پيامدهاي فمينيسم - زنان و فمینیسم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زنان و فمینیسم - نسخه متنی

فاطمه رجبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همو در جاي ديگر مي‏گويد:

«زنان مي‏خواهند توصيفي جز توصيف امروزي، از زن و مقام و طبيعت و تجربه‏هاي او بشود.»(34)

هرچند در توضيحات وي نكات ارزشي بندرت مي‏توان يافت ولي گروه‏هايي از زنان غربي اينك خواهان حضور ارزشي خود هستند و نسبت به موقعيت و تصوير كنوني خود احساس حقارت و نفرت دارند. مي‏توان گرايش آنان را به مذهب و هم‏چنين رويكرد به و خانواده و... را از نمونه‏هاي بارز خواست گروههاي فوق دانست. در مقاله‏اي از نيويورك‏تايمز به علل گرايش زنان تحت اسارت تمدن غرب به «اسلام» با عنوان «زنان در آغوش اسلام، امنيت مي‏يابند»، آمده است:

«بسياري از كساني كه متقاعد شدند سوسياليسم و كاپيتاليسم در جهت ترفيع موقعيت آنان ـ بعنوان انسان و زن ـ با شكست مواجه شده، به اين اميد گرويده‏اند كه اگر خود را به‏عنوان متفكرين منتقد در چارچوب هويت ريشه‏اي «اسلام» قرار دهند تمام اختيارات سياسي لازم را بدست خواهند آورد.»

هم‏چنين آمده است:

«اسلام، تغييرات پويا را تشويق مي‏كند و مبارزه در اسلام بنفع حقوق زن، يك جريان قوي است. اگر زنان ثابت كنند كه خداوند طرفدار آنهاست، حتي ضدّزن‏ترين مردها چنانچه با خدا باشند، در مقابلشان زانو خواهند زد و اين چيزي است كه در اسلام، بدست مي‏آيد.»(35)

گزارش راديو دولتي انگليس نيز تحت عنوان «دين اسلام، سريع‏ترين رشد را در انگلستان داشته است.» گزارش داد:

«براساس آمارگيري روزنامه «تايمز»، تعداد تازه مسلمانان انگليس، رقمي در حدود 20هزار نفر است كه اكثريت آنان را زنان تشكيل مي‏دهند. در ميان تازه مسلمانان آمريكايي نيز بيش از 80% زن ديده مي‏شود. به گفته زنان انگليسي تازه مسلمان، ارزش‏هاي اسلامي عميقا آنان را جذب كرده است.»(36)

نمونه‏هاي فوق رويكرد زنان به مكتب اسلام است كه بعد ارزشي ـ الهي اسلام را بازگو مي‏كند. هم‏چنين مي‏توان «بازگشت به خويشتنِ» زنان مغرب‏زمين را در روي آوردن به محفل خانواده بازيافت. يك خانم روزنامه‏نگار آمريكايي از طرفداران حقوق زن كه در بازيافت هويت واقعي در هاله‏اي از ارزش‏هاي طبيعي و غير تحميلي، كتابي منتشر كرده و شرح حال خويش را به رشته تحرير در آورده، مي‏نويسد:

«زنان آمريكايي با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بي‏فايده با مردان، بزرگترين موهبت زندگي يعني مادر شدن را از دست داده‏اند.»

او به زنان جوان توصيه مي‏كند:

«اگر مي‏خواهيد خانواده داشته و مادر باشيد، به خود بپردازيد.»(37)

در مورد تلاش‏هاي كه به‏منظور احقاق حق زنان انجام گرفت، بايد گفت آنچه در اين زمينه مشهود است گسترش سازمانهاي فمينيستي در سراسر جهان است. اين سازمان‏ها هرچند به ظاهر توسط زنان اداره مي‏شوند، ولي از ابتداء همواره مردان زورمدار و زراندوز را پشت پرده سازمانهاي فمينيستي مي‏توان ديد.

«ويل دورانت» آزادي زن را به‏طور كلي در انقلاب صنعتي و رشد سرمايه‏داري و تأمين منافع كارخانه‏داران ريشه‏يابي مي‏كند.(38) از اين تاريخ شعار آزادي زنان باب شد. «اصالت فرد» و گستره آن، ميادين سياست و اقتصاد و انعكاس عملي آن در اخلاق، پيوند نهايي اين اصل را با «اصالت سود» نشان داد. اين امر به‏طور اساسي به‏عنوان مظهر نابودي تمدنهاي بشري قلمداد شده است.(39) در اين فرايند، زنان به بردگي سرمايه‏داران فرا خوانده شدند. در پژوهش‏هاي «ويل دورانت» در موج جديد آزادي زنان، مردان از مسؤليت‏ها شانه خالي كردند و زنان تن به بردگي نابودكننده داده يا طفيلي فاسدي گشته‏اند.(40)

در بردگي نو، مسائلي چون بي‏بندوباري افراطي، انحرافات و ابتذالهاي اخلاقي فوق تصور، سقط جنين و... غرقابهايي بود كه زنان را به‏كام خود كشيد.

بنابراين نظريات و خواستهاي عنوان شده در فمينيسم هرچند به «زن‏سالاري» تعبير شده و بر آن پا فشاري مي‏شود اما در عمل بسود گروههاي سودجوي قدرت طلب تمام شد تا هرچه بيشتر زن را به بيگاري و از خود بيگانگي بكشاند. اين مهلكه از ديدگاه برخي واقع‏بينان آنگاه شگفت‏آور است كه برخي زنان در اين جنگ نابرابر با توّهمي درگير شدند كه گوئي اينك به جايگاه واقعي خود و تساوي با مردان رسيده‏اند.

پيامدهاي فمينيسم

با نگاه به رفتارهاي دو تن از مشهورترين انديشمندان فمينيست مي‏توان «پيام» يا «پيامد» اين تفكر را دريافت. «ماري ولستون كرافت» كه به‏عنوان اوّلين زن آزاديخواه برابري‏طلب در اروپا مطرح است، در استمرار آزادي‏خواهي فكري خويش داراي عملكردي است كه محتواي نظرياتش را بطور بنيادين نمودار مي‏كند.

افكار او در تساوي‏طلبي و بهره‏مندي از حقوق برابر با مردان وي را به زندگاني مشترك بصورت نامشروع و غيرقانوني سوق مي‏دهد. با گسسته شدن رشته اين زندگي، ثمره آن كودكي نامشروع بود بنابراين وي تصميم به خودكشي مي‏گيرد كه توسط اطرافيان نجات مي‏يابد. خواست‏هاي سياسي ـ اجتماعي او نيز به‏سوي غريزه و تمتّعات نامشروع سوق مي‏يابد و از اعاده حقوق راستين و تضييع شده «زن»، منحرف شده و اصل و فرع را جابجا مي‏نمايد. در زندگي مجدّد او مردي ـ ويليام گادوين ـ حضور يافت كه وي نيز چون ماري، بنام آزادي‏خواهي، هرگونه نظارت و كنترل قانون را در ازدواج ردّ مي‏كرد.(41) بدين جهت، تازه هنگام تولد كودك اين خانواده، آنها عليرغم ميل خود تن به ازدواج دادند!(42)

/ 9