توجه به فلسفه مديريت و رهبري ديني، اين نكته را روشن ميكند كه هدف اين نوع مديريت و رهبري، كمك به انسان براي پيمودن مسير تكامل بر اساس تعاليم الهي است. در چارچوب همين هدف، تأمين عدالت اجتماعي، نه به عنوان هدف بلكه به عنوان مبنا13 يكي از نكات مهم مورد نظر و تأكيد شهيد بهشتي است كه از طريق آن ميتوان جامعه را در مسير تكامل به پيش برد.شهيد بهشتي، چه در مباحث نظري و چه در سيره عملي، بر نقش مديريت و رهبري ديني در حل نابسامانيهاي اقتصادي و ظلم اجتماعي تأكيد ميكند14 و نقش حاكم عادل را در ايجاد موازنه ميان بهرهگيري آحاد جامعه از محصول كار و تلاش خود از كارهاي اساسي و محوري حكومت ميداند.15 وسعت نظري كه از شهيد بهشتي در مقوله ولايت عامه سراغ داريم به دليل برخورداري از نگاه عميقي است كه وي به مقوله عدالت اجتماعي دارد. شهيد بهشتي از جمله فقيهاني است كه ولايت را از محدوده امور فردي از قبيل حفظ مال يتيم و نماز و تجهيز و تكفين ميتِ فاقد وليّ و امثال اينها فراتر دانسته، شامل روابط اجتماعي و نظام حكومتي نيز ميدانند. ايشان التزام به ولايت عامه را براي اداره جامعه بر اساس قسط و عدل و تأمين مصالح عاليه امت و عدالت عمومي ضروري دانسته،16 اعمال نظارت بر معاملات، تعيين نرخ كالاها، گرفتن ماليات از صاحبان مشاغل به عنوان بخشي از لوازم حكومت و تصرفات دولت در اموال و امور شخصي بر اساس مصلحت جامعه را از ابزارهايي ميداند كه مديريت و رهبري را در اداره صحيح و تأمين عزت و پيشرفت جامعه ياري ميكند.17محور مهم ديگري كه از مجاري تأمين هدف متعالي و نهايي مديريت و رهبري ديني است، رابطه ميان مديريت و ارزشهاست. شهيد بهشتي با قاطعيت تأكيد ميكند كه حضور قوي مديريت و رهبري ديني در اداره جامعه و كنترل همه جانبه آن، تنها راه جلوگيري از وارد شدن ضربه بر ارزشها و زيانهاي ناشي از آن است:"مسأله پايين آمدن ارزشها و زيانهاي ناشي از آن و راه جلوگيري از اين زيانها يك چيز بيشتر نيست، هدايت و كنترل دولت مسلمين و اسلامي كه بر طبق معيارهاي اسلامي به قدرت رسيده باشد و بر همين اساس جامعه را اداره كند، همه مشكلات در آنجا حل ميشود".18مهمتر اينكه شهيد بهشتي، عدالت اقتصادي و سياسي و اجتماعي را از عدالت اخلاقي و معنوي جدا نميداند و معتقد است تا عدالت اقتصادي و سياسي و اجتماعي تحقق نيابد، نميتوان انتظار تبلور ارزشها و تجلي معنويت و اخلاق را در رفتار مردم و روابط اجتماعي داشت.19از جمله محورهاي مهم ديگري كه به تأمين هدف مديريت و رهبري كمك ميكند استفاده از قدرت مديريت براي خدمت است.20 تكيه شهيد بهشتي بر اين نكته تا آنجاست كه اصولاً حكومت و قدرتي را كه در جهت خدمت به مردم نباشد فاقد مشروعيت ميداند:"حكومت و قدرت براي خدمت است و تنها حكومت و قدرتي كه در جهت خدمت خالصانه به مردم باشد، مشروعيت دارد و حكومت و قدرتي كه در اين جهت نباشد مشروعيت ندارد".21
شرايط رهبري
مسئوليت سنگيني كه در حكومت ديني به عهده مديريت و رهبري قرار ميگيرد با شرايطي كه براي مدير و رهبر در نظر گرفته شده متناسب است. شناخت دين همراه با قدرت استنباط مستمر احكام، عدالت، شجاعت، قدرت درك اوضاع جهاني، مديريت و تدبير، هنگامي كه در وجود يك فرد جمع شود، بطور طبيعي وي ميتواند عهدهدار اداره جامعه با هدف هدايت مردم به سوي كمال باشد و لوازم پيمودن اين راه را، يعني عدالت اجتماعي، احياي ارزشها و شكوفايي استعدادهاي آحاد مردم كه بستر اين كمال هستند، نيز فراهم كند يا تلاش لازم را در جهت فراهم ساختن چنين زمينههايي به عمل آورد.فردي كه اين شرايط را دارد، تحت عنوان "ولايت فقيه" عهدهدار رهبري امت اسلامي است. منصب ولايت فقيه از نظر شهيد بهشتي دو بخش دارد: يكي فقاهت كه عهدهدار يافتن پاسخ سؤالهاي جاري از مكتب است و ديگري ولايت كه حضور رهبري كننده در اجراي قوانين است.22نكته بسيار مهمي كه شهيد بهشتي در مبحث مديريت و رهبري ولي فقيه مطرح ميكند و مورد تأكيد قرار ميدهد، ضرورت اعمال ولايت يا حضور رهبري كننده فقيه در جامعه است.ايشان معتقد است اين حضور به دو دليل لازم است: اول اينكه فقيه رهبري كننده بتواند پيچيدگي مسائل تازه را بهتر و عميقتر لمس كند و در نتيجه، مسئوليت فقاهت را بهتر و سودمندتر انجام دهد و نظرياتش راهگشاتر و كارسازتر باشد، و دوم اينكه طبق تجربه تاريخي، نظريات فقهي خالص و صحيح، معمولاً در جريان عمل، دستكاري ميشود و از خطر انحراف مصون نيست و حضور رهبريكننده و جهتدهنده فقيه در جريان عمل از اين خطر ميكاهد و هرجا دستكاري لازم باشد با نظر او صورت ميگيرد و اصالت اسلامي نظام، در عمل اجتماعي كمتر آسيب ميپذيرد.23 از نظر شهيد بهشتي، اينكه طبق قانون اساسي جمهورياسلامي ايران، فقيهان بايد در قانونگذاري (شوراي نگهبان) قضا (شوراي عالي قضايي) و اداره نيروهاي مسلح (عزل و نصب فرماندهان) حضور داشته باشند، در واقع اقدامي براي تأمين راههاي عملي حضور فقيهان در اداره جامعه است.24 ايشان، حتي اعتقاد دارد در شوراي اقتصاد نيز حداقل يك فقيه وارد به مسائل اقتصادي بايد عضويت داشته باشد و اين فقيه از طرف رهبري تعيين شود و لازم است مجلس شوراي اسلامي در قانون تشكيل شوراي عالي اقتصاد به اين مطلب توجه كند.25علاوه بر اين از آنجا كه نظام حكومتي اسلام، نظام امت و امامت است، امام يا رهبر بايد مانند انبيا، همزبان و همفكر و در ميان مردم باشد و از آنها فاصله نگيرد. شهيد بهشتي با اشاره به اين فرموده اميرالمؤمنين عليهالسلام كه «الا و ان لكل مأموم اماما يقتدي به»26 و با تأكيد بر اينكه خود ساختهتر و متكاملتر بودن امام نبايد موجب فاصله گرفتن او با مردم باشد، ميگويد:امام از نظر بينش و از نظر منش و رفتار ميتواند صدها برابر از امت خود ساختهتر و متكاملتر باشد ولي از نظر جايي كه قرار ميگيرد، حق ندارد جا و موضع و قرار گاهش آنقدر از امت جلوتر باشد كه ميان او و امت يك فاصله پرنشدني همواره وجود داشته باشد، زيرا چنين امامي خود به خود نقشي در راهبري امت نخواهد داشت. امام بايد فاصله پيشتازيش در مقام عينيت با امت آنقدر باشد كه امت او را با تمام ويژگيهايش بتواند ببيند و به او اقتدا كند.27