هرچند در توضيحات وي نكات ارزشي بندرت ميتوان يافت ولي گروههايي از زنان غربي اينك خواهان حضور ارزشي خود هستند و نسبت به موقعيت و تصوير كنوني خود احساس حقارت و نفرت دارند. ميتوان گرايش آنان را به مذهب و همچنين رويكرد به و خانواده و... را از نمونههاي بارز خواست گروههاي فوق دانست. در مقالهاي از نيويوركتايمز به علل گرايش زنان تحت اسارت تمدن غرب به «اسلام» با عنوان «زنان در آغوش اسلام، امنيت مييابند»، آمده است:«بسياري از كساني كه متقاعد شدند سوسياليسم و كاپيتاليسم در جهت ترفيع موقعيت آنان ـ بعنوان انسان و زن ـ با شكست مواجه شده، به اين اميد گرويدهاند كه اگر خود را بهعنوان متفكرين منتقد در چارچوب هويت ريشهاي «اسلام» قرار دهند تمام اختيارات سياسي لازم را بدست خواهند آورد.»
همچنين آمده است:«اسلام، تغييرات پويا را تشويق ميكند و مبارزه در اسلام بنفع حقوق زن، يك جريان قوي است. اگر زنان ثابت كنند كه خداوند طرفدار آنهاست، حتي ضدّزنترين مردها چنانچه با خدا باشند، در مقابلشان زانو خواهند زد و اين چيزي است كه در اسلام، بدست ميآيد.»(35)
گزارش راديو دولتي انگليس نيز تحت عنوان «دين اسلام، سريعترين رشد را در انگلستان داشته است.» گزارش داد:«براساس آمارگيري روزنامه «تايمز»، تعداد تازه مسلمانان انگليس، رقمي در حدود 20هزار نفر است كه اكثريت آنان را زنان تشكيل ميدهند. در ميان تازه مسلمانان آمريكايي نيز بيش از 80% زن ديده ميشود. به گفته زنان انگليسي تازه مسلمان، ارزشهاي اسلامي عميقا آنان را جذب كرده است.»(36)
نمونههاي فوق رويكرد زنان به مكتب اسلام است كه بعد ارزشي ـ الهي اسلام را بازگو ميكند. همچنين ميتوان «بازگشت به خويشتنِ» زنان مغربزمين را در روي آوردن به محفل خانواده بازيافت. يك خانم روزنامهنگار آمريكايي از طرفداران حقوق زن كه در بازيافت هويت واقعي در هالهاي از ارزشهاي طبيعي و غير تحميلي، كتابي منتشر كرده و شرح حال خويش را به رشته تحرير در آورده، مينويسد:«زنان آمريكايي با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بيفايده با مردان، بزرگترين موهبت زندگي يعني مادر شدن را از دست دادهاند.»
او به زنان جوان توصيه ميكند:«اگر ميخواهيد خانواده داشته و مادر باشيد، به خود بپردازيد.»(37)
در مورد تلاشهاي كه بهمنظور احقاق حق زنان انجام گرفت، بايد گفت آنچه در اين زمينه مشهود است گسترش سازمانهاي فمينيستي در سراسر جهان است. اين سازمانها هرچند به ظاهر توسط زنان اداره ميشوند، ولي از ابتداء همواره مردان زورمدار و زراندوز را پشت پرده سازمانهاي فمينيستي ميتوان ديد.«ويل دورانت» آزادي زن را بهطور كلي در انقلاب صنعتي و رشد سرمايهداري و تأمين منافع كارخانهداران ريشهيابي ميكند.(38) از اين تاريخ شعار آزادي زنان باب شد. «اصالت فرد» و گستره آن، ميادين سياست و اقتصاد و انعكاس عملي آن در اخلاق، پيوند نهايي اين اصل را با «اصالت سود» نشان داد. اين امر بهطور اساسي بهعنوان مظهر نابودي تمدنهاي بشري قلمداد شده است.(39) در اين فرايند، زنان به بردگي سرمايهداران فرا خوانده شدند. در پژوهشهاي «ويل دورانت» در موج جديد آزادي زنان، مردان از مسؤليتها شانه خالي كردند و زنان تن به بردگي نابودكننده داده يا طفيلي فاسدي گشتهاند.(40)
در بردگي نو، مسائلي چون بيبندوباري افراطي، انحرافات و ابتذالهاي اخلاقي فوق تصور، سقط جنين و... غرقابهايي بود كه زنان را بهكام خود كشيد.بنابراين نظريات و خواستهاي عنوان شده در فمينيسم هرچند به «زنسالاري» تعبير شده و بر آن پا فشاري ميشود اما در عمل بسود گروههاي سودجوي قدرت طلب تمام شد تا هرچه بيشتر زن را به بيگاري و از خود بيگانگي بكشاند. اين مهلكه از ديدگاه برخي واقعبينان آنگاه شگفتآور است كه برخي زنان در اين جنگ نابرابر با توّهمي درگير شدند كه گوئي اينك به جايگاه واقعي خود و تساوي با مردان رسيدهاند.