وداع با شهر نجف و كوفه - گزارشی از عتبات عالیات (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارشی از عتبات عالیات (3) - نسخه متنی

سید محمود مدنی بجستانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در كنار اين بقعه‏ها، يكي دو بقعه ديگر با گنبد كاشي ديده مي‏شود كه در اين جستجوي شتابزده نمي‏توانم آنها را بشناسم و در برخي از آنها بسته است.

در بقعه صاحب جواهر و كاشف الغطا كارگران مشغول كارند. به گفته برخي از دست اندركاران هزينه اين تعمير از طريق كمكهاي مردمي تأمين مي‏شود.

ظهر نزديك است؛ خود را شتابان به حرم مطهر مي‏رسانم؛ زائران همگي، طبق قرار قبلي، خود را به حرم رسانده‏اند. نماز جماعت را برگزار مي‏كنيم. پس از نماز، در برابر ضريح مطهر مي‏نشينم و به زائران اعلام مي‏كنم كه اين آخرين ديدار است. صداي هق هق گريه همه بلند مي‏شود و دانه‏هاي درشت اشك پهنه صورتها را شستشو مي‏دهد.

به راستي اينان چه در دل و جان دارند؟! علي چه رشته‏اي با روان اينان دارد كه هنگام خداحافظي از حرمش چنين مي‏گريند؟!

در گرماي نسبتا تند نجف، با زمزمه و گريه زيارت وداع مي‏خوانيم و آنگاه با اصرار فراوان مأموران، به طرف هتل مي‏رويم.

وداع با شهر نجف و كوفه

نهار در هتل صرف مي‏شود و اثاثيه‏ها را به ماشين منتقل مي‏كنند. به سراغ مهمانداران هتل، كه اين چند روز با محبت پذيرايي كرده‏اند، مي‏روم و از طرف زائران از همه تشكر مي‏كنم و هديه‏اي ناقابل به آنها تقديم مي‏كنم و از هتل بيرون مي‏آيم.

سوار بر اتوبوس هستيم و آخرين نگاههاي حسرت‏بار خود را از سر و روي نجف برمي‏چينيم. براي لحظه‏اي كوتاه دوباره مقابل گنبد مطهر علوي قرار مي‏گيريم و تصوير گنبد زرين امام را در قاب چشم و بلور اشك خود جاي مي‏دهيم.

اندك اندك از مقابل مسجد حنانه، مسجد كوفه، آرامگاه مسلم و هاني، مزار ميثم و ديگران مي‏گذريم. همراه اين تجديد خاطره‏ها از نجف بيرون مي‏رويم و رهسپار كربلا مي‏شويم.

در هواي كوي دوست




  • بار بگشاييد اينجا كربلاست
    آب و خاكش با دل و جان آشناست



  • آب و خاكش با دل و جان آشناست
    آب و خاكش با دل و جان آشناست



در بيرون شهر نجف، بسيار معطل مي‏شويم تا تمامي ماشين‏هاي ايراني جمع شوند و سپس همراه با هم به طرف كربلا حركت كنيم. گويا اين قسمت سفر هيجان بيشتري دارد. ضربان قلبها تندتر است و شوقها تيزتر.




  • وعده وصل چون شود نزديك
    آتش شوق تيزتر گردد



  • آتش شوق تيزتر گردد
    آتش شوق تيزتر گردد



اشعاري را كه بارها و بارها شنيده و خوانده‏ام، با شور و شوقي ديگر زمزمه مي‏كنم:




  • ما كه از عشقت گفتگو داريم
    كربلايت را آرزو داريم



  • كربلايت را آرزو داريم
    كربلايت را آرزو داريم



اي حسين جانم اي حسين جانم




  • هر شهيد ما جان فداي توست
    كوي عشقت را جستجو داريم
    كربلايت را آرزو داريم



  • هر جوان ما مبتلاي توست
    كربلايت را آرزو داريم
    كربلايت را آرزو داريم



اي حسين جانم اي حسين جانم

همراهان، كه همگي داغ ديده و شهيد داده‏اند، با هاي هاي گريه پاسخ مي‏دهند؛ گويا ماشين و فضا و همه و همه پاسخ مي‏دهند؛ غوغايي است. پس از لحظاتي، با فروكش كردن ناله‏ها و احساسات شروع به صحبت مي‏كنم: برادران و خواهران، بهوش باشيد به كجا مي‏رويم. از خدا بخواهيد و امام حسين(ع) را شفيع خود سازيد تا با معرفت به زيارت مشرف شويد. در سفر كربلا مدام محزون باشيد كه اين قطعه از سفر با سفر نجف و كاظمين تفاوت دارد.

امام صادق(ع) به برخي يارانش فرمود: به زيارت مي‏رويد؛ ولي بهتر است نرويد.

راوي عرض كرد: چرا؟ شما با اين سخن پشتم را شكستيد، مگر چه كرده‏ايم؟

فرمود: چون وقتي به طرف آرامگاه پدرتان مي‏رويد، غمناك و ناراحت هستيد؛ اما در سفر كربلا چنين؟! بايد غبارآلوده و ناراحت و محزون به زيارت رويد.

(كامل الزيارات، ص131)

/ 6