بیشترلیست موضوعات ب. كلام ابن سينا رحمهالله ج. كلام محقق اصفهانى رحمهالله احتمال اول: احتمال دوم: احتمال سوم: احتمال چهارم: احتمال پنجم: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
«دوم: در مواردى كه غرض از حكم به مدح و ذم حفظ نظام و بقاى نوع باشد به لحاظ مشتمل بودن عدل و احسان بر مصلحت عمومى و ظلم و عدوان بر مفسدهى عمومى. كه آن مصلحت عام، عقلا را به مدح فاعل فعل مصلحت دار فرا مىخواند، و آن مفسدهى عام، عقلا را به ذمفاعل فعل مفسده دار فرا مىخواند. بنابر اين، اين تحسين وتقبيح از جانب عقلا موجب حفظ نظام و رادع از اخلال به آن است. و انتساب قسم دوم از احكام عقلايى به شارع از اين باب كه او رييس عقلا است صحيح مىباشد اما قسم اول از احكام عقلايى، مناسبتبا شان شارع بلكه حتى مناسبتبا عقلا بما هم عقلا هم ندارد. و همان قسم دوم از احكام عقلائى است كه صحيح است از اوبه تاديبات صلاحيه تعبير شود». البته منظور مرحوم اصفهانى از اين كه، اين قضايا از ضروريات نيستند، ظنى بودن آنها نمىباشد، چه كه خود اين قضايا در مقابل ظنيات شمرده مىشود، بلكه فرق مشهورات با برهانيات در اين است كه :«ضروريات مفيد تصديق جازم است كه مطابق خارجى و واقعى دارد. كه از آن به حق و يقين تعبير مىشود. به خلاف اين قسم از مشهورات كه مفيد تصديق جازمى است كه لازمهاش تطابق آن با واقع وخارج نيستبلكه مطابقتش با توافق آراى عقلا معتبر است». (12) مراد قايلان به نظريهى دوم حال به بررسى احتمالاتى كه در كلام صاحبان اين نظريه مىرود مىنشينيم تا ببينيم كداميك به مرادشان نزديكتر است. البته كلام محقق اصفهانى رحمه الله در اين بررسى از اهميت ويژهاى برخوردار استبه آن دليل كه ايشان بيش از ديگران در اين زمينه مو شكافى كرده و ابعاد مختلف مساله را مورد تدقيق قرار داده است. پنج احتمال در بيان مراد آنان راه دارد:
احتمال اول:
اين احتمال را مرحوم آيت الله خويىرحمه الله بيان كرده، مبنى بر اين كه اين قضايا انشائياتى مىباشند كه صرف تطابق عقلا پشتوانهاش مىباشد و لذا مجعول آنهاست. غايت الامر اين كه عقلا به خاطر ادراك مصالح و مفاسد نوعيهاى كه پشتش وجود دارد چنين حكمى مىكنند. همان طور كه روشن است طبق اين احتمال هيچ واقعيتى وراى اين قضايا نخواهد بود و اعتبارى محض مىباشند. بررسى احتمال اول: اين گونه به نظر مىرسد كه اين احتمال مراد قايلان به نظريهى دوم نباشد. چرا كه خود محقق اصفهانى در ضمن بيان فرق بين مشهورات و ضروريات، مشهورات را قضايايى صدق وكذب بردارمعرفى مىكنند. و اين نشان مىدهد كه اين قضايا اخباريند يا لا اقل اعتبارى محض نمىباشند.
