فصل: سخنان بزرگان درباره دنيا - کتاب نکوهش دنیا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب نکوهش دنیا - نسخه متنی

سیدمحمد صادق عارف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل: سخنان بزرگان درباره دنيا

ابوحامد گويد: در آثار گذشتگان آمده است: لقمان گفت: پسركم دنيا ژرف دريايى است كه مردم بسيارى در آن غرق شده اند پس بايد كشتى ات در آن دريا تقواى الهى باشد و درون كشتى ايمان به خدا و بادبان آن توكّل بر خدا باشد (1041) شايد كه نجات پيدا كنى و گمان ندارم كه نجات يابد.

يكى از حكيمان گويد: تو به هيچ بهره اى از دنيا نمى رسى مگر اين كه پيش از تو اهل آن بوده و بعد از تو نيز اهل آن خواهد بود و برايت از دنيا جز شام شبى يا نهارى نيست، بنابراين براى يك وعده غذا خودت را هلاك مكن در دنيا روزه بگير و در آخرت افطار كن چرا كه در راءس مال دنيا خواهش هاى نفسانى است و بهره آن دوزخ است.

به يكى از زاهدان گفته شد: روزگار را چگونه مىبينى گفت: بدن ها را فرسوده مىكند، و آرزوها را تازه مىكند و مرگ را نزديك مىسازد، گفت: حال اهل دنيا چيست گفت: هر كس به آن دست يافت به رنج افتاد و هر كه آن را از دست داد دچار زحمت شد و در اين مورد گفته شده است:




  • «و من يحمد الدنيا لعيش يسره
    اذا ادبرت كانت على المرء حسرة
    و ان اقبلت كانت كثيرا همومها» (1042)



  • فسوف لعمرى عن قريب يلومها
    و ان اقبلت كانت كثيرا همومها» (1042)
    و ان اقبلت كانت كثيرا همومها» (1042)



يكى از حكيمان گويد: دنيا بود و من در آن نبودم و دنيا مىگذرد و من در آن نخواهم بود، بنابراين به آن آرامش نمى يابم، زيرا زندگانى آن پست و ناچيز و صاف آن تيره است و اهل دنيا از آن به سه علت مىترسند، زوال نعمت، مصيبتى كه آنها برسد، يا مرگ حتمى.

يكى از حكيمان گويد: يكى از عيب هاى دنيا آن است به هيچ كس آنچه استحقاق دارد نمى دهد بلكه يا زايد بر آن مىدهد يا كمتر از آن.

ديگرى گفته است: هر آنچه را نعمت مىبينى گويى مورد خشم است و در جاى خود نهاده شده است.

يحيى بن معاذ گويد: دنيا دكان شيطان است پس از دكان او چيزى ندزد كه در پى آن بيايد و از تو بگيرد.

فضيل گويد: اگر دنيا از جنس طلا باشد نابود شدنى است و اگر آخرت از سفال باشد ماندنى است و بر ما لازم است كه سفال ماندنى را بر طلاى فانى برگزينيم. پس چگونه است حال ما كه سفال فانى را بر طلاى ماندنى برگزيده ايم.

ابوحازم گويد: از دنيا بپرهيزيد، زيرا به من خبر رسيده كه در روز قيامت بنده اى كه دنيا را مهم شمرده متوقف كنند و گفته شود: اين شخص آنچه را خدا كوچك شمرده بزرگ داشته است.

ابن مسعود گويد: هيچ يك از مردم داخل صبح نشود مگر اين كه مهمان است و مالش عاريه است بنابراين مهمان رفتنى و عاريه پس دادنى است و گفته شده است:




  • «و ما المال و الاهلون الاوديعة
    و لابد يوما ان ترد الودايعا» (1043)



  • و لابد يوما ان ترد الودايعا» (1043)
    و لابد يوما ان ترد الودايعا» (1043)



