ب. كلام ابن سينا رحمه‏الله - سنخ قضایای حسن و قبح در دیدگاه محققان اسلامی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنخ قضایای حسن و قبح در دیدگاه محققان اسلامی (2) - نسخه متنی

مهدی علیپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

...فهذا المدح والذم اذا تطابقت عليه جميع آراء العقلاء باعتبار تلك المصلحة او المفسدة النوعيتين او باعتبار ذلك الكمال او النقص النوعيين فانه يعتبر من الاحكام العقلية التي هي موضع النزاع.

...وتسمى هذه الاحكام العقلية العامة"الاراء المحمودة والتاديبات الصلاحية" وهي من قسم القضايا المشهورات التي هي قسم براسه في مقابل القضايا الضروريات. فهذه القضايا غير معدودة من قسم الضروريات.

...و من هنا يتضح لكم جيدا ان العدلية اذ يقولون بالحسن و القبح العقليين يريدون ان الحسن و القبح من الاراء المحمودة والقضايا المشهورة المعدودة من التاديبات الصلاحية وهي التي تطابقت عليها آراء العقلاء بما هم عقلاء. والقضايا المشهورة ليس لها واقع وراء تطابق الاراء. اي ان واقعها ذلك. فمعنى حسن العدل او العلم عندهم ان فاعله ممدوح لدى العقلاء ومعنى قبح الظلم او الجهل ان فاعله مذموم لديهم‏». (5)

«آن‏گاه كه در ترك عقل امر كلى باشد، پس انسان به حسن فعل حكم مى‏كند به خاطر آن كه كمال براى نفس است مانند علم و شجاعت. يا به خاطر آن كه در آن مصلحت نوعيه‏اى است، مانند مصلحت عدل براى حفظ نظام و بقاى نوع انسانى. و اين ادراك با عقل بما هو عقل صورت مى‏گيرد و لذا مدحى از جانب جميع عقلا را در پى خواهد داشت.

... بنابر اين، اين مدح و ذم آن‏گاه كه همه‏ى عقلا توافق بر آن بكنند، به اعتبار همان مصلحت‏يا مفسده‏ى نوعيه يا به اعتبار همان كمال يا نقص نوعيه از احكام عقلى‏اى كه محل نزاع است‏شمرده مى‏شود.

...و اين احكام عقلى عام «آراى محموده وتاديبات صلاحيه‏» خوانده مى‏شود كه از قسم قضاياى مشهورى است كه به تنهايى قسمى در مقابل ضروريات مى‏باشد. بنابر اين، اين قضايا از قسم قضاياى ضرورى شمرده نمى‏شود.

...و از اين جا به خوبى روشن مى‏شود كه عدليه قايلان به حسن و قبح عقلى مرادشان اين است كه حسن و قبح از آراى محموده و قضاياى مشهوره‏اى كه از تاديبات صلاحيه شمرده مى‏شود مى‏باشد. و اين تاديبات صلاحيه امورى هستند كه آراى عقلا (به مقتضاى حكم عقل)، بر آن تطابق دارد. و قضاياى مشهورى داراى واقعى وراى اين تطابق نمى‏باشد; يعنى واقع اين قضايا همين است. بنابر اين حسن عدل يا علم نزد عدليه عبارت است از ممدوح بودن فاعل حسن نزد عقلا و معناى قبح ظلم يا جهل هم عبارت است از مذموم بودن فاعل قبيح نزد عقلا».

مرحوم مظفر در پايان كلامشان جناب شيخ الرئيس را نيز با خويش همراه دانسته و كلامى از او نقل مى‏كنند مبنى بر اين كه، اين گونه قضايا داخل در مشهورات صرفه هستند كه هيچ واقعى برايش نيست مگر شهرت. عبارت ابن سينا به نقل از اصول الفقه بدين شرح است:

«ومنها الاراء المسماة بالمحمودة وربما خصصناها باسم الشهرة اذ لا عهدة لها الاالشهرة. و هي آراء لو خلى الانسان و عقله المجرد و وهمه وحسه و لم يؤدب بقبول قضاياها و الاعتراف بها... لم يقض بها الانسان طاعة لعقله او و همه اوحسه، مثل حكمنا بان سلب مال الانسان قبيح، وان الكذب قبيح لاينبغي ان يقدم عليه...». (6)

ب. كلام ابن سينا رحمه‏الله

مانيز به مناسبت كلام ديگرى از ابن سينا در كتاب «النجاة‏» نقل مى‏كنيم كه لالت‏بر همين امر دارد. ايشان مى‏گويد:

«واما الذائعات فهي مقدمات و آراء مشهورة محمودة اوجب التصديق بها اما شهادة الكل مثل «ان العدل جميل‏» و اما شهادة الاكثر و اما شهادة العلماء او شهادة اكثرهم او الافاضل منهم فيما لا يخالف فيه الجمهور و ليست الذائعات من جهة ما هي هي مما يقع التصديق بها من الفطرة فان ما كان من الذائعات ليس باولى عقلي، فانها غير فطرية، و لكنها متقررة عند الانفس، لان العادة تستمر عليها منذ الصبا، و بما دعا اليها محبة التسالم والاصلاح المضطر اليهما الانسان، او لشي‏ء من الاخلاق الانسانية مثل الحياء و الاستئناس او لسنن قديمة بقيت و لم تنسخ، اوالاستواءالكثير».

