دكتر شريعتي ، جستجوگري در مسير شدن - دکتر شریعتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دکتر شریعتی - نسخه متنی

بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت‌الله بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دكتر شريعتي ، جستجوگري در مسير شدن

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدالله رب العالمين ، والصلوه و السلام علي جميع انبيائه و رسله و علي سيدنا ومولانا خاتم النبيين ابي القاسم محمد ص و علي ابن عمه و وصيه من بعده ، مولانا اميرالمومنين و علي الائمه الهداه من ولده و الخيره من آله و صحبه و السلام علينا و علي عبادالله الصالحين

به ياد شهداي راه حق و عدل و فضيلت به ياد انديشه پرتوان زمانمان برادر شهيدمان دكتر شريعتي با هم يك سوره حمد مي خوانيم

بارالها ، رحمت و درود و سلامت بر همه اين جان باختگان راهت باد !

دكتر شريعتي از استعدادها و قريحه هاي سرشار ، پرارزش و پرخروش زمان ماست اجازه دهيد نگويم بود چون او زنده است همه اين فعل ها را متناسب با زنده بودن او با زمان حال بيان خواهيم كرد

شريعتي خود را ساخته و پرداخته رنج مي دانست آيا شكوفايي استعدادها در راه رنج و در مسير رنج بيشتر است يا در زمينه رفاه ها و آسودگي ها ؟ اين سئوال مهمي است!

آيا برجستگان تاريخ بشريت از ميدان هاي آسايش و رفاه و تنعم برخاسته اند ، يا از ميدان هاي محروميت و رنج و شكنج ؟ بي شك ما در قهرمان هاي تاريخ كساني را داريم كه از ميدان ها و زمينه هاي رفاه و آسايش برخاسته باشند يكي ازمعروف ترين نمونه ها در تاريخ بودا است بودا شاهزاده متنعمي است كه دراوج برخورداري قراردارد و پوچي و پوكي زندگي را دراوج برخورداري ، لمس كرده و احساس ميكند نميتواند در منزلگه رفاه و تنعم انسان بماند او از اين منزلگهي كه زندگي در آن به زندگي جانداران و حيوانات عادي شبيه تر بود خسته ميشود ، از آن دل برميكند و همه چيز را رها ميكند ميگويد بگذار از اين قفس آسايش و تنعم و رفاه به درآيم تا بال پرواز بگشايم از كاخ بيرون مي آيد وهمه چيز را رها ميكند تنها او مي ماند و خودش براي اين كه به خويشتن خويش باز گردد شديداً به اين نيازمند است كه خانه و كاشانه و آن رفاه و نعمت و برخورداري را به يك سو نهد وخود را از قيد و بند آنها آزاد كند نيازمند است تا قدرت پرواز داشته باشد از اين گونه نمونه ها در تاريخ هست

ولي اگر ما مجموعه چهره هاي درخشان تاريخ را گروه بندي كنيم ، گروه برجستگاني كه از ميدان هاي رفاه برخاسته اند و گروه برجستگاني كه از ميدان ها و زمين هاي رنج و شكنج به وجود آمده اند كدام يك بيشتر است ؟ گروه بندي تاريخ نشان مي دهد كه استعدادها و قريحه هاي پرنبوغ و برجسته بيشتر از ميدان هاي رنج و شكنج شكفته اند

به سراغ سنت موجود در تاريخ برويم به جاي اشخاص به جريان ها توجه كنيم معمولاً جريان هاي نجات بخش و سعادت آفرين تاريخ ، جريانهايي هستند كه در پي مبتلا شدن جامعه ها به رنج ها و ناراحتي ها و محروميت ها به وجود آمده اند يا جريان هايي كه از پي زندگي ها و نظام هاي مرفه و آسايش بخش پديد آمده اند ؟ كداميك ؟

باز مي بينيم بيشتر جريان هاي برجسته تاريخ از دل جريان هاي ستم بار محروميت آفرين به وجود آمده اند بله ؛ از جريان هاي رفاه آور هم جريان هاي تازه به وجود آمده است نيهيليسم غرب ، نيهيليسم و پوچ انگاري اروپاي غربي از رفاه مادي پوك و پوچ و بي معني انسان هاي جامعه صنعتي شده و به ثروت و رفاه و لذت و تنوع رسيده اروپاي غربي و امريكا برخاست انسانها در اين كشورهاي غرق در ثروت و لذت و صنعت چه احساسي دارند ؟ صبح از خواب برمي خيزند ؛ چه بخوريم ؟ اگر وقتي براي خوردن صبحانه داشته باشند مقداري كره يا روغن نباتي مارگارين را با اندكي مربا يا بدون مربا بر تكه اي نان ماشيني مي مالند و آن را لاي كاغذي پيچيده در راه در قطار يا ماشين گاز مي زنند به سر كار مي رسند كار روزانه و روزمره اي كه امروز و ديروزش هيچ تفاوتي با هم ندارند كاري كه نه ميدان خلاقيت است نه ميدان ابتكار و نه عرصه انتخاب پس از آن ظهر فرا مي رسد بايد سريعاً نهار بخورد و بلافاصله به سر كار بازگردد عصر نيز به صرف چاي بعد از ظهر و كار مجدد سپري مي شود بعد از كار بايد خود را به قطار برساند و به خانه بيايد اما آيا اين انسان در خانه مي ماند ؟ خير ،‌زيرا خانه نيز براي او جاذبه اي ندارد پس خانه را ترك مي كند يا با همان لباس كار ،‌يا پس از تعويض لباس به بار مي رود تا نوشابه اي بنوشد و آبجويي بخورد تا چند ساعتي مست و لايعقل شود سپس بي خبر از همه جا به خانه باز ميگردد و به خواب مي رود فردا نيز همين برنامه تكرار ميشود

