بازيگران و قهرمانان دور سوم كيسانىگرى، مزدوران، جيره خواران و شعبده بازان حرفهاىاند و هدف شوم آنان عبارت بوده از:معارضه با عباسيان كه مدعى بودند خلافت از ابوهاشم به ايشان رسيده است، متوقف كردن شيعه در اعتقاد به امامت امام غايب و ابطال امامت پس از او، و به طوركلى ايجاد ترديد در عقايد شيعه و خدشه دار كردن سمعه تشيع و وارد كردن خرافات و سخنان سخيف و باطل به مذهب ايشان در شكل فرقهسازىهاى مختلف. اين دور هم در واقع، همان روزى آغاز شد كه عباسيان به بازسازى كيسانيه پرداختند و از دست امام سوم و يا پنجم اين فرقه! ابوهاشم عبدالله ابن محمد حنفيه وصيت نامچهاى بيرون آوردند و در آن وصيتنامه جعلى، خلافتشان را به امام على عليه السلام منسوب داشتند و از اين طريق جاده پر پيچ و خم خلافت را براى خود كاملا هموار ساختند. عباسيان با اين شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان على و نسل فاطمه زهرا سلام الله عليهما گرفتند و پس از آن كه در سايه تفكر كيسانى حنفى و از طريق ابوهاشم به هدف خود رسيدند آن وقت همان اركان و اصول كيسانىگرى ضلالت، كفر و زندقه، گرديد. در زمان منصور، شورشگران و معترضان على الدوام رو به فزونى داشت و او با سفاكى تمام خون مىريخت و مخالفانش را مىكشت تا به جايى رسيد كه خود او از اسراف در قتل بيمناك شد و به دنبال راه چارهاى ديگر رفت او به فكر تاسيس ادارهاى افتاد به نام «دايره زندقه» همانند سازمانهاى مخوف امنيتحكومتهاى امروز. وظيفه آن، تفتيش، جستجو وكسب اطلاعات بود. منصور دوانيقى، مخالفان ومعترضان خود را از اين راه سركوب مىكرد بى آن كه مستقيما به آدم كشى متهم شود.هدف اين اداره در واقع، كفر زدايى و تعقيب ملاحده و زنديقان نبود بلكه او با ايادى خود، مخالفان را شناسايى و متهم و نابود مىكرد و در صورت ظاهر، با كفر و زندقه و الحاد مبارزه مىنمود. (14) تا جايى كه موضوع به كيسانيه و فرقههاى آن مربوط مىشود بسيارى از آنچه به اين مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خيال گردانندگان اين دايره مخوف است و همان افكار و انديشهها و عقيدههايى كه در كيسانيه دور دوم پلى بود براى رسيدن به حكومت و قدرت در اين مرحله همه آنها كفر و الحاد شناخته مىشوند و اشخاصى نه كم، به داشتن آن عقايد متهم و سپس تعقيب و به قتل مىرسند. در اين دوره، عقيدههايى مثل قول به تناسخ، حليت محارم، تعطيل احكام، ابطال فرايض و اعتقاد به الوهيتبرخى اشخاص و ديگر افكار سخيف و باطل به كيسانيه نسبت داده مىشود. آرى، بعد از آن كه حكومت و سلطنت عباسيان، استقرار يافت و از طريق نشر آرا و عقايدى به نام كيسانيه به اهداف خود رسيدند وضع دگرگون شد. مهدى عباسى پيروان خود را گرد آورد و آنان را بر انكار كيسانىگرى و نفى اصول فكريى به نام كيسانيه، واداشت او به صراحت گفت: امامت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از آن عمويش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وى فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش على بن عبدالله وصيت كرده و به همين ترتيب او هم خلافت را به پسرش محمد واگذاشته و از او به فرزند وى ابراهيم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وى منصور انتقال يافته و منصور هم پسرش مهدى را وليعهد خود ساخت. به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حقعباس و فرزندان او بوده و ديگران غاصب بودهاند. مهدى عباسى همان كيش كيسانيت را كه درخانه جدش محمد بن على بن عبدالله بن عباس، آفريده شد و درآن زمينه وصيت نامچهاى از ابوهاشم مبنى بر همين پندار بيرون آورده شد. آرى، همه آنچه را كه به آن اهداف خلق كرده بودند، منصور مذهب ويرانگر و منحرف ونادرستخواند و پنداشت كه ابوبكر و عمر و عثمان و على عليه السلام و هر كه كرسى خلافت را پس از پيامبر اشغال كرد، غاصب بودهاند. او پيروىاش را از امامت محمدحنفيه رد كرد و آن را از اصل منكر شد. (15) اين بود ماجراى كيسانيه در سه مرحله و دوره كه به اختصار ذكر شد و آنگونه آغاز و آنچنان به انجام رسيد. و اين بود مذهب كيسانيه كه در كتب تاريخ، در آن باره، سخنها وحكايتها، فراوان آوردهاند و صاحبان ملل و نحل به مقالهها و داورىهاى بلند و بالا در آن خصوص پرداختهاند. علماى دين شناس و محققان و نويسندگان ملل و نحل اعماز شيعه و غير شيعه كيسانيه را با فرقههاى مختلف و گوناگونش، شيعه پنداشتهاند و در پوشش حمله به آن عقايد و آراى سخيف، در واقع، شيعه آماج حملات ناجوانمردانه و غير منصفانه واقع شده است. نويسندگان در هر عصر و دورهاى با طرح آن سخنان انحراف آميز و كلمات الحادى و ضد اخلاق، سمعه شيعه را زشت و تعاليم تشيع را به بدى ياد كرده و در واقع، حقانيت آيين ما را زير سؤال بردهاند. ما براى پرده بردارى از روى اين حقيقت و بيان اين كه تمام اين بازىها و سناريوها براى كوبيدن شيعه و بستن در اهل بيت عصمت وطهارت شكل يافته استبه ذكر حقايق بيش از آنچه گفتيم نيازمنديم.