اصحاب رابعه او را ديدار كردند. پس از دنيا سخن گفتند و به نكوهش آن پرداختند رابعه به آنها گفت: از گفتگوى دنيا خاموش شويد و اگر دنيا در دلتان جايى نمى داشت بسيار از آن سخن نمى گفتيد، بهوش باشيد هر كس چيزى را دوست بدارد از آن بسيار سخن بگويد: به ابراهيم بن ادهم گفته شد: در چه حالى گفت:




  • «نرقع دنيانا بتمزيق ديننا
    فطوبى لعبد آثر اللّه ربه
    و جاد بدنياه لا يتوقع» (1044)



  • فلا ديننا يبقى و لا نرقع
    و جاد بدنياه لا يتوقع» (1044)
    و جاد بدنياه لا يتوقع» (1044)



و گفته شده است:




  • «ارى طالب الدنيا و ان طال عمره
    كبان بنى بنيانه فاتمه
    فلما استوى ما قديناه تهدما» (1045)



  • و نال من الدنيا سرورا و انعما
    فلما استوى ما قديناه تهدما» (1045)
    فلما استوى ما قديناه تهدما» (1045)



و نيز گفته شده:




  • «هب الدنيا تساق اليك عفوا
    و ما دنياك الا مثل فئى
    اضللك ثم آذن باالزوال» (1046)



  • اليس مصير ذاك الى انتقال
    اضللك ثم آذن باالزوال» (1046)
    اضللك ثم آذن باالزوال» (1046)



لقمان به پسرش گفت: پسركم دنياى خود را به آخرتت بفروش كه از هر دو بهره ببرى و آخرتت را به دنيايت نفروش كه از هر دو زبان ببرى.

مطرف بن شخير (1047) گفته است: به گوارايى زندگى شاهان و نرمى لباس هايشان منگر ليكن به زود كوچ كردنشان (از دنيا) و بدى عاقبتشان بنگر.

ابن عباس گويد: خدا دنيا را سه جزء قرار داده: يك بخش براى مؤمن، و يك بخش براى منافق، و يك بخش براى كافر، پس مؤمن توشه بر مىگيرد و منافق مىآرايد و كافر بهره مىبرد.

يكى از بزرگان مىگويد: دنيا مردارى است و هر كس چيزى از آن بخواهد بايد بر همنشينى سگان و نزاعشان صبر كند، و گفته شده است:




  • «يا خاطب الدنيا الى نفسها
    ان اللق تخطب غدارة
    قريبة العرس من الماتم» (1048)



  • تنح عن خطبتها تسلم
    قريبة العرس من الماتم» (1048)
    قريبة العرس من الماتم» (1048)



ابودردا گويد، از پستى دنيا در نزد خدا اين است كه نسبت به خدا فقط در دنيا معصيت مىشود، و كسى به آنچه در نزد خداست نمى رسد جز بارها ساختن دنيا و گفته اند:




  • «و ما الناس الا هالك و ابن هالك
    اذا امتحن الدنيا لبيب تكشفت
    له عن عدو فى ثياب صديق» (1049)



  • و ذونشب فى الهالكين غريق
    له عن عدو فى ثياب صديق» (1049)
    له عن عدو فى ثياب صديق» (1049)



شاعرى گفته است:




  • «يا راقد الليل مسرورا باوله
    افنى القرون اللتى كانت منعمة
    يا من يعانق دنيا لابقاء لها
    هلا تركت من الدنيا معانقه
    ان كنت تبغى جنان الخلد تسكنها
    فينبغى لك ان لا تامن النار» (1050)



  • ان الحوادث قد يطرقن اسحارا
    كر الجديدين اقبالا و ادبارا
    يمسى و يصبح فى دنياه سفارا
    حتى تعانق فى الفردوس ابكارا
    فينبغى لك ان لا تامن النار» (1050)
    فينبغى لك ان لا تامن النار» (1050)



ابوامامه باهلى گويد: چون پيامبر صلّى الله عليه وآله برانگيخته شد ابليس پيش لشكريان خود آمد؛ به شيطان گفتند پيامبرى مبعوث شده و امتى پديد آمده است. شيطان پرسيد: آيا دنيا را دوست مىدارند؟ گفتند: آرى، گفت اگر دنيا را دوست دارند اهميت نمى دهم كه بت نپرستند و همانا صبحگاهان و شامگاهان نزد آنها مىروم و سه چيز برايشان مىبرم: گرفتن مال بنا حق، و خرج كردن آن بنا حق و نبخشيدن آن بنا حق و تمام بدى ها از اينها نشاءت مىگيرد.

