همواره در آثار دستوريِ هر دو زبان، معناي ملكيت و با قدري گسترش، تخصيص، به عنوان اصليترين معنايي شناخته شده است كه از اضافه ميتواند مراد باشد. در قرآن كريم نيز، بخش اساسيِ تركيبهاي اضافي، رساننده معناي ملكي ـ تخصيصي است و درصدي قابل ملاحظه از اين كاربردها، تركيبهايي است كه در آنها مضاف اليه، ضميرهاي متصل مجرور است. معناي مراد از اضافه يك اسم به يك ضمير، از جمله مواردي است كه اساسا در زبان عربي قابل ساخت به صورت تركيب وصفي نيست و در اين زبان، تصريفي براي ساختن وجه وصفي از ضماير، پيش بيني نشده است. اين در حالي است كه در زبان روسي در كنار «ضماير اسمي در حالت مضاف اليه» كه معادل تحت اللفظي ضماير متصل مجرور در عربياند، وجوه وصفي نيز از ضماير ساخته ميشود كه كثرت كاربرد آنها با وجوه اسميِ ياد شده غير قابل مقايسه است. كاربرد ضماير در حالت مضاف اليه، نه تنها در روسيِ نوين، بلكه در روسي كهن نيز بسيار محدود بوده و اساسا در مواردي محدود و قالبي، از آن جمله تعبيرهايي روزمره (چون radi tebya, protiv tebya, sredi nas) كاربرد داشته است.به طور كلي، روش عادي در ترجمه تركيبهاي اضافيِ «اسم + ضمير» از عربي به روسي، تبديل آنها به تركيب وصفي است كه در ترجمههاي روسي قرآن نيز به صورت يك قاعده به چشم ميآيد و حتي از مقيّدترين مترجمان به لفظِ متن، تلاشي در جهت ترجمه تحت اللفظيِ چنين تركيبهايي ديده نشده است. آنچه ميتواند به عنوان وجه تمايز متون كهنِ روسي از متون امروزي، در بحث ترجمه چنين تركيبهايي سودمند افتد، تقديم و تأخير صفت و موصوف در تركيبهاي ملكي ـ تخصيصي است. در متون كهن روسي، قرار گرفتنِ صفتِ ملكي پس از موصوف خود، نياز به جست و جو دارد. به عنوان نمونههايي از تقدمِ موصوف، در كنار تعبيرِ Otche nash(انجيل متي، 6:9) كه سرآغاز نيايشي مشهور در ميان عموم مسيحيان است، در بندبند ترجمه روسي كتاب مقدس ميتوان موارد متعددي از اين دست را پي جويي كرد.از آن جا كه تقديم موصوف بر صفت ملكي در روسي امروزي نيز، هم در زبان ادبي و هم در زبان روزمره، در سطح محدودي كاربرد دارد و با توجه به حاكم بودن نظام حالتها، در صورت كاربرد، براي شنونده هيچ گونه ابهامي در تشخيص ايجاد نخواهد شد، استفاده از اين گونه تركيبهاي وصفي در ترجمههاي قرآن ميتواند گونهاي مقبول از گرايش به سبك نگارش متون كهن باشد كه در عين ياد آوريِ فضايي قديم ــ كه لازمه ترجمهاي از متون كهن، به ويژه مذهبي است ــ به اندازه كافي براي خواننده قابل فهم است. در ترجمههاي متداول، سابلوكوف در حدي گسترده از اين شيوه كهنه سازيِ متن بهره برده و قدري محدودتر، كراچكوفسكي نيز از آن استفاده كرده است. به عنوان نمونه در آيات آغازين سوره بقره، تركيبهاي «ربهم» و «قلوبهم» را سابلوكوف در هر دو مورد با استفاده از صفت پس آيند برگردان كرده است (serdtsa ix; gospoda ix)، در حالي كه كراچكوفسكي تنها در برخي موارد از اين روش بهره برده(مانند serdtsa ix؛ قس. ix gospoda) و در ترجمه اخير از گروهِ عثمانوف نيز، اصولاً بنا بر شيوه امروزي صفتِ پيش آيند نهاده شده است.حتي براي هواداران گرايشي كه بيشترين گريزِ ممكن از كهنگي را توصيه ميكند، در مواردي كه تأكيد و تكيه بر صفتِ ملكي در سياق جمله مقصود باشد، استفاده از صفت پس آيند، امري پسنديده ميتواند بود. به عنوان نمونهاي از اين دست، بايد به تركيبهاي «عبادي» و «جنتي» در آيههاي 29 و 30 از سوره فجر اشاره كرد كه در ترجمه آن، عبارتِ سابلوكوف (slug moix; rai moi)، نسبت به عبارتهاي روز مـره كـراچـكـوفـسـكـي (moimi rabami; moi rai) و گروهِ عثمانوف (moix rabov; moi rai)، از حيث تأكيد بر انتسابِ ويژه اين عباد و اين جنت به خداوند، رساتر به نظر ميرسد.