اما آيا زندگي اين است ؟ پوچ ، پوك و بي معني ؟ گرچه در آن گرسنگي بي مسكني و بي دارويي و بي پزشكي نيست ، زندگي بي غم قهرمانان بي غمي اين است وضع زندگي اكثريت مردم و شهروندان اروپاي غربي و امريكا و كشورهاي سرمايه داري دولت هاي آنها دنيا را مي چاپند تا سفره اينها را رنگين كنند مسئله مسكن تقريباً حل شده است مسئله بهداشت تقريباً حل شده است مسئله غذا و لباس و گرما و سرما تقريباً حل شده است مسئله ترافيك تقريباً حل شده است و مسئله تفريح سالانه و هفتگي قطعاً حل شده است كارگري در يكي از همين كشورها مي گفت قبل از مرخصي براي هر كدام از كاركنان توسط كارفرما يا مدير پاكتي فرستاده ميشود در آن پاكت ضمن نامه اي با سلامي گرم به كارگر يا كارمند ذكر ميشود كه ماه يا هفته مرخصي شما فرا رسيده و فلان مبلغ مارك ، پوند ،‌فرانك يا دلار به شما تقديم مي شود سفر و گردش تابستاني پر رفاه و پر لذتي را براي شما و خانواده شما آرزو مي كنيم به اميد ديدار با شما در سه هفته ديگر در همين كارگاه هزينه مسافرت هم قبلاً آماده شده و خود كارگر نيز قبلاً از راه هاي آساني كه در آنجا وجود دارد براي گذراندن ايام مرخصي در كنار درياچه اي در جنگلي يا شهري مناسب جا به دست آورده است با همه اين احوال زندگي آنها پوچ است و پوچ اين انسانهاي غربي نميتوانند يك ساعت با خودشان خلوت كنند آري ؛ حتي يك ساعت !

علت اين كه در آنجا اين همه سرگرمي آفريده ميشود چيست ؟ رقص ، موزيك ، مسابقات ورزشي ، مسابقات اتومبيل راني ؛ از همه كه بگذريم مسابقات وحشيانه بوكس مسابقات نيمه وحشيانه تمام وحشيانه مشروبخواري صبح و ظهر و شب مشروب خواري نيمه تمام صبح تا شب تمام عيار بعد از آمدن از سركار مستي و بي خبري چه خبر است ؟ اين همه بي خبري !؟

علتش اين است كه اگر آنهاده دقيقه باخبر باشند مرگ برايشان از اين زندگي مطلوب تر است اين چه زندگي تكراري لوكس سرد و بي مزه اي است ؟

البته در ميان آنها هم افرادي پيدا مي شوند كساني كه داراي سرگرمي هاي علمي ، فني و هنري و گاه سرگرمي هاي عاطفي و خانوادگي سرگرمي هاي بشردوستانه خدمت در يك پرورشگاه در خانه سالمندان در خانه جوانان و امثال اينها هستند اما در كل زندگي به گونه اي است كه اگر اين انسانها ساعتي با خود خلوت كنند غالباً احساس پوكي و پوچي ميكنند

در يك چنين زمينه رفاه و آسايش و رفاه زدگي ،‌يك جريان تازه مي جوشد ‌نيهيليسم اين جريان كه عده اي از جوان ها بگويند اگر زندگي اين است ما آن را رها ميكنيم و به تبت مي رويم اما چرا تبت ؟ چون درآنجا چرس و بنگ پيدا مي شود عرفان بنگي و چرسي ! راهي ميشوند با اتوبوس ، با ماشيني قراضه ، با لباس هاي پاره ،‌با سر و وضع ژوليده همين اروپايي كه اگر اينجا نگاهش كنيد ، اگر يك جا حمام نباشد روز دوم ميگويد آقا چقدر شما بي تمدنيد چون حمام نيست تا من صبح ها دوش بگيرم ؛ مي بينيد كه در اين گريز يك سال آب به تن خود نمي زند ،‌مبادا دوباره اسير تمدن بشود فراريان از تمدن مادي !

البته در ميان همين افراد انواع موسيقي جديد انواع تفكرات جديد و برخي خلاقيت هاي تازه به چشم مي خورد اينها تازگي ها و شكفتگي هايي است كه از متن رفاه بر مي خيزد اما در تاريخ چه تعداد از اين نوآوري ها وجود دارد ؟ تعداد آن بسيار محدود است جريان هاي نجات بخش سازنده انسان آفرين و انسانيت افزا ، در طول تاريخ از جامعه ها و قشرهاي محروم و از ميان محروميت ها به پاخاسته و پديد آمده است

مرحوم دكتر شريعتي خود را يكي از زاييده هاي درد و رنج و احساس درد و رنج مي دانست دكتر شريعتي امتيازاتي مخصوص به خود داشت

دكتر شريعتي نسبت به سن خود انساني بسيار پرمطالعه و كتاب خوان بود او خيلي كتاب خوانده بود و خيلي مطالعه كرده بود در زمينه ادب ، فرهنگ و تمدن بشري ،‌در زمينه مكتب هاي اجتماعي و جامعه شناسي نو و رابطