دو تقرير از دلالت عقلى - بررسی دلالت معجزه بر نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی دلالت معجزه بر نبوت - نسخه متنی

حمید آریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب ـ نگاه دوم به معجزه آن است كه آن را به عنوان پديده اى كه در شرايط خاص و پس از اثبات برخى اصول ديگر رخ مى دهد، در نظر بگيريم. در اين نگاه، پس از اثبات خداوند حكيم و لزوم نبوّت عامّه، معجزه را به عنوان پديده اى كه براى رهنمون ساختن بشر به پيامبران راستين ارائه مى شود، مورد توجه قرار مى دهيم. در اين نگاه، دلالت معجزه بر نبوّت آورنده آن دلالتى برهانى و بى شايبه است; زيرا در اين نگاه، پذيرفته ايم كه خداوند حكيم براى هدايت انسان ها لزوماً پيامبرانى فرستاده است و با توجه به اينكه مردم با ديدن معجزات، تسليم آورنده آن مى شوند، اگر آورنده معجزه پيامبر نباشد، مردم دچار گمراهى مى شوند و اين با حكمت خداوند سازگار نيست. توضيح نگاه دوم را در ادامه بحث پى مى گيريم و در اينجا تنها در صدديم كه اين دو نوع نگاه را از يكديگر متمايز سازيم و متذكر شويم كه شايد بتوان بين آراء دانشمندان مسلمان در اين باره وجه جامعى پيدا كرد، به اين شكل كه آن ها كه دلالت قطعى معجزه بر نبوّت را مدعى هستند، در واقع، معجزه را طبق ديد دوم ملاحظه كرده اند و كسانى كه منكر دلالت آن شده و يا دلالتش را كافى ندانسته اند، مطابق نگاه اول، به معجزه نگريسته اند. بر اين اساس، دلالت معجزه بر نبوّت دلالتى برهانى و عقلى است.(9)

دو تقرير از دلالت عقلى

در نحوه دلالت عقلى معجزه بر صدق ادعاى آورنده اش، دو تقرير وجود دارد:

1ـ تقرير متكلّمان: دلالت معجزه نوعى دلالت عقلى است، به نحو عملى; به اين صورت كه عقل آدمى از كار ديگرى يا سكوت او كشف رضايت مى نمايد. پس كسى كه ادعاى پيامبرى دارد و اين ادعايش در محضر خدا انجام مى گيرد و بعد براى اثبات ادعاى خود، كار خارق العاده اى انجام مى دهد كه ديگران از مقابله با آن عاجزند، مسلّماً اين كار او دليل بر صدق گفتارش مى باشد; زيرا جارى كردن معجزه به دست كسى، به معناى تأييد كار اوست و اگر مدعى نبوّت دروغ گو باشد، خداوند نبايد به دست او، آن كار خارق العاده را جارى كند، وگرنه دروغ گو را عملاً تأييد كرده كه در نتيجه، موجب گمراهى مردم است.(11)

2ـ تقرير بعضى از دانشمندان: به اعتقاد اينان، متكلمان حقيقت معجزه را درك نكرده اند كه چنان حرفى زده اند; زيرا گمان برده اند معجزه كارى است كه خدا مستقيماًبه دست بشرانجام مى دهد، بى آنكه پيامبر در آن نقش و دخالتى داشته باشد، در حالى كه بين پيامبر و معجزه رابطه اى واقعى برقرار است، به طورى كه صدور اين عمل خاص از غير او ممكن نيست. هنگام اعجاز، خداوند به ولىّ خود اراده، قدرت و نيرويى ماوراى بشرى عنايت مى كند كه مى تواند بر طبيعت غلبه كند و آن عمل فوق طاقت بشرى(معجزه) را انجام دهد. پس وقتى انبيا: معجزه مى آورند، در واقع، خود آن كار را انجام مى دهند، اما با يك توانايى فوق بشرى كه از كمال روحى و معنوى آن ها سرچشمه مى گيرد و به نيروى الهى متصل است. بنابراين، دلالت معجزه بر صدق نبوّت دلالت عقلى صد در صد است، نه آنكه متكلمان مى گويند (يعنى، دلالت عقلى به نحو عملى.)(12)

بعضى از بزرگان در تأييد قول دوم گفته اند كه پيوند بين معجزه و قداست روح تكوينى است. همان گونه هر موجود ممكنى آيت وجود واجب تعالى و نشانه و آيت نيز امرى تكوينى است، هر موجود غير عادىِ شكست ناپذير نيز آيت و نشانه قداست روح ولى الله مى باشد و نشانه اى تكوينى است. همچنين پيوند بين معجزات، رسالت و امامت، واقعيتى تكوينى و قابل استدلال عقلى است.(13)

اشاعره دلالت معجزه را نه دلالت عقلى محض و نه دلالت نقلى، بلكه دلالت عادى و از باب جارى شدن عادة الله بر ايجاد علم به صدق در بيننده به دنبال ظهور معجزه مى دانند.

برهانى يا اقناعى بودن دلالت معجزه

از مباحث بحث انگيز و اساسى در مبحث اعجاز، برهانى يا اقناعى بودن دلالت معجزه است. پيش از ورود به آراء مطرح شده در اين مسأله، لازم است دو مفهوم «برهانى بودن» و «اقناعى بودن» دلالت معجزه قدرى روشن شود.

منظور از برهانى بودن دلالت معجزه اين است كه با استدلال و برهان، مى توان گفت: كسى كه معجزه انجام مى دهد، در ادعايش صادق است و بين معجزه و صدق قول آورنده اش رابطه اى منطقى وجود دارد، به گونه اى كه اوّلى عقلاً مستلزم دومى است و به اصطلاح، گذر از معجزه به صدق معجزه گر گذرى منطقى مى باشد.(14)

منظور از اقناعى بودن دلالت معجزه اين است كه با استدلال، نمى توان گفت هر كه معجزه آورد، ادعايش درست است، بلكه حقيقت آن است كه مردم به اين گونه مسائل قانع مى شوند. به تعبير ديگر، معجزه عامّه مردم را اقناع مى كند و اعتماد و اعتقاد آن ها را جلب مى نمايد، بى آنكه رابطه اى منطقى بين صدق دعوى و معجزه باشد و به اصطلاح، گذر از معجزه به صدق معجزه گر گذرى روان شناختى است.(15)

اكنون با توجه به مفاهيم مزبور، به راستى، چه نوع دلالتى را مى توان براى معجزه قائل شد; برهانى يا اقناعى؟ در اين باره، دو رأى عمده وجود دارد كه اوّلى قايل به برهانى بودن و دومى معتقد به اقناعى بودن دلالت معجزه است. البته هر دسته استدلال هايى دارند كه مطرح مى شوند و مورد ارزيابى و احياناً نقد قرار مى گيرند.

الف ـ برهانى بودن معجزه و ادّله آن

بيش تر دانشمندان و متكلّمان اسلامى دلالت معجزه بر صدق دعوى نبوّت را برهانى مى دانند. ادلّه اى كه آنان بر مدعاى خود اقامه كرده اند از يك نظر، دو گونه است:

1ـ دلايلى كه دالّ بر امكان ارتباط وحيانى آورنده معجزه است.

2ـ دلايلى كه ارتباط وحيانى او را اثبات مى كند.

دليل اول: انديشمند بزرگ اسلامى معاصر، علاّمه طباطبائى;، در تفسير شريف الميزان، بحث مستقلى تحت عنوان «برهانى بودن يا اقناعى بودن دلالت معجزه» مطرح كرده اند كه از آن به عنوان امكان برهانى بودن دلالت معجزه استفاده مى شود. ايشان مى نويسد:

«پيامبران به طريق وحى(ارتباط وحيانى)، مدعى رسالت و نبوّت از جانب خداوند بودند. اين ارتباط خارق العاده است و از سنخ ادراكات ظاهرى و درونى ـ كه مردم در خود مى يابند ـ نيست، بلكه ادراكى است كه بر عموم افراد پوشيده مى باشد. اگر نبى در ادعاى خود صادق باشد، لازمه اش آن است كه او متصل به ماوراى طبيعت و مؤيّد به نيروى الهى باشد، به گونه اى كه بتواند خرق عادت كند. اگر اين مطلب(ارتباط وحيانى) درست و حق باشد، امكان اين نيز هست كه از نبى خرق عادت ديگرى صادر شود تا نبوّت او را بدينوسيله تصديق و تأييد كند; زيرا «حكم و الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوزٌ واحد.» پس اگر خداوند اراده هدايت مرم را از طريق خرق عادت (نزول وحى و ارسال نبى) كرده است، بايد آن را با خرق عادت ديگرى، كه معجزه باشد، تأييد و تصديق كند. پس بين معجزه (خرق عادت ملموس) و ادعاى نبوّت و ارتباط وحيانى (خرق عادت غير ملموس) تلازم است.»(15)

دليل دوم: آورنده معجزه صلاحيت تكوينى نبى بودن را لازم دارد; يعنى، بين نبى و معجزه رابطه اى تكوينى برقرار است، به طورى كه صدور اين عمل از غير او ممكن نيست; زيرا معجزه اى كه به دست او جارى مى شود به اراده و اذن خاص الهى است. دروغ گو اين صلاحيت را ندارد، پس نمى تواند معجزه ارائه دهد. بنابراين، آنكه معجزه مى آورد، در قولش صادق است.(16)

در تكميل دليل مزبور، اين نكته لازم به توضيح است كه اگر خداوند مستقيماً معجزه بياورد و نبى هيچ نقشى در تحقق آن نداشته باشد، پس بايد نبى با پيش از نبوّتش هيچ فرقى نكرده باشد، هر چند با اين كار (صدور معجزه)، خداوند او را عملاً تأييد كرده است. ولى اگر پيامبر در صدور آن، نقش داشت، معنايش آن است كه او قابليت ارتباط يافته و وارد عالم ديگرى شده كه خدا فعلش را به دست او انجام داده است. پس مى تواند ارتباط وحيانى داشته باشد; زيرا بين دو خارق عادت فرقى نيست.

/ 6