نگاهى به تلاش شبكه ارتباطات جهانى در ترويج كتاب آيات شيطانى دفاع از جان، مال، ناموس و دين خصلتى است كه با نهاد و فطرت آدمى عجين و آميخته است. اصولا هر موجود زندهاى به طور طبيعى و حتى ناخودآگاه در مقابل تجاوز و تعدى ديگران از خود واكنش نشان مىدهد.بر اين اساس سخن از اثبات ضرورت و بايستگى دفاع نيست، چرا كه همه شرايع الهى و از جمله شريعت اسلام كه شالودهاى مبتنى برفطرت الهى انسان دارند، همآوا با نداى فطرت، دفاع را امرى واجب مىشمارند.چنين است كه علما و صاحبنظران مذاهب اسلامى در بحث جهاد به صراحت اعلام مىدارند كه:چنانچه شهرها و مرزهاى بلاد اسلامى مورد تهاجم دشمن واقع شود، و يا چنانچه دشمن در صدد يورش بردن به شمارى از مسلمانان برآيد و مال و خواسته آنان را به يغما برد و يا اگر حرمت نواميس آنان در خطر هتك و ستمورزى قرار گيرد; بر همه مسلمانان واجب كفائى است كه جلو اين تاخت و تاز دشمن را بگيرند و دشمن را از حدود و ثغور خود بتارانند. اين وظيفه تا بدانجا مؤكد و حتمى است كه در اين امر، اجازه امام و خليفه يا زمامدار مسلمين را نيز شرط نمىدانند.در اين سخن، فقها وظيفه و مسئوليت مسلمانان را در هجوم دشمن به مرزهاى خاكى سرزمينهاى اسلامى يادآور شدهاند. اما دشمن امروزه كمتر از راه جنگ گرم و يورش به مرزها - به عنوان نخستين گام - استفاده مىكند (گر چه هيچگاه در صورت لزوم از انجام آن نيز روىگردان نيست). او با پيشرفت دانش و صنعت و تكنيك، ابزارهاى گوناگون را در استخدام مىگيرد تا بتواند از راههاى ديگر از قبيل هجوم فرهنگى و دستاندازى به مرزهاى عقيدتى، بر بلاد اسلامى ومسلمانان تسلط پيدا كند. نبرد فرهنگى كم هزينهتر، مؤثرتر و آثار آن ماندگارتر است و در صورت موفقيت در آن، ملتها خود به اختيار، رام و تسليم و منقاد خواهند بود و ديگر اصولا نيازى به جنگ فيزيكى نخواهد بود.
انقلاب اسلامى و نظام واحد جهانى
استكبار جهانى، پس از فروكش نمودن شعله جنگ عالمگير اول تا اواخر دوران نبرد ويتنام بر پايه تبليغ اين نگره استوار بود كه دنيا ميان دو قطب سياسى و نظامى و اقتصادى و فرهنگى تقسيم شده است; غرب سرمايهدار و آزاد، و شرق ماركسيست و پرولترى.آنها كه مىخواستند مردم دنيا را سرگرم كنند، اين راه را موفق و ثمربخش يافته بودند و از هر دو طرف به آتش ماجرا دامن مىزدند. اما با ظهور پديده انقلاب اسلامى ايران و در آستانه تبديل اسلام به «يك قدرت عظيم عقيدتى در پايان اين قرن» كه قرار بر اين شد تا ارابه نظام سلطه با شتاب بيشترى به سوى تشكيل «نظام واحد جهانى» به پيش تازانده شود، ديگر حاجتى به اين طرح نبود. حال بايد همه تبليغات - در راستاى استراتژى جديد رسانهاى غرب - صرف اين معنا شود: دنيا يك دهكده جهانى شده و وسايل ارتباطى و پيوندهاى سياسى و اقتصادى، جهان را كوچك كرده و همه دنيا بايد يكجا و يكپارچه در جيب گشاد جهانخواران قرار گيرد.ساحران سامرى روزگار ما، مارهاى گوناگون و رنگارنگى در آستين دارند و يك به يك را مىآزمايند و يكى از بهترين آنها اين تبليغ است كه: «ديگر دوران انقلاب گذشته است و در جهان بههم پيوسته كنونى نمىتوان انقلاب كرد و موفق شد».سلمان رشدى دقيقا همين پيام را دارد. رشدى در دو رمان خود با نامهاى «بچههاى نيمه شب» و «شرم» دقيقا انديشه انقلاب را نفى مىكند و طبعا چون اين انقلابها در هند و پاكستان مىگذرد كه كاملا در ظرف باورهاى اسلامى شكل گرفته و قوام يافتهاند، پس بايد اسلام را هم نفى كند - و مىكند - هم در آن دو رمان و هم در حلقه سوم اين سلسله به هم پيوسته، در «آيههاى شيطانى». به اين ترتيب درست در سالهاى پس از وقوع انقلاب اسلامى، و به راه افتادن امواج بيدارى مسلمانان و نهضتهاى اسلامى; اسلام به عنوان يك دين منحط و غير قابل عمل مطرح مىگردد و قرآن و پيامبر اسلام آماج حملات كينهتوزانه قرار مىگيرد.البته قضيه با سلمان رشدى تمام نمىشود. نويسندگان مزدور ديگرى در اينجا و آنجا به كار گرفته مىشوند و همين انديشه را تبليغ مىكنند.