بیشترلیست موضوعات مقدمه مبحث اول حسن عقلي و قبح عقلي مبحث دوّم مبحث سوم مبحث چهارم مبحث پنجم مبحث اوّل مبحث دوم مبحث سوم مبحث چهارم مبحث ج اول مبحث دوم مبحث سوم مبحث چهارم مبحث پنجم توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ثنا و ستايش واجب الوجودي را لايق و سزاوار است كه عدم سابق و لاحق را به ذاتِ مقدّس و سرمدي او راه نيست ، و هيچ موجودي سواي هستي منزّه او چنانكه بايد و شايد از كنه وجود پر جود او آگاه نيست ، قادري كه با قلم احسان و رقم قدرت نقوشِ بدايع و صنايع بر صحايفِ الوانِ امكان مشتمل بر انواع حكمت و اقسام مصلحت بنگاشت ، عالمي كه با علم حضوري بر جميع موجوداتِ گذشته و آينده از كلّيّات و جزئيّـــــات داناست ، زندؤ پاينده كه مريد مأمور و كاره منهي است ، سميعي كه از لي است ، و بصيري كه ابدي است ، متكلّمي كه راست گفتار و درست كردار است . نه مركّب باشد ، نه جسم ، نه جوهر بود و نه عرض ، نه در مكان باشد و نـــه در جهت ، و نه لذّات را بدو راه بود و نه الم را ، و نه حلول را و نه اتّحاد را ، و نه محلّ حوادث بود و نه ديدني . احدي كه شريك ندارد و صفاتش زايد بر ذات نبود ، بي نيازي كه از احتياج مبرّاست ، و عادلي كه از ظلم مُعرّاست ، نه دروغ از او صادر شود و نه قبيح ، حكيمي كه در افعال و اعمال او فوايد و منافع ملحوظ باشد ، لطيفي كه از غايتِ رحمت لطف بر او واجب بود و از نهايتِ كرم عوض آلام دهد ، و وعد و وعيدي كه انام را به روز قيام كرده حق و صدق باشد . خداوندي كه در باغ خوش هوايِ جنانِ دل شجرؤ مباركؤ زيتونؤ طوباي دين مبين را اصول اعتقاد پنجگانؤ توحيد و عدل و نبوّت و امامت و معاد ، و فروع پنجگانؤ صلات و وزكات و صوم و حجّ و جهاد قرار داد تا حياتِ مؤبّد و نجاتِ مُخلّد با روح و راحتِ مُجدّد نعمت و لذّتِ مُمدّد ثمره باز دهد ، ضَرَبَ اللّهُ مَثلاً كَلِمَةً طَيِّبةً كَشَجَرةٍ طَيّبَةٍ أصْلُها ثابِتٌ و فَرْعُها فِي السّمآء ( ابراهيم / 14 / 24 ) . و با سرانگشتِ لطف و مفتاحِ تكليف بندِ بطالت و قفلِ ضلالت از اعناق و قلوبِ عباد برداشت ، و انبياء و ائمّه و اوليا و علما را وسايط و وسايل تبليغ صحايف و رسايل و تعليم براهين و دلايل ساخت . و صلواتِ بي غايات و تسليماتِ بي نهايات نثار روح مطهّر و مرقد منوّر آن آفتابِ آسمانِ رسالت و سلطانِ سرير هدايت ، مَطلَع نيّر توحيد و عرفان و منبع عيون تجريد و ايقان ، مرجع اصحابِ وجدان و اربابِ برهان و خلاصؤ آفرينش و نورعين اعيان كاينات ، علّتِ خلقتِ كونين و سببِ فطرتِ عالمين ، رهنماي جنّ و انس به ظاهر و باطن و واسطؤ وصول فيض خالق به خلق به صورت و معني ، سند اصفيا و سيّد انبيا ، محمّد مصطفي ، عليه التّحيّة والثّنا ؛ و سلام نامحدود و درود نامعدود بر نفوس كامله و ارواح واصلؤ مكرّمؤ معظمّؤ طاهرؤ باهرؤ اهل بيت و اولاد معصومين ملهوفين مظلومين مكروبين آن حضـــرت باد ، كه عنوان احكام عنايت و معادن جواهر سماحت ، و مشاكيتِ مصابيح ولايت ، و كواكبِ افلاك امامت ، ولآلي صدفِ سعادت ، وموالي اهالي و پيشوايان مؤمنين موقنين متّقين دوربين و عروة الوثقاي ملّتِ پيشين و پسين و حبل المتين دين گزين اند ، كه تولّي بديشان و تبّري از اعداي ايشان برهمؤ مؤمنان ، چون نفي و اثباتِ كلمؤ لاوإلاّي توحيد ، واجب و لازم بود . ج در اعتقاد به اصول دين علم قطعي لازم است يا نه ؟ ج امّا بعد ، بايد دانست كه ميان همؤ علماء ما ومخالفين نزاع و خلاف است در اين كه مجرّد ظنّ كه عبارت از طرف غالب است هرگاه در امري تردّد واقع شود در اعتقاد به اصول دين كافي است و احتياج به دليل نيست ، يا علم قطع و جزم در آن شرط است و استدلال واجب است و مقلّدِ در اصول دين مؤمن است و مستحقِّ ثواب يا نه ؟ ج 1 ج عامّه برآنند كه به سببِ تركِ نظر و استدلال ، عوامّ اهل اسلام آثم و عاصي و ضعيف ايمانند ، نه كافر و بي ايمان و سزاوار عذاب مؤبّد . و در اين دعوي مستند و متمسّك به چند دليل مي شوند . از آن جمله : يكي آن است كه مي گويند پيغمبر9 از كفّار كه مسلمان مي شدند به دو كلمؤ شهادتين اكتفا مي نمود و از كسي وي دليل نمي خواست . دوّم آنكه فرمود كه : « بر شما باد بدين پيرزنان و اعتقاد ايشان » كه بدان سان خداشناسي كافي است ، و اين را وقتي گفت كه از عجوزؤ چرخ ريسي پرسيد كه : « خداي را چون شناخته اي ؟ گفت : چنين شناخته ام كه اگر من از اين چرخ ريسمان دست بردارم از گردش بيفتد . پس به طريق اولي دانم كه چرخ آسمان نيز از حركتِ دستِ قدرتِ گرداننده گردان خواهد بود » ، بيت :