با ثروتمند شدن عدهاي از مسلمانان باسابقه، كمكم آنها كه روزي سرمايهاي جز شمشير و جان خود نداشتند و آن را نيز با اخلاص در راه دفاع از اسلام به كار ميگرفتند، اكنون به داشتن خانهها و زمينهاي مزروعي، گله و رمه، غلام و كنيز سرگرم شده، به انباشتن مال عادت پيدا كرده بودند. به تدريج نسلي در مدينه ظاهر شد كه دوران كودكي، نوجواني خود را در ناز و نعمت گذرانيده بودند. اين مسائل و نيز عادت به غذاهاي گوناگون و رواج موسيقي به شهر مدينه، چهره تازهاي بخشيده بود. افزون بر اينكه در مدينه و اطراف آن افرادي وجود داشتند كه گرچه به ظاهر مسلمان بودند ولي باطنا ايمان محكمي به اسلام نداشتند و با خلق و خوي جاهليت زندگي ميكردند. البته هنوز عده زيادي از صحابه پاك رسولاكرم(ص) و افرادي كه به التائبون بالاحسان مشهور بودند، وجود داشتند كه در كمال زهد و تقوي زندگي ميكردند، اما اين افراد عمدتا در ميدانهاي جهاد در مرزهاي سرزمين اسلامي بودند و عدهاي از آنها نيز كه گاهي اوقات در مدينه حضور پيدا ميكردند، در اقليت بودند.
معيارهاي كلي حاكم بر رفتار و تصميمگيريهاي عثمان
عملكرد عثمان در زمان خلافتش سه ويژگي كلي داشت كه عبارت بودند از الف: علاقه شديد به قبيلهگرايي ب: افراط در اشرافيگري ج: معطل گذاشتن حدود الهي
الف) علاقه شديد به قبيله گرايي
از روايات متعدد تاريخي چنين بر ميآيد كه عمر هنگامي كه به فكر انتخاب جانشين براي خود ميافتاد، به اين موضوع اذعان داشت كه اگر عثمان خليفه شود، فرزندان ابيمعيط و بنياميه را بر مسلمين حاكم خواهد كرد1ولي به هر حال ترتيب "شوراي تعيين خليفه"، كه به وسيله عمر منصوب شدند، به شكلي بود كه يكي از نتايج طبيعي آن انتخاب عثمان ميشد. وي عبدالرحمن عوف را محور شورا قرار داد و براي او حق وتو قائل شد و گفت اگر شوراي 6 نفره به دو گروه 3 نفره تقسيم شد، رأي طرفي معتبر است كه عبدالرحمن عوف در بين آنها باشد. روابط خويشاوندي كه بين سعدوقاص و عبدالرحمن عوف از يك طرف و عبدالرحمن عوف و عثمان از طرف ديگر وجود داشت، طبيعي بود كه آنها يك جناح شورا را تشكيل خواهند داد. اگر اين موضوع را، كه عمر عملكرد آينده عثمان را پيشبيني كرده بود، صحيح بدانيم، بعيد بود كه وي نتواند نتيجه تصميمگيري شورا را حدس بزند.خاندان حكمبن عاص و ابيمعيط و ابوسفيان معمولاً افرادي بودند كه اعتقاد قلبي به اسلام نداشتند و جزء منافقان قريش به حساب ميآمدند و با تفكرات و عادات دوران جاهليت زندگي ميكردند. در ذيل مختصري از رفتار اين افراد بر كشيده عثمان كه بر مقدرات مسلمين مسلط بودند بيان ميشود:1ـ خاندان ابوسفيان: ابوسفيان در درگيريهاي نظامي بين اسلام و شرك فرمانده سپاه مشركان بود. هنگام فتح مكه با تمهيد عباس، عموي پيامبر اكرم(ص) مسلمان شد و جزء "طلقاء" قرار گرفت. اگرچه پيامبر اكرم(ص) حكومت بر مسلمين را بر طلقاء و فرزندان آنها حرام كرده بود، امّا ابوبكر به توصيه عمر، فرماندهي سپاه اسلام را در شام به يزيدبن ابوسفيان سپرد2 وعمر پس از فوت يزيد در سال 18 براثر طاعون عمواس3 برادرش معاويه را نه تنها به فرماندهي سپاه منصوب كرد بلكه ولايتِ آن خطه را نيز به او سپرد. معاويه قدرت سياسي ـ اقتصادي مهمي در شام به هم زد. عمر وقتي متوجه موضوع شد، تصميم گرفت اين وضعيت را به هم بزند ولي قتل او مانع از انجام اين مهم شد. معاويه در زمان عثمان بر مسئوليتهاي خود ابقا شد و موقعيت خود را بيش از پيش مستحكم كرد. معاويه به هر شكلي كه مايل بود از مردم پول ميگرفت و آن را در راه تحكيم موقعيت خود به افراد با نفوذ با دست و دلبازي زياد ميبخشيد. وي دستگاه حكومتي شبيه حاكمان ايران و روم ترتيب داد و از انجام منكرات هيچگونه ابايي نداشت. عثمان نيز هنگام اطلاع از تخلفات وي به جاي تغيّر بر او با معترضان او برخورد ميكرد.2ـ خاندان حكمبنعاص: حَكَم كسي بود كه اقدام به شماتت پيامبر اكرم(ص) كرد و به همين دليل هم مورد نفرين آن حضرت قرار گرفت و تبعيد شد. او و فرزندش مروان در زمان شيخين نيز در حال تبعيد به سر ميبردند. عثمان نه تنها آنها را از تبعيد برگرداند بلكه دست آنها را در بيتالمال باز گذاشت و حل و فصل امور مسلمين را نيز به اين دو نفر واگذار كرد.43ـ عبداللّه بنسعدابنابيسرح: عبداللّه برادر رضاعي عثمان بود كه نخست مسلمان شد. وي هنگامي كه سر و سرّش با مشركان بر ضد مسلمانان افشا شد علنا به جبهه مشركان پيوست. پس از فتح مكه، پيامبراكرم(ص) او را مهدورالدم اعلام كرد ولي بعدا با وساطت عثمان، پيامبراكرم(ص) از جان وي در گذشت ولي او را از بلاد مسلمين تبعيد كرد. او نيز در زمان عثمان از تبعيد بازگشت و پس از عزل عمروعاص از مصر به ولايت مصر منصوب شد. اجحافهايي كه وي در حق مردم مصر از مسلمان و غيرمسلمان كرد باعث اعتراض شديد مردم مصر و رزمندگاني شد كه در جبهه افريقا در حال جهاد بودند كه در نهايت براي طلب اصلاح امور خود، دستهجمعي راهي مدينه شدند.4ـ وليدبنعقبةابنابيمعيط: عثمان پس از عزل سعدوقاص يا به قول اخبارالطوال عمارياسر از كوفه او را والي آنجا قرار داد. وليد از زير پا گذاشتن حدود الهي و احكام نوراني اسلام هيچگونه ابايي نداشت. او در شرب خمر راه افراط پيمود و با حالت مستي وارد مسجد كوفه شد و نماز صبح را چهار ركعت خواند و در محراب مسجد كوفه قي كرد. او با شعبدهبازي و انجام نمايشهاي خلاف شئون اسلام، حرمت مسجد را از ميان برد. اعمال وي باعث اعتراض پارسايان و مسلمانان معتقد كوفه، كه نوعا مجاهدان جبهه شرق اسلام بودند، قرار گرفت و يكي از عوامل بدبيني شديد مسلمانان نسبت به عثمان شد.5
ب) افراط در گسترش روحيه اشرافيگري
عثمان قبل از درآمدن به دين اسلام با روحيه اشرافيگري پرورش پيدا كرده بود. پس از رسيدن به خلافت، بيتالمال را صرف امور شخصي ميكرد و بيحدّ و حصر از آن به اقوام خويش ميبخشيد. دختر خود را به عقد مروان بن حكم درآورد و 51 غنايم افريقا را به وي بخشيد.6 دختر ديگر خود را به عقد خالدبناُسَيد در آورد و 600 هزار درهم از بيتالمال را به وي بخشيد. خزانهدار بيتالمال به عنوان اعتراض، روز جمعه كليدهاي بيتالمال را به سوي وي پرتاپ كرد.7اين موضوع و بخصوص كنز ذهب و فضه مورد اعتراض شديد ابوذر قرار گرفت كه كعبالاحبار با اين توصيه كه اگر وجوهات اموال پرداخته شود ميشود كاخ با خشت طلا ساخت، با وي به مجادله پرداخت كه به نزاع بين ابوذر و كعبالاحبار و در نهايت تبعيد ابوذر منجر شد.8