بنابراين، در مقام ارشاد و تعليم، بايد ظرفيت شنونده را در نظر داشت و چيزهايى را به او گفت كه صلاحيت آن را دارد. آن چه را شنونده صلاحيت شنيدنش را ندارد از «اسرار» است. يكى از مطالبى كه از اسرار است و نبايد پيش همه اظهار كرد ـ همان گونه كه ذكر شد ـ معارفى درباره توحيد، انبيا و اوليا9 است. اگر به اين مسأله توجه نكنيم موجب گمراهى ديگران شده ايم و به اختلاف ميان امّت دامن زده ايم. اما اسرار مختص همين مسائل نيست. گاهى برخى اسرار مربوط به مسائل اجتماعى و سياسى است.ائمّه پس از امام حسين(ع) بيش تر عمرشان را در حال تقيّه گذراندند; زيرا حكومت نمى توانست سخن آنان را مبنى بر ادعاى به حق بودن و شايستگى بر خلافت بپذيرد. اگر آنان همه جا به اين واقعيت تصريح مى كردند با آن ها به همان صورتى برخورد مى كردند كه با ائمّه پيش از آنان همه آن ها را به زودى به شهادت مى رساندند. بنابراين، براى اظهار اين مطالب، ابتدا اهل آن پيدا مى كردند، سپس ظرفيت او را مى سنجيدند، پس از آن به تدريج او را آماده مى كردند، بعد توضيح مى دادند كه امام حقيقى كيست، چرا مدعيان دروغين خلافت، شايستگى اين منصب را ندارند،... . ما بحمدالله، در يك كشور شيعى زندگى مى كنيم و برخى از اين مطالب را به راحتى مى توانيم مطرح كنيم. اما همين مطالب را هنوز هم در ديگر كشورهاى مسلمان نمى توان به صورت عريان مطرح كرد. بنابراين، حفظ اين اسرار يكى از واجبات است، و گرنه ممكن است در خون امام معصوم شريك شويم.از اين رو، در روايت امام صادق(ع)، از يك سو، از كسانى كه روش صحيحى در ارشاد ديگران دارند به صورت تلويحى، تعريف شده است و از سوى ديگر، از كسانى كه اسرار آن ها را فاش مى كنند نكوهش گرديده است.در زمان امام صادق(ع) تعداد معدودى از مردم امامت ايشان را قبول داشتند، ساير مردم از حقانيت ايشان مطّلع نبودند. يا حتى در بين امامزاده ها هم برخى از آن ها با وجود آن كه افراد صالحى بودند، اما مسائل امامت را به درستى نمى دانستند. امام راحل; يكى دوبار در بياناتشان اين مطلب را فرمودند كه: مسأله ائمّه اثنى عشر، كه براى ما روشن است، خيال نكنيد كه از روز اول براى همه مردم اين چنين روشن بود.در روايتى آمده است كه ميان امام باقر(ع) و زيدبن على بن الحسن(ع) بحثى واقع شد. (حضرت زيد از شهداى بزرگوار اسلام است كه روايات متعددى در مدح ايشان رسيده، براى خدا قيام كرد و با حكومت غاصب جنگيد.) بحث بر سر اين بود كه پس از امام زين العابدين(ع) چه كسى بايد امام شود؟ حرت زيد استدلال مى كرد كه «پدرم به من بسيار علاقه مند بود، حتى غذا را لقمه مى گرفت و در دهان من مى گذاشت.» امام زين العابدين(ع) هم در پاسخ مى گفتند: اگر امامت پس از ايشان حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ بر حسب اين روايت، مسأله امامت حضرت باقر(ع) براى زيد روشن نبوده است. اما آنچه مورد نظر است اين كه حضرت زيد پاسخ مى دهند: پدرم براى اين امامت مرا برايت روشن نكرد كه دچار فتنه يا شك و نكار نشوى. اين كه سند اين روايت چه قدر صحيح است، بحث ديگرى است، اما نكته در اين است كه در زمان خود ائمّه هدى(ع) هم مطالبى وجود داشته كه حتى گاهى براى نزديكانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بيان مى كرده اند.البته اين مسائل به همين صورت در زمان ما مطرح نيست، اما به هر حال، چيزهايى مطرح مى شود كه بايد در اظهار آن ها سطح مخاطب را در نظر گرفت. امام صادق(ع) مى فرمايند: «رَحِمَ اللَّهُ قوم كانوا سراجاً و مناراً.»; خداوند رحمت كند (آن دسته از شيعيان ما را) آن ها را كه چراغ هايى نور افشان بودند. («سراج» اعم از چراغ كوچك يا بزرگ است. اما وقتى در كنار «منار» قرار گيرد به معناى چراغ كوچك است و «منار» به معناى چراغ پرنورى است كه در جاى بلندى قرار مى دهند. تا رهروان راه خود را بدان بيابند. با اين وصف، معلوم مى گردد كه «منار» به معناى «مأذنه» نيست.) منظور از اين سخن حضرت آن است كه خدا رحمت كند كسانى را كه هم نزديكان خود را راهنمايى مى كردند و هم كسانى را كه از آن ها دور بودند.