از طريق تاريخ طبري رواياتي به نقل از سيف بن عمر وارد جريان تاريخنويسي شده است و بعدا به كتابهاي ديگر نيز سرايت كرده و اخيرا نيز ابراهيم حسن ابراهيم در كتاب تاريخ سياسي اسلام اين موضوع را طرح كرده است؛ ماجرا اين چنين است:فردي يهودي از اهل يمن به نام عبداللّهبن سبا ظاهرا مسلمان شد ولي در باطن قصد تفرقهاندازي در بين امت اسلامي را داشت. وي به حضرت علي (ع) مقام و صفات الهي نسبت داد. عبداللّه در شهرهاي مختلف اسلامي شروع به مسافرت كرده، مردم را دعوت به خلع عثمان و انتصاب حضرت علي(ع) كرد. در نهايت تحريكات اين فرد يهودي به قتل عثمان منجر شد.13
ب ـ حضرت علي(ع) به عنوان مدافع عثمان
بعضي از روايات تاريخي از جمله آنچه در مروجالذهب مسعودي و تاريخ طبري آمده است، حضرت علي(ع) را از طرفداران و حاميان جدي عثمان معرفي كرده است. در مروجالذهب آمده است كه حضرت مصريها را لعنت كرد، فرزندان خود حضرت امامحسن(ع) و امامحسين(ع) را به محافظت از خانه عثمان گماشت. هنگام محاصره اقدام به آب رسانيدن به عثمان كرد. هنگامي كه عثمان كشته شد به دليل كوتاهي محافظان خانه عثمان خشمگين شد و بر آنها عتاب كرد و بر صورت امامحسن(ع) سيلي نواخت.14 اين روايات نه تنها با واقعيات و بيانات حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه سازگار نيست بلكه از نظر متن و محتوا نيز مغشوش است. مسعودي روايت فوق را چنين بيان كرده است:چون علي(ع) خبر يافت كه قصد قتل او (عثمان) را دارند، دو پسرش حسن(ع) و حسين(ع) را با بستگان خود مسلح به در خانه او فرستاد تا ياريش كنند و دستور داد در مقابل محاصرهكنندگان از او دفاع كنند. زبير نيز پسرش عبداللّه را فرستاد. طلحه نيز پسرش محمد را فرستاد و بيشتر صحابه به تبعيت آنها پسران خويش را فرستادند كه به جلوگيري محاصرهكنندگان پرداختند. آنها نيز تيراندازي كردند و دو گروه در هم آويختند. حسن(ع) مجروح شد و سر قنبر شكست.محمدبن طلحه نيز مجروح شد. محاصرهكنندگان از حميت بنيهاشم و بنياميه بيمناك شدند و كسان را در مقابل خانه به حالت جنگ گذاشتند. ....[پس از مرگ عثمان] ... آنگاه علي(ع) به خانه عثمان رفت و آشفته و غمين بود و به پسرش گفت چطور شما دم در بوديد و اميرالمؤمنين كشته شد و حسن(ع) را سيلي زد و بر سينه حسين(ع) زد و محمدبنطلحه را بد گفت و عبداللّهبن زبير را لعن كرد. طلحه بدو گفت اي ابوالحسن نه بزن و نه بد بگو و نه لعنت كن، اگر مروان را به آنها داده بود كشته نميشد.15از آنجا كه طلحه و زبير جزء مخالفان سر سخت عثمان بودند، جمعشدن فرزندان آنها بر در خانه عثمان براي دفاع بسيار بعيد مينمايد. آنها تا آنجا در تحريك مردم بر ضد عثمان نقش داشتند كه حضرت علي(ع) ميفرمايد:به خدا طلحه بدين كار [جنگ جمل] نپرداخت و خونخواهي عثمان را بهانه نساخت جز از بيم آنكه خون عثمان را از او خواهند كه در اين باره متهم مينمود و در ميان مردم آزمندتر از او به كشتن عثمان كس نبود.16حضرت همچنين در نامهاي كه از محل ماءالعذيب هنگام حركت براي رويارويي با طلحه و زبير براي مردم كوفه نوشت، چنين ميفرمايد:من شما را از كار عثمان (و سبب كشته شدن او) آگاه ميسازم به طوري كه شنيدن آن مانند ديدن باشد... آهستهترين روش طلحه و زبير درباره او تندروي و آهستهترين سوق دادنشان سخت راندن بود(...زبير ميگفت او را بكشيد كه دين شما را تغيير داده است ...و عثمان ميگفت واي بر طلحه كه او را چنين و چنان رعايت كردم و اكنون در صدد ريختن خون من برآمده است...)17پس چنين رواياتي تراوش اذهان افراد خوشبيني است كه نخواستهاند به دلايل مذهبي و ديني حقايق را آنگونه كه بوده است منعكس كنند امّا حضرت ميفرمايد:«بسيار خواستار خشنودي مردم از او بودم و كمتر او را سرزنش مينمودم.»