احتمال دوم:
احتمال ديگرى كه از كلمات جناب شيخ الرئيس و تا حدودى محقق اصفهانى بر مىآيد اين است كه بگوييم قضاياى حسن و قبح قضايايى مشهورى هستند، بدين معنا كه اين قضايا تصديقانى جازم هستند و لكن «مضمونة الحقانية» نيستند. يعنى تصديق جازم در آن از يكى از مناشئى در قضاياى مضمونة الحقانية، كه ضروريات ششگانه باشد، ناشى نشده است. و خلاصه اين كه ادراك عقلى «حسن عدل» و «قبح ظلم» از مدركات اوليه عقل يا حس و يا وهم نيست، بلكه تصديق جازم در او حاصل مىشود به سبب تاديب و تربيت اجتماعى و عقلايى و لذا اگر انسان تنها آفريده مىشد با عقلش «حسن عدل و قبح ظلم» را نمىفهميد. بررسى احتمال دوم: اگر چه اين احتمال از كلام جناب شيخ الرئيس به صراحت فهميده مىشود. وحتى از ظهور ابتدايى و اوليهى كلام محقق اصفهانى نيز اين فهميده مىشود، به اين دليل كه ايشان فرمايش شيخ الرئيس را به عنوان تاييد و شاهدى براى قول خودشان نقل كردهاند وجناب شيخ هم در توضيح آراى محموده اين گونه گفتهاند كه اين قضايا صرف تربيت اجتماعى و قرارداد طبيعى عقلى نه تبانى آنها مىباشد. و لذا اگر فرد تنهاى تنها مىبود حسن و قبح به معناى صحت مدح و ذم را نمىفهميد. و لكن با دقت و تامل بيشتر در كلمات محقق اصفهانىرحمه الله روشن مىشود كه ايشان اين احتمال را نمىگويند و در تاييدى هم كه آوردهاند جمودى الفاظ شيخ الرئيس نداشتهاند بلكه تاييد آوردن از كلام مرحوم ابن سينا براى اين بوده است كه آراى محموده و مشهورات عقلائيه را ايشان هم از مجعولات عقلايى دانسته و از امور نفس الامرى نمىدانند. مثل حسن و قبح عدل و ظلم كه تطابق و شهرت در عقلا پشتوانهى آن است نه نفس الامر. و لذا در كلمات محقق اصفهانى به تصريحاتى مثل تصريحات موجود در كلام ابن سينا بر نمىخوريم.
احتمال سوم:
ممكن است مرادشان اين باشد كه اين قضايا اخبارياتى هستند مطابق آراى عقلا و مجعول آنها. و مبررش هم اين است كه ماوراى مصلحت و مفسدهاى كه در افعال است چيز ديگرى درك نمىشود، البته مدح و ذم عقلا را هم به تبع اين مصلحت و مفسده درك مىكنيم، يعنى در نفس الامر حسن و قبحى به معناى صحت مدح و ذم نداريم، بلكه به خاطر برآوردن آن ذى الغاية كه مصلحت نوعيهى حفظ نوع باشد عدل و ظلم متصف به حسن و قبح به معناى صحت مدح و ذم مىشوند. بررسى احتمال سوم: برداشت اين احتمال از كلمات صاحبان اين نظريه به خصوص محقق اصفهانى رحمه الله بسيار قوى مىنمايد; به اين معنى كه آنان مىگويند، اين قضايا اخبارياتى جازمند اما تطابق با يك نفس الامر خارجى در آنها معتبر نيست. بلكه ىبايستبا آراى عقلا تطابق داشته باشد. و اين يعنى عدل و ظلم در نفس الامر حسن و قبحى به معناى صحت مدح و ذم ندارند بلكه به خاطر مصلحت و مفسدهاى عامى كه در آنها متصور است، يعنى حفظ نوع بشر، عقل دركشان مىكند و به تبع همين درك و براى رسيدن به اين مصلحت و مفسده عقلا حسن عدل را به معناى صحت مدح فاعل عدل، و قبح ظلم را به معناى صحت ذم فاعل ظلم را درك مىكنند. بنابراين، طبق اين احتمال باز هم قضاياى حسن و قبح مجعول خواهند بود اما به معناى خاص خودش كه اشاره خواهيم كرد. البته اصل مصلحت و مفسدهى عام در عدل و ظلم نفس الامرى است ولى حسن و قبح آن دو به معناى صحت مدح و ذم بر آنها امرى است عقلايى و غير نفس الامرى. و لذا اگر هيچ عاقلى نبود چنين حسن و قبحى هم نبوده و درك نمىشده است. چون دركش وابسته به وجود نظام و نوع بشرى است كه ذى الغاية مىباشد، و عقلا تماما به خاطر آن ذى الغاية عقلا درك مىكنند كه فاعل عدل كار حسنى كرده است و فاعل ظلم كار قبيحى انجام داده است. بلكه بايد گفت عقلا به حكم عاقل بودنشان هر يك چنين حسن و قبحى را درك مىكنند بدون هيچگونه قرارداد و يا تبانىاى. و مراد از مجعول بودن اين قضايا كه گفتيم همين است نه صرف قرار دادى ميان عقلا. و بيانات محقق اصفهانى در صفحات 312،313 و 314 از جلد دوم كتاب نهاية الدراية مؤيد همين احتمال است; ايشان در صفحه 312 آورده است: «...هو ان كون العدل والاحسان مشتملة على مصلحة عامة ينحفظ بها النظام وكون الظلم والعدوان مشتملا على مفسدة عامة يختل بها النظام، ولذا عمالاعتراف بهما منالجميع».