي عشقت را جستجو داريم
كربلايت را آرزو داريم
هر جوان ما مبتلاي توست
كربلايت را آرزو داريم
كربلايت را آرزو داريم