گفته اند: از دنيا سحر كننده بپرهيزيد، زيرا دل هاى علما را سحر مىكند.

وهب گويد: در بعضى از كتاب ها آمده است: دنيا غنيمت زيركان و مايه غفلت نادانان است؛ آن را نمى شناسند تا از آن بيرون روند پس درخواست بازگشت مىكنند ولى بر نمى گردند.

لقمان به پسرش گفت: پسركم از روزى كه به دنيا آمدى به دنيا پشت كرده و به آخرت روى آورده اى، پس تو به خانه اى كه به آن نزديك مىشوى نزديك تر از خانه اى هستى كه از آن دور مىشوى.

يكى از بزرگان گويد: شگفتا بر كسى كه مىداند مرگ حق است چگونه مىخندد، و شگفتا بر كسى كه دگرگونى دنيا را نسبت به اهل خود مىبيند چگونه به آن اطمينان مىكند و شگفتا بر كسى كه مىداند مقدّر (الهى) حق است چگونه (در طلب رزق) رنج مىكشد.

مردى از نجران كه دويست سال عمر داشت بر معاويه وارد شد معاويه از او پرسيد: دنيا را چگونه يافتى گفت: سال هايى در گرفتارى و سال هايى در رفاه، روزى به روزى و شبى به شبى فرزندى زاده شود و ديگرى هلاك شود و اگر نوزادى نبود مردم فانى مىشدند و اگر كسى هلاك نمى شد دنيا بر اهلش تنگ مىشد. معاويه به او گفت: آنچه خواهى درخواست كن گفت: عمر گذشته را برگردان يا اجل حاضر را دفع كن معاويه گفت: اين كار در دست من نيست آن مرد گفت: پس به تو نيازى ندارم.

بشر گويد: هر كه از خدا درخواست دنيا كند از او درخواست كرده كه (روز قيامت) بيشتر در مقابل خدا بايستد.

ابوحازم گويد: در دنيا چيزى نيست كه تو را خوشحال كند جز اين كه خدا چيزى همراه آن كرده است كه تو را بد حال كند.

ديگرى گفته است: نفس فرزند آدم از دنيا بيرون نرود جز با سه حسرت: از آنچه گرد آورده سير نشده، و به آنچه آرزو مىكرده نرسيده، و براى خانه اى كه وارد آن مىشود نيكو توشه اى برنگرفته است.

به يكى از عابدان گفته شد: به ثروت رسيده اى، گفت: كسى به ثروت رسيده كه از بردگى دنيا آزاد شده باشد.

ابوحازم گويد: خرج دنيا و آخرت سنگين است، امّا خرج آخرت براى اين كه در آن ياورى ندارى، و امّا خرج دنيا براى اين كه به هر چيزى دست بزنى مىيابى كه پيش از تو گنهكارى به آن رسيده است.

به حكيمى گفته شد: دنيا از آن كيست گفت: از آن كسى كه آن را رها كند به او گفته شد: آخرت از آن كيست گفت: از آن كسى كه آن را بطلبد.

حكيمى گفت: دنيا خانه اى است ويران و از آن ويران تر دل كسى است كه آن را آباد مىكند، و بهشت خانه اى است آباد و آبادتر از آن دل كسى است كه در جستجوى آن است.

ابراهيم بن ادهم به مردى گفت: آيا يك درهم در خواب نزدت محبوب تر است يا دينارى در بيدارى گفت: دينارى در بيدارى، گفت: دروغ مىگويى زيرا آنچه را در دنيا دوست دارى گويى آن را در خواب دوست دارى و آنچه را در آخرت دوست دارى گويى آن را در بيدارى دوست دارى.

