بیشترلیست موضوعات عوامل ناهمسازىحكومت و مردم خاصيّت دوگانه اقتدار حكومت اقتدار و حاكميّت هماره در معرض آفت شناخت آفتها نخستين شرط مصونيّت نقش دانايى در سلامت اقتدار چگونگى استفاده از دانايى عناصر جنبى ناهمسازى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
آن گاه همين محقّق در تبيين ملازمه ميان برقرارى نظم اجتماعى و تمركز قدرت در قالب حكومت چنين نوشته است:(نخستين وظيفه حكومت برقرار كردن نظم است و وجود يك قدرت متمركز متشكلّ در برابر قدرت نامعلوم و پراكنده و شكننده نظم چاره منحصر به فرداست. قدرت طبعاً به سوى يك مركز گرايش دارد زيرا در نتيجه تقسيم و تفرقه از اثر آن كاسته مى شود.)10ييكى ديگر از محققان مباحث فلسفه سياسى مى نويسد:11(بدون قانون نظم وجود ندارد و بدون نظم مردم در زندگى سرگردان مى مانند و نمى دانند به كجا مى روند و چه مى كنند. وجود يك سلسله مناسبات و روابط منظم شرط اوليه زندگى بشر است.)12احصاى آراى صاحب نظران در اين زمينه خارج از هدف اصلى اين نوشته است ولى شايان يادآورى است كه قرآن در روزگارى بس پيشين تر از جامعه شناسان و نظريه پردازان مباحث فلسفه سياسى با ظرافت و خلاصه گويى هر چه تمامتر اعلام كرده است:(لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبيّناتِ وَاَنزَلنا معهم الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسط واَنزَلنا الحديدَ فيه بأسٌ شَديدٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ …)13پيامهاى منطوقى و مفهومى آيه بسيار مهمّ است ولى در مجموع مى رساند كه جامعه انسانى بدون (رهبرى روشنگر) و (قانون مدوّن) و (دستگاه نظارت كننده و سنجشگر) و (قدرت اجراى قانون) به قسط و عدل گردن نخواهد نهاد و مضمحل خواهد گشت.اگر به موضع حكومت از اين زاويه بنگريم كلام على بن ابيطالب (ع) به معناى بايسته آن ادراك مى شود كه فرمود:(انّه لابدّ للنّاسِ مِن اميرٍ بِرٍّ او فاجرٍ …)14
خاصيّت دوگانه اقتدار حكومت
اكنون به نظرگاه محورى و منظر اصلى اين نوشته مى رسيم.انسان خود شالوده جامعه را پى ريخت و براى ايمن ماندن از تعارضها و تجاوزهاى اعضاى جامعه و نيز براى تمركز بخشيدن به قدرت توده ها در دفاع از ارزشهاى قومى ملّى و فرهنگى و هدايت نيروهاى مردمى به سمت سازندگى و كمال بنيان حكومت را بر جاى نهاد و بناى قانون را استحكام بخشيد امّا ديرى نگذشت كه اين دست پرورده دامان آدمى با خود وى ناسازگارى آغاز كرد و در مقاطعى از زندگى بشر عامل بى عدالتى و استثمار و تحميق ملّتها شد.(حكومت) نيز به نوبه خود چونان ديگر منابع و امكانات و نيروهاى مادّى زندگى نقشى دوگانه ايفا كرد. اقتدار ملّى و اجتماعى قدرت اقتصادى و دفاعى امنيّت حقوقى و مدنى و تكامل فرهنگى و هنرى يك روى سكّه حكومت بود. در حالى كه روى ديگر اين سكّه جبّاريت تحميل استبداد استثمار سوء استفاده ا ز نظم و تمركز قدرت در وسعتى عظيم تر بود!اين خاصيت دوگانه گويى با ماهيّت همه مظاهر مادّى و مربوط به طبيعت همراه است.باران در اوج رحمت و حيات آفرينى خصلت ويرانگرى و سيل آفرينى دارد.طوفان با همه مزاياى طبيعى آن گاه كوبنده و وحشتبار است.(حكومت) نيز از آن جا كه مربوط به زندگى و روابط اجتماعى انسان در مجال دنيا و عالم طبيعت مى باشد اين دوگانگى را در ماهيّت خويش نهفته دارد. تا كداميك فرصت تحقّق يابد. درست مانند خود انسان كه در سرشت خويش ميان دو گرايش متضاد و دو قطب مخالف قرار گرفته است تا خود يكى را انتخاب كند يا شرايط يكى را بر او تحميل نمايد!(وَنَفسٍ وما سَوّاها * فَاَلهَمَها فُجُورَها وتَقواها)15افراد بشر براى گرايش به قطب صلاح و پرهيز از نادرستى و زشتى به عواملى چون: آگاهى توان نظارتگر و محاسب و نيروى بازدارنده نيازمندند. آن گاه كه در جهل غوطه ور شوند يا به ضعف و اضطرار گرفتار آيند و يا خود را در برابر همه قدرتها فاقد مسؤوليت و ايمن از مجازات و محاسبه شمارند به قطب پليديها و نادرستيها مى گرايند! در چنين شرايطى اگر فرد راهى به صلاح و اصلاح داشته باشد قوانين دينى و دنيايى به اصلاح وى مى پردازند ولى آن گاه كه كاملاً يك قطبى شده و در پليديها مضمحل گشته باشد. او را از جامعه جدا مى سازند.حكومتها نيز چنين سرگذشت و سرنوشتى دارند.نخست با اتكّا به اهرمهاى مشروع و معقول به قدرت مى رسند تا از منافع عامّ جامعه در قبال متجاوزان حمايت كنند. و يا استفاده از تمركز قدرت چرخهاى سنگين سازمانها و نهادهاى ضرورى جامعه را به حركت در آورند. امّا چندين عامل مى تواند اين نيروى متراكم را عليه ملّتها به حركت در آورد. و حكومتها و دولتها را به ناهمسازى با مردم وا دارد. و ما در اين نگاه برآنيم تا به اندازه توان و مجال به بخشى از اين عوامل بپردازيم خطرگاهها را باز شناسيم و راههاى ايمنى حكومت را از ناهمسازى با مردم بررسى كنيم.