الف ـ داستان عبداللّه‏ بن سبا - امامت و تلاطم سیاسی ـ اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) و وقایع سال 35 هجری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامت و تلاطم سیاسی ـ اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) و وقایع سال 35 هجری - نسخه متنی

حجت الله ایزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الف ـ داستان عبداللّه‏ بن سبا

از طريق تاريخ طبري رواياتي به نقل از سيف بن عمر وارد جريان تاريخ‏نويسي شده است و بعدا به كتابهاي ديگر نيز سرايت كرده و اخيرا نيز ابراهيم حسن ابراهيم در كتاب تاريخ سياسي اسلام اين موضوع را طرح كرده است؛ ماجرا اين چنين است:

فردي يهودي از اهل يمن به نام عبداللّه‏بن سبا ظاهرا مسلمان شد ولي در باطن قصد تفرقه‏اندازي در بين امت اسلامي را داشت. وي به حضرت علي (ع) مقام و صفات الهي نسبت داد. عبداللّه‏ در شهرهاي مختلف اسلامي شروع به مسافرت كرده، مردم را دعوت به خلع عثمان و انتصاب حضرت علي(ع) كرد. در نهايت تحريكات اين فرد يهودي به قتل عثمان منجر شد.13

ب ـ حضرت علي(ع) به عنوان مدافع عثمان

بعضي از روايات تاريخي از جمله آنچه در مروج‏الذهب مسعودي و تاريخ طبري آمده است، حضرت علي(ع) را از طرفداران و حاميان جدي عثمان معرفي كرده است. در مروج‏الذهب آمده است كه حضرت مصريها را لعنت كرد، فرزندان خود حضرت امام‏حسن(ع) و امام‏حسين(ع) را به محافظت از خانه عثمان گماشت. هنگام محاصره اقدام به آب رسانيدن به عثمان كرد. هنگامي كه عثمان كشته شد به دليل كوتاهي محافظان خانه عثمان خشمگين شد و بر آنها عتاب كرد و بر صورت امام‏حسن(ع) سيلي نواخت.14 اين روايات نه تنها با واقعيات و بيانات حضرت علي(ع) در نهج‏البلاغه سازگار نيست بلكه از نظر متن و محتوا نيز مغشوش است. مسعودي روايت فوق را چنين بيان كرده است:

چون علي(ع) خبر يافت كه قصد قتل او (عثمان) را دارند، دو پسرش حسن(ع) و حسين(ع) را با بستگان خود مسلح به در خانه او فرستاد تا ياريش كنند و دستور داد در مقابل محاصره‏كنندگان از او دفاع كنند. زبير نيز پسرش عبداللّه‏ را فرستاد. طلحه نيز پسرش محمد را فرستاد و بيشتر صحابه به تبعيت آنها پسران خويش را فرستادند كه به جلوگيري محاصره‏كنندگان پرداختند. آنها نيز تيراندازي كردند و دو گروه در هم آويختند. حسن(ع) مجروح شد و سر قنبر شكست.

محمدبن طلحه نيز مجروح شد. محاصره‏كنندگان از حميت بني‏هاشم و بني‏اميه بيمناك شدند و كسان را در مقابل خانه به حالت جنگ گذاشتند. ....[پس از مرگ عثمان] ... آنگاه علي(ع) به خانه عثمان رفت و آشفته و غمين بود و به پسرش گفت چطور شما دم در بوديد و اميرالمؤمنين كشته شد و حسن(ع) را سيلي زد و بر سينه حسين(ع) زد و محمدبن‏طلحه را بد گفت و عبداللّه‏بن زبير را لعن كرد. طلحه بدو گفت اي ابوالحسن نه بزن و نه بد بگو و نه لعنت كن، اگر مروان را به آنها داده بود كشته نمي‏شد.15

از آنجا كه طلحه و زبير جزء مخالفان سر سخت عثمان بودند، جمع‏شدن فرزندان آنها بر در خانه عثمان براي دفاع بسيار بعيد مي‏نمايد. آنها تا آنجا در تحريك مردم بر ضد عثمان نقش داشتند كه حضرت علي(ع) مي‏فرمايد:

به خدا طلحه بدين كار [جنگ جمل] نپرداخت و خونخواهي عثمان را بهانه نساخت جز از بيم آنكه خون عثمان را از او خواهند كه در اين باره متهم مي‏نمود و در ميان مردم آزمندتر از او به كشتن عثمان كس نبود.16

حضرت همچنين در نامه‏اي كه از محل ماءالعذيب هنگام حركت براي رويارويي با طلحه و زبير براي مردم كوفه نوشت، چنين مي‏فرمايد:

من شما را از كار عثمان (و سبب كشته شدن او) آگاه مي‏سازم به طوري كه شنيدن آن مانند ديدن باشد... آهسته‏ترين روش طلحه و زبير درباره او تندروي و آهسته‏ترين سوق دادنشان سخت راندن بود(...زبير مي‏گفت او را بكشيد كه دين شما را تغيير داده است ...و عثمان مي‏گفت واي بر طلحه كه او را چنين و چنان رعايت كردم و اكنون در صدد ريختن خون من برآمده است...)17

پس چنين رواياتي تراوش اذهان افراد خوش‏بيني است كه نخواسته‏اند به دلايل مذهبي و ديني حقايق را آنگونه كه بوده است منعكس كنند امّا حضرت مي‏فرمايد:«بسيار خواستار خشنودي مردم از او بودم و كمتر او را سرزنش مي‏نمودم.»

