زنان و فمینیسم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زنان و فمینیسم - نسخه متنی

فاطمه رجبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زن غربي ناظر بود كه تفكر جديد اومانيستي در مقام حاكميت، چگونه چهره مي‏نماياند. به‏گونه‏اي كه مدتها پس از رنسانس در قرن 17 در انگلستان مردان براي سرقت يك شيلينگ، پسران شانزده ساله براي سه ليره و شش پنس يا يك قلم‏تراش، و دختران براي دزديدن يك دستمال، به دار آويخته مي‏شدند.(15)

بارزترين ثمره حاكميت ليبرالها براي توده‏هاي تحت ستم و آزادي‏خواه كه زنان در آن جاي داشتند، اين بود كه مفهوم و مصداق «فرد»، «برابري»، «حقّ» و «آزادي» از حيث نظري و نيز در عملكردها تبيين شد. در تشريح ساختار «آزادي در حريم خصوصي»، تنها مردهاي اشرافي و سرمايه‏دار از حقوق بشر چون آزادي بيان و عقيده برخوردار شدند و در تصميم‏گيريهاي سياسي، حقّ مشاركت يافتند.(16) بُعد نفساني و لجام‏گسيختگي «فرد»، در سايه آزادي فردي كه به مرور زمان به‏عنوان مبنا و محتواي واقعي آزادي ليبرالي شناخته شد نيز تنها گروه مذكور را مشمول خود قرار مي‏داد.

در يك نگرش عميق و تحليلي، اكثريت مردم دريافتند كه در راهبردهاي «آزادي فرد»، اين مردان سرمايه‏دارند كه موضوعيت دارند ولي اين امر در پوشش «فرد» و آزاديهاي بشري!! پنهان شده است.

ليبراليسم در گذر تاريخي، چنين اومانيزمي را در سطح تئوريك طرح نمود و از قرن هفدهم به بعد نيز انديشه «فردگرايي ملكي»، تنها زندگي مرد اشرافي را متعلق به شخص او مي‏داند.(17) تعمّدي كه در كاربرد واژه «فرد» صورت گرفت، موجب شد تا جز تعدادي كه خواهان برابري گروهها بودند، ديگران اصل «مالكيت اقتصادي» را درباره زنان جايز ندانند زيرا زن را مصداق «فرد» و «بشر» نمي‏دانستند.

اينك بايد نموداري از ابعاد فرهنگي، سياسي و اقتصادي ليبراليسم از زاويه حقوق «زن»، هر چند گذرا تصوير كرد و آنگاه با قياسي منطقي و نگاهي تحليلگرانه به كنكاش پرداخت كه آيا در فرهنگ اسلامي جايگاهي براي توليد، بقا و رشد فمينيزم وجود دارد؟

در مكتب اومانيستي ليبرال، امتياز «اصالت عقل» كه بر بهره‏مندي فرد از «عقل» و بكارگيري آن در جنبه‏هاي زندگي تكيه دارد، شامل زنان نمي‏شود و «زن» ذاتا فاقد استعداد عقلي كافي شناخته مي‏شود. در اين بينش، فلاسفه‏اي چون «هولباخ» و «كُندرسه» مي‏پذيرفتند كه به علت سطح آموزشي پايين زن از تكامل باز مانده اما براي اين ضعف تدبيري نينديشيدند.(18)

شأن زن در ديدگاه انديشمندان اروپاي ليبرال، تا 1900 ميلادي، يعني اوائل قرن بيستم چنين بود كه وي را داراي حق اندكي مي‏دانستند و الزامي نبود كه مرد ناگزير باشد طبق قانون به زن احترام بگذارد(19) زيرا زنان تا اين اواخر در غرب تقريبا افراد كامل، قلمداد نمي‏شدند.(20)

چنين ديدگاهي نسبت به زن، تنها به شاخه ليبرالي اومانيسم انحصار ندارد، بلكه سوسياليزم، شاخه ديگر تفكر انسان‏مدارانه غربي نيز زنان را با ديد بهتري نمي‏نگريست. تبعيض و تضييع حقوق انساني زنان در جنبش سوسياليزم نيز به‏گونه‏اي ادامه يافت. در اين نگرش هرچند، رفع تبعيض از زنان را خواستار مي‏شدند و او را با مردان همتراز قلمداد كردند ولي از هر تلاشي كه رعايت حقوق زن را به مرد بياموزد و در مسئوليت خانه و تربيت نسل آينده وي را ياري كند، دريغ كردند.(21)

در سطح مشاركتهاي سياسي اروپا، زن تا اواخر قرن 18 علنا ناديده گرفته شده و دمكرات‏ترين ديدگاه‏ها نيز زنان را از داشتن حق رأي، محروم مي‏داشت.(22)

بعبارت ديگر تا قرن 19 ميلادي زنان اروپايي شاهد بودند كه همچون يونان باستان، بطور كلي شهروند محسوب نشده و حقوق سياسي زنان ناديده گرفته مي‏شود.(23)

اين ارتجاع روشنفكرانه پس از رنسانس تا اواخر قرن 19 و حتي در قرن 20 نيز در غرب طرفداراني داشته است. در سال 1867 حتي انديشمنداني چون «برايت» راديكال هرچند با اصلاحيه «حقّ رأي زنان» موافق بودند، اما با آزادي زن اساسا مخالفت مي‏كردند و هيچ نشان استقلال زن را نمي‏پذيرفتند.(24) ملاحظه مي‏شود كه سرنوشت محتوم زن در اروپا به استثناي دوراني از عصر حاكميت مسيحيت، همواره بردگي بوده است.

/ 9