«واذا اردت ان تعرف الفرق بين الذائع والفطري فاعرض قولك «العدل جميل‏» و «الكذب قبيح‏» على الفطرة التي عرفنا حالها قبل هذا الفصل وتكلف الشك فيهما تجد الشك متاتيا فيهما وغيرمتات في «ان الكل اعظم من الجزء» وهوحق اولى‏». (7)

«اما شايعات، مقدمات و آراى مشهور و محموده‏اى هستند كه علت تصديق به آنها يا شهادت همه‏ى طوايف بشر است مثل «عدل نيكو است‏» و يا شهادت اكثر مردم و يا شهادت و پذيرش علما و يا اكثر علما و يا برجستگان آنها در مواردى كه نظر علما، مخالف جمهور مردم نباشد و هرگز اين قضاياى مشهوره از فطريات نيست. زيرا قضاياى مشهوره از اوليات عقليه نمى‏باشد بلكه علت تصديق آنها و سبب اين‏كه در نفس انسان استقرار دارند يا به جهت اين است كه انسان از كودكى به آنها عادت كرده است، و ممكن است‏به جهت مصلحت انديشى انسان باشد; و يا برخى از خصلت‏هاى نفسانى، چون حيا و انس و الفت‏به ديگران موجب تصديق آن است; و يا اين‏كه آن قضيه‏ى مشهوره از آداب و رسوم گذشتگان است (و يا دستورات دينى مذاهب گذشته است) كه نسخ نگرديده و بالاخره ممكن است‏سبب تصديق آن، استواء بسيار باشد».

«واگر شما بخواهيد فرق ميان قضيه‏ى مشهوره و فطرى (بديهى عقلى) را به دست آوريد پس دو قضيه‏ى «عدل نيكو ا ست‏» و«دروغ قبيح است‏» را بر فطرت، عرضه نماييد و تصميم بگيريد كه در آن شك كنيد، خواهيد ديد كه شك در آن راه مى‏يابد. در حالى كه اگر اين كار را در مورد قضيه‏ى «كل از جزء خود بزرگتر است‏» انجام دهيد، مى‏بينيد كه شك در آن راه نمى‏يابد».

ج. كلام محقق اصفهانى رحمه‏الله

با توجه به اين كه محقق اصفهانى‏رحمه الله سمت استادى علامه‏ى مظفر را داشته است اين‏گونه به نظر مى‏رسد كه فرمايشات مظفر رحمه الله تلقى شده از كلمات استاد باشد. خود محقق اصفهانى رحمه الله نيز در اين زمينه در چند جا از كتاب گرانسنگ نهاية الدراية سخن به ميان آورده است كه از ميان آنها در دو جا مفصل‏تر و واضحتر به بيان اين مطلب پرداخت. كه ما عبارات ايشان را از آن دو قسمت‏بيان مى‏كنيم:

1. در بحث از اين كه «استحقاق عقاب برمعصيت‏حكم مولى از چه باب است‏» مى‏فرمايد: اين استحقاق عقاب از باب جعل شارع است و يا به حكم عقل مى‏باشد. و سپس در توضيح حكم عقل در اينجا و چگونگى آن مى‏فرمايد:

«وان كان الاستحقاق بحكم العقل كما هو ظاهر المشهور فحينئذ لا ينبغي الشبهة في استحقاق العقاب على التجري لاتحاد الملاك فيه مع المعصية الواقعية.

بيانه: ان العقاب على المعصية الواقعية ليس لاجل ذات المخالفة مع الامر والنهي، ولا لاجل تفويت غرض المولى بما هو مخالفة وتفويت. و لا لكونه ارتكابا لمبغوض المولى بما هو، لوجود الكل في صورة الجهل، بل لكونه هتكا لحرمة المولى وجرئة عليه... وهذا الحكم العقلي من الاحكام العقلية الداخلة في القضايا المشهورة المسطورة في علم الميزان في باب الصناعات الخمس، وامثال هذه القضايا مما تطابقت عليه آراء العقلاء لعموم مصالحها وحفظ النظام وبقاء النوع بها». (8)

/ 7