حقيقت موضعگيري حضرت علي(ع) در باره اين واقعه در قسمت بعدي دقيقتر به بحث گذاشته خواهد شد.

ج‏ـ حضرت علي(ع) به عنوان ناصحي امين و حافظ حدود الهي

نظريه سومي نيز در منابع قابل پي‏گيري است؛ آنچه هم در ده‏ها جاي نهج‏البلاغه به مناسبتهاي مختلف بيان شده، نيز تأييد همين نظريه است و آن اينكه:

اگرچه حضرت از تخلفات عثمان نگران بود و در قضيه تبعيد ابوذر حكم عثمان را نقض كرد، امّا به هيچ‏وجه موافق حل مسأله از طريق بحران و شورش نبود بلكه وي نخست با اقدام به نصيحت عثمان و با استدلال و بيان سوابق خويشي وي با پيامبر اكرم(ص) سعي داشت او را ترغيب كند كه به راه صحيح باز گردد و اعمال گذشته خويش را اصلاح كند. اما هربار آنهايي كه اصلاحات به زيانشان تمام مي‏شد و به دليل خويشي نزديك با عثمان كلامشان در وي مؤثر بود و از طرف ديگر چون در مركز نهاد خلافت قرار داشتند و خود عمدتا تصميم گيرندگان و مجريان امور حكومتي بودن، اثر نصايح حضرت(ع) را در عثمان از ميان مي‏بردند و او را از دست زدن به اصلاحات منصرف مي‏كردند.

هنگامي كه شورش به اوج خود رسيد، حضرت سعي كرد از طرفي شورشيان را دعوت به آرامش، و از طرف ديگر عثمان را به انجام اصلاحات تشويق كند و حتي چندين بار در مقابل بي‏اعتمادي شورشيان نسبت به عثمان، وي ضامن عثمان شد اما عثمان با نقض تعهدات خويش مشكلات جديدي مي‏آفريد. سرانجام، وضع به شكلي درآمد كه ديگر امكان هيچگونه اقدام پيشگيرانه براي آن حضرت باقي نمانده بود. آنچه اتفاق افتاد به استناد فرمايش آن حضرت در نامه 1 و خطبه 167 نهج‏البلاغه نتيجه حركت توده‏اي بود كه شورشيان شهرهاي مختلف اعراب بدوي اطراف مدينه و غلامان اشراف مدينه در آن نقش مؤثر داشتند و آن چنان بر اوضاع مسلط شده بودند كه امكان اقدام هر مصلحي را در جهت اصلاح از بين برده بودند.18 تنها يك عامل مي‏توانست باعث حل مسأله از طريق مسالمت‏آميز و آن هم اقدامات اصولي بود كه مي‏بايست توسط عثمان انجام پذيرد كه اميد به انجام اين امر هم ديگر براي كسي باقي نمانده بود؛ افزون بر اينكه شورشيان خوف اين را داشتند كه سپاهيان بصره و شام فرا برسند و نتيجه كار، خلاف انتظار آنها صورت پذيرد. هنگامي كه عثمان آخرين روزهاي حيات را مي‏گذرانيد، روزي عبداللّه‏ بن‏عباس در محضر حضرت علي(ع) بود، حضرت فرمودند: اكنون نامه‏اي از عثمان به دست من رسيد كه از من خواسته است به سوي ينبع بروم. اين كار را قبلاً نيز مكرر انجام داده بودند هنگامي كه حضرت(ع) در مدينه بود، به حضرت مي‏گفت از مدينه بيرون برو و زماني كه آن حضرت(ع) در ينبع بودند از حضرت درخواست مي‏كرد كه به مدينه برگردد، شايد بتواند شورشيان را آرام كند. حضرت در اين باره در كلام 235 نهج‏البلاغه مي‏فرمايد:

يابن‏عباس ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملاً ناضحا بالغرب اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج ثم بعث الي ان اقدم و هو الان يبعث الي ان اخرج واللّه‏ لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اكون آثما

اي پسر عباس، عثمان مرا مانند شتري كه به وسيله دلو بزرگي آب مي‏كشد پنداشته است كه مرتب در حال رفت و بازگشت است. به من پيغام فرستاد كه از مدينه خارج شو و سپس پيغام فرستاد كه به مدينه بازگرد و همين الآن مجددا پيغام فرستاده است كه از مدينه خارج شو. به خدا تا آنجا از او دفاع كردم كه مي‏ترسم به گناه افتاده باشم؛

پس حضرت(ع) دفاع قطعي از عثمان را، به دليل تخلفات عثمان، صلاح نمي‏دانسته، در عين حال تا آنجا كه ممكن بوده است سعي كرد وي را، اگر اشتباهات خود را جبران كند، در مصدر خلافت نگاه دارد.

/ 7