يحيى بن معاذ گويد: خردمندان سه گروهند: كسى كه دنيا را رها سازد پيش از آن كه دنيا او را رها سازد، و قبرش را بسازد پيش از آن كه در آن وارد شود، و كسى كه خالق خود را خشنود سازد پيش از آن كه او را ديدار كند.

و نيز گفته است: از بدى دنيا كه به تو مىرسد اين است كه آرزويى در دلت مىافكند كه تو را از بندگى خدا باز مىدارد پس چگونه است حال كسى كه به دنيا گرفتار آمده است

و گفته اند: هر كس به دنيا روى بياورد، آتش آن حرص است كه او را بسوزاند تا خاكستر شود و هر كس به آخرت روى بياورد به آتش آن خالص شود، پس قطعه اى طلاى سودمند شود؛ و هر كس به خداى متعال روى بياورد آتش توحيد او را بسوزاند پس گوهرى شود كه قيمت آن را نمى توان تعيين كرد.

(989). چنان كه بزودى در حديث خواهد آمد.

(990). مؤمنون / 108: مىگويد دور شويد در دوزخ، و با من سخن مگوئيد.

(991). بقره / 86: اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته اند لذا در مجازات آنها تخفيف داده نمى شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

(992). اين حديث را حاكم در (مستدرك)، ج 4، ص 306 به همين عبارت و ابن ماجه به شماره 4110، از حديث سهل بن سعد روايت كرده اند.

(993). اين حديث را ترمذى در (سنن)، ج 9، ص 199، روايت كرده است. 994- اين حديث را ابونعيم در «الحليه» به سندى صحيح از جابر روايت كرده، و ابن ماجه به شماره 4112 به عبارت ديگر از ابوهريره. و ترمذى نيز در (سنن)، ج 9، ص 198، روايت كرده است.

(995). اين حديث را حاكم در مستدرك، ج 4، ص 319 از حديث ابوموسى اشعرى روايت كرده است و آن را صحيح دانسته است.

(996). اين حديث را بيهقى در «شعب الايمان ع«از حديث حسن به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در «الجامع الصغير» آمده است.

(997). اين حديث را ابن ابى الدنيا در «الزهد» از حديث جرير به صورت مرسل روايت كرده است «(المغنى).»

(998). اين حديث را ابن ابى الدنيا در «الزهد» و بيهقى در «الشعب» از طريق خود از روايت ابن ميمون لخمى به صورت مرسل روايت كرده و در سند آن بقيه بن وليد است و حديث را معنعن نقل كرده و چنان كه در «المغنى» است. او مدلّس است.

(999). اين حديث را ابن ماجه به شماره 4000 با حذف ««ان بنى اسرائيل»» روايت كرده و ابن ابى الدنيا از حديث حسن به صورت مرسل با جمله زايدى كه در آخر حديث است نقل كرده چنان كه در «المغنى» است.

(1000). اين حديث را حاكم در تاريخ از حديث ابوهريره روايت كرده چنان كه در «الجامع الصغير» نقل شده است.

(1001). اين حديث را حاكم در مستدرك، ج 4، ص 323 از حديث مطرف بن عبداللّه بن خير از پدرش روايت كرده است.

(1002). در هيچ ماءخذى بر تمام حديث برخورد نكردم آرى اول حديث را احمد در مسند و بيهقى در «الشعب» از حديث عايشه نقل كرده چنان كه در «الجامع الصغير» آمده است.

(1003). اين حديث را طبرانى در «الاوسط» از حديث ابوذر بدون جمله «الزم اللّه قبلة» روايت كرده و همچنين ابن ابى الدنيا آن را از حديث انس به اسنادى ضعيف و حاكم از حديث حذيفه روايت كرده و اين جمله زايد را فقط صاحب «الفردوس» از حديث ابن عمر نقل كرده و چنان كه در «المغنى» آمده آن هر دو ضعيفند.

(1004). به ماءخذ اين حديث برخورد نكردم، ابن عساكر از امام چهارم عليه السّلام به صورت مرسل چنين روايت كرده است ««ان اللّه تعالى لما خلق الدنيا اعرض عنها فلم ينظر اليها من هوانها عليه»» به «الجامع الصغير،» ج 1، ص 72، رجوع كنيد.

(1005). به كافى، ج 2، ص 131 رجوع كنيد، صاحب كافى مانند آن را روايت كرده است.

(1006). اين حديث را ابونعيم در «الحليه» از حديث سالم غلام ابوحذيفه به سندى ضعيف روايت كرده و ابومنصور ديلمى از حديث انس نيز به سندى ضعيف نقل كرده است «(المغنى).»

(1007). اين حديث را كلينى در كافى، ج 2، ص 70 روايت كرده است.

(1008). اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش دنيا و بيهقى در «الشعب» از ابودردا به سندى ضعيف روايت كرده اند چنان كه در «الجامع الصغير» نقل شده است.

(1009). اين حديث را ابن ابى الدنيا و بيهقى به صورت مرسل روايت كرده اند و در سند حديث ابراهيم بن اشعث است كه ابوحاتم درباره او سخن گفته است «المغنى»

(1010). اين حديث را مسلم در (صحيح)، ج 8، ص 212 روايت كرده چنان كه در متن آمده است، و بخارى در (صحيح)، ج 8، ص 113 بااين عبارت روايت كرده ««و تلهيهم كما الهتهم»» و ترمذى در (سنن)، ج 9، ص 287 نقل شده.

(1011). اين حديث را بخارى در (صحيح)، ج 8، ص 113 و ج 4، ص 32 روايت كرده است.

(1012). اين حديث را بيهقى در «الشعب» از محمّد بن نصر حارثى به صورت مرسل به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در «الجامع الصغير» نقل شده است.

(1013). به كافى، ج 2، ص 18 باب مذمّت دنيا رجوع كنيد.

(1014). اين حديث را بخارى، در (صحيح)، ج 4، ص 38 روايت كرده است.

(1015). آغاز اين حديث را مسلم و بخارى در (صحيح)، ج 8، ص 127 از حديث ابوهريره روايت كرده و ترمذى در (سنن)، ج 9، ص 194 و ابن ماجه به شماره 4190 با اختلافى در عبارت از حديث ابوذر روايت كرده است.

(1016). مردانى را مىبينم كه به پايين ترين (درجه) دين قناعت كرده ولى نمى بينم كه به زندگى پست قناعت كنند. به وسيله دين از دنياى شاهان بى نياز شو چنان كه شاهان به دنياى خود از دين بى نياز شدند.

(1017). مردانى را مىبينم كه به پايين ترين (درجه) دين قناعت كرده ولى نمى بينم كه به زندگى پست قناعت كنند. به وسيله دين از دنياى شاهان بى نياز شو چنان كه شاهان به دنياى خود از دين بى نياز شدند.

(1018). عراقى گويد براى اين حديث ماءخذى نيافتم.

(1019). به «نهج البلاغه» خطبه شماره 82 رجوع كنيد.

(1020). ممكن است معناى روايت اين باشد كه دنيا خانه كسى است كه جز دنيا خانه اى ندارد و در آخرت بى بهره است.

(1021). همان ماءخذ، ج 2، ص 129.

(1022). همان ماءخذ، ج 2، ص 129.

(1023). همان ماءخذ ج 2، ص 131؛ حديث اشاره به اين دارد كه دنياى نكوهيده آن است كه مضر به آخرت باشد و امّا به مقدار نياز در زندگى و ادامه حيات كه به آخرت ضرر نمى زند نكوهيده نيست.

(1024). همان ماءخذ، ج 2، ص 134.

(1025). همان ماءخذ، ج 2، ص 129.

(1026). همان ماءخذ، ج 2، ص 136.

(1027). همان ماءخذ، ج 2، ص 131.

(1028). بقره / 35: و از (نعمت هاى) آن گوارا هر چه مىخواهيد بخوريد (امّا) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. در متن كتاب آيه به غلط، «كلا من حيث شئتما» نوشته شده در صورتى كه صحيح آن «و كلا منها رغدا حيث شئتما» مىباشد. - م.

(1029). كافى، ج 2، ص 130.

(1030). توضيح مطلب اين است: تو نياز ندارى از كسى بپرسى پاداشت در پيشگاه خدا چه اندازه است زيرا پاداشت در نزد خدا به مقدار عملى است كه براى خدا انجام داده اى و حكم و قانون خدا را رعايت كرده اى پس عمل خود را مورد سؤال قرار بده و مقدار ثوابت را از عملت بشناس، يا مقصود اين است كه از پاداشت مپرس بلكه از رعايت احكام خدا بپرس زيرا به اندازه رعايت احكام الهى به پاداش مىرسى.

(1031). توضيح مطلب اين است: تو نياز ندارى از كسى بپرسى پاداشت در پيشگاه خدا چه اندازه است زيرا پاداشت در نزد خدا به مقدار عملى است كه براى خدا انجام داده اى و حكم و قانون خدا را رعايت كرده اى پس عمل خود را مورد سؤال قرار بده و مقدار ثوابت را از عملت بشناس، يا مقصود اين است كه از پاداشت مپرس بلكه از رعايت احكام خدا بپرس زيرا به اندازه رعايت احكام الهى به پاداش مىرسى.

(1032). كافى، ج 2، ص 133.

(1033). همان ماءخذ، ج 2، ص 134.

(1034). همان ماءخذ، ج 2، ص 130.

(1035). همان ماءخذ، ج 2، ص 130.

(1036). همان ماءخذ، ج 2، ص 128

(1037). همان ماءخذ، ج 2، ص 128

(1038). همان ماءخذ، ج 2، ص 134.

(1039). همان ماءخذ، ج 2، ص 134.

(1040). همان ماءخذ، ج 2، ص 137.

(1041). كلينى (ره) در كافى، ج 1، ص 16 روايت را از موسى بن جعفر عليهما السّلام تا توكّل بر خدا باشد روايت كرده است.

(1042). هر كس دنيا را براى زندگى شادى بخش آن بستايد بجانم سوگند بزودى دنيا را نكوهش خواهد كرد.

(هرگاه دنيا روى برگرداند افسوسى براى انسان است و اگر روى بياورد غم هايش بسيار است.

(1043). مال و خاندان فقط امانتند و ناگزير بايد روزى امانت ها را (به صاحب آن) برگرداند.

(1044). ما دنياى خود را با پاره كردن دينمان پينه مىكنيم (از دينمان روى دنيايمان مىگذاريم) در اين صورت نه دينمان سالم مىماند و نه دنيايى كه با دين پينه كرده ايم، پس خوشا به حال بنده اى كه خداى خود را برگزيند و براى رسيدن به آخرت از دنياى خود ببخشد.

(1045). دنيا طلب را اگر چه عمر طولانى كند و به نعمت ها شادمانى هاى دنيا برسد مانند آن كس مىبينم كه ساختمانى بسازد و چون تكميل شود ساختمان خود را ويران سازد.

(1046). بر فرض كه دنيا رايگان به دست تو آيد آيا سرانجام از دنيا منتقل نمى شوى دنياى تو همانند سايه اى است كه از آن بهره مىبرى آنگاه بر طرف مىشود.

(1047). ظاهرا مقصود مطرف بن عبداللّه بن شخير است (شخير به كسر (ش) و (خ) مشدّد است).

(1048). اى كسى كه (عروس زيباى) دنيا را براى خود خواستگارى مىكنى از خواستگارى او دورى كن تا سالم بمانى، زنى كه خواستگارى مىكنى بسيار فريبكار است و عروسى (شادى) آن به اندوه نزديك است (شادى آن با غم قرين است).

(1049). مردم يا خود هلاك شونده يا فرزند هلاك شونده اند و در حالتى قرار دارند كه بر ايشان رهايى نيست و در ميان هلاك شوندگان غرق مىشوند. هرگاه شخص خردمندى دنيا را بيازمايد برايش روشن شود كه دنيا دشمنى است در لباس دوست.

(1050). اى كسى كه در اول شب شادمان خوابيده اى بدان كه گاه رويدادها در سحرگاهان در خانه ها را مىكوبند.

/ 6