حقيقت موضعگيري حضرت علي(ع) در باره اين واقعه در قسمت بعدي دقيقتر به بحث گذاشته خواهد شد.جـ حضرت علي(ع) به عنوان ناصحي امين و حافظ حدود الهينظريه سومي نيز در منابع قابل پيگيري است؛ آنچه هم در دهها جاي نهجالبلاغه به مناسبتهاي مختلف بيان شده، نيز تأييد همين نظريه است و آن اينكه:اگرچه حضرت از تخلفات عثمان نگران بود و در قضيه تبعيد ابوذر حكم عثمان را نقض كرد، امّا به هيچوجه موافق حل مسأله از طريق بحران و شورش نبود بلكه وي نخست با اقدام به نصيحت عثمان و با استدلال و بيان سوابق خويشي وي با پيامبر اكرم(ص) سعي داشت او را ترغيب كند كه به راه صحيح باز گردد و اعمال گذشته خويش را اصلاح كند. اما هربار آنهايي كه اصلاحات به زيانشان تمام ميشد و به دليل خويشي نزديك با عثمان كلامشان در وي مؤثر بود و از طرف ديگر چون در مركز نهاد خلافت قرار داشتند و خود عمدتا تصميم گيرندگان و مجريان امور حكومتي بودن، اثر نصايح حضرت(ع) را در عثمان از ميان ميبردند و او را از دست زدن به اصلاحات منصرف ميكردند.هنگامي كه شورش به اوج خود رسيد، حضرت سعي كرد از طرفي شورشيان را دعوت به آرامش، و از طرف ديگر عثمان را به انجام اصلاحات تشويق كند و حتي چندين بار در مقابل بياعتمادي شورشيان نسبت به عثمان، وي ضامن عثمان شد اما عثمان با نقض تعهدات خويش مشكلات جديدي ميآفريد. سرانجام، وضع به شكلي درآمد كه ديگر امكان هيچگونه اقدام پيشگيرانه براي آن حضرت باقي نمانده بود. آنچه اتفاق افتاد به استناد فرمايش آن حضرت در نامه 1 و خطبه 167 نهجالبلاغه نتيجه حركت تودهاي بود كه شورشيان شهرهاي مختلف اعراب بدوي اطراف مدينه و غلامان اشراف مدينه در آن نقش مؤثر داشتند و آن چنان بر اوضاع مسلط شده بودند كه امكان اقدام هر مصلحي را در جهت اصلاح از بين برده بودند.18 تنها يك عامل ميتوانست باعث حل مسأله از طريق مسالمتآميز و آن هم اقدامات اصولي بود كه ميبايست توسط عثمان انجام پذيرد كه اميد به انجام اين امر هم ديگر براي كسي باقي نمانده بود؛ افزون بر اينكه شورشيان خوف اين را داشتند كه سپاهيان بصره و شام فرا برسند و نتيجه كار، خلاف انتظار آنها صورت پذيرد. هنگامي كه عثمان آخرين روزهاي حيات را ميگذرانيد، روزي عبداللّه بنعباس در محضر حضرت علي(ع) بود، حضرت فرمودند: اكنون نامهاي از عثمان به دست من رسيد كه از من خواسته است به سوي ينبع بروم. اين كار را قبلاً نيز مكرر انجام داده بودند هنگامي كه حضرت(ع) در مدينه بود، به حضرت ميگفت از مدينه بيرون برو و زماني كه آن حضرت(ع) در ينبع بودند از حضرت درخواست ميكرد كه به مدينه برگردد، شايد بتواند شورشيان را آرام كند. حضرت در اين باره در كلام 235 نهجالبلاغه ميفرمايد:يابنعباس ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملاً ناضحا بالغرب اقبل و ادبر بعث الي ان اخرج ثم بعث الي ان اقدم و هو الان يبعث الي ان اخرج واللّه لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اكون آثمااي پسر عباس، عثمان مرا مانند شتري كه به وسيله دلو بزرگي آب ميكشد پنداشته است كه مرتب در حال رفت و بازگشت است. به من پيغام فرستاد كه از مدينه خارج شو و سپس پيغام فرستاد كه به مدينه بازگرد و همين الآن مجددا پيغام فرستاده است كه از مدينه خارج شو. به خدا تا آنجا از او دفاع كردم كه ميترسم به گناه افتاده باشم؛پس حضرت(ع) دفاع قطعي از عثمان را، به دليل تخلفات عثمان، صلاح نميدانسته، در عين حال تا آنجا كه ممكن بوده است سعي كرد وي را، اگر اشتباهات خود را جبران كند، در مصدر خلافت نگاه دارد.