فقه تئورى اداره جامعه - فقه تئوری اداره جامعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فقه تئوری اداره جامعه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فقه تئورى اداره جامعه

بايسته هاى رفتار دينى دانش فقه را به عرصه ظهور آورد واجتهاد شيوه كاوش در گنجينه هاى اوليه دين گرديد. تبيين[ بايدها] و [نبايدها] در چگونگى عمل و رفتار مومنان دست آورداين دانش شد. بدين وسيله همواره موضع عملى مسلمانان در جارى زندگى با موازين دين هماهنگ مى گرديد.

پيدايش پيشامدها و رفتارهاى جديد در عرصه پرگستره زندگى فقيهان را بر آن داشت كه براى به دست آوردن احكام جديد و شناخت جايگاه دينى آنها به تعمق و تعقل اجتهادى دست يازند و به گسترش دامنه فقه بپردازند. بدين سان فقه رشد يافت و بارور گرديد.

تاريخ بيش از هزار ساله فقيهان راستين اسلام كه فقه غنى و پربار شيعه را به ارمغان آورد با شكنجه و آزار فقتر و تهيدستى و تلخيهاى بسيار همراه بود. عالمان شيعى همواره با تلاش واجتهادشان شعر ايثار و شهادت سرودند و با قدرت عشق وايمان مشعل فقاهت واجتهاد را در تمام اعصار پرفروغ و تابان فرا روى نسلها پاس داشتند.

افزون براين بسيارى ازاينان پيوسته حركتهاى اصلاح طلبانه و احياگر را نيز راهبرى كردند و همزمان با مرزبانى علمى از فرهنگ اصيل اسلام وايمن داشتن از دست برد و هجوم راهزنان دين به تلاش و جهاد براى محو مفاسد و بى عدالتيها در سايه تحقق احكام الهى پرداختند.

امام مى نويسد:

[در هر نهضت وانقلاب مردمى علماى
اسلام اولين كسانى بوده اند كه بر تارك جبين شان خون و شهادت نقش بسته است] 1 .

همسوئى جهاد واجتهاد در فقه شيعه كه ريشه در فرهنگ اين مكتب داشت موجب مى گرديد حوزه ها همواره آبستن افكارانقلابى بوده و مركز جنبشها و جريانهاى اصلاح طلبانه اسلامى باشند.

استعمار كه منافع خود را در تضاد بااين مى ديد در پى نابودى روحانيت و حوزه ها برآمد ولى چون روحانيت از پايگاه و خاستگاه اجتماعى و مردمى برخوردار بود با همه تلاشى كه انجام داداز خاموش كردن مشعل جهاد واجتهاد عاجز ماند. به دنبال آن حيله تخريب و مسخ فرهنگ اسلام راستين را در سر پروراند و كوشيد دين را تهى از مسائل اجتماعى و سياسى جلوه دهد. شعار جدايى دين از سياست را مطرح كرد. بااين انديشه شيطانى توانست برخى از حوزويان ساده انديش را بفريبد.

امام اين ترفنداستعمارى را به خوبى ترسيم نموده مى نويسد:

[ استكبار وقتى كه از نابودى مطلق روحانيت و حوزه ها مايوس شد دو راه را براى ضربه زدن انتخاب نمود: يكى راه ارعاب و زور ديگرى راه خدعه و نفوذ.

درقرن معاصر وقتى حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد راههاى نفوذ تقويت گرديد.اولين و مهمترين حركت القاى شعار: جدايى دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تااندازه اى كارگر شده است تا جايى كه دخالت در سياست دون شان فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى آورد]. 2
بااين دسيسه حوزه هااز تحرك و پويايى بازايستاد و فقه از دايره احكام فردى و عبادى فراتر نرفت فقيهان عموما به تعليم و تعلم در مسائل فردى فقه پرداختند و به دوراز مسائل عينى دراجتماع و ناآشنا با دستاوردهاى تمدن و پيشرفت به بحث وارائه نظر پرداختند. اين امر زمينه بدبينى و نگرشهاى نادرست از عموم حوزويان را فراهم مى آورد و تهمت جمودانديشى و بر چسپ ارتجاع را نيز در پى داشت .

امام دراين باره مى گويد:

[ وقتى شعار جدايى دين از سياست جاافتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن دراحكام فردى و عبادى شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه ازاين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد. حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعضى افراد روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد والا عالم سياسى و روحانى كاردان و زيرك كاسه اى زير نيم كاسه داشت] 3 .

حاكم شدن تفكر واپس گرايى و جمود فقهى و تز تبرى از سياست موجب گرديد:احكام اجتماعى و سياسى اسلام در حوزه ها به فراموشى سپرده شود و ژرف انديشانى كه به اين مسائل توجه داشتند و درباره آنها به تحقيق و تتبع مى پرداختند
با مشكلات بسيارى از سوى دوستان ناآگاه و دشمنان حلقه به گوش مواجه گردند. به گفته امام :

[ اسم سياست را نمى توانستيم در حوزه هاى علميه ببريم . وامور مسلمين و چيزهايى كه مربوط به جامعه مسلمين است در حوزه ها بحثى از آن نبود] 4 .

حوزه هاى فقهى با فراز و نشيب حوزه هاى فقهى با فراز و نشيب بر همين روند بود تااين كه ستاره اى در آسمان فقاهت بدرخشيد و ماه مجلس شد. فقيهى هوشمند و با خرد ژرف انديش و جامع نگر.او كه انديشه و فهم فقهى را با بينش نگرش عميق از تمامت اسم همراه ساخته بود براى تجديد حيات اجتماعى اسلام و فقه اسلامى بپاخاست . براى اين منظور به دواقدام روى آورد:

1. با تبيين اسلام اصيل به مصاف فكر شيطانى جدايى دين از سياست رفت واين دام عنكبوتى را كه استعمار سالها بر ذهن وانديشه بسيارى از فقيهان تنيده بود با هوشيارى و صلابت روحى بر تافت و دردمندانه فرياد برآورد:

[والله اسلام تمامش سياست است .اسلام را بد معرفى كرده اند. سياست مدن ازاسلام سرچشمه مى گيرد]. 5
اين معنار را كه كسى بگويد:اسلام به زندگى چه كار دارد؟اين جنگ بااسلام است .اين نشاختن اسلام است .اسلام به سياست چه كار دارد؟اين جنگ بااسلام است] 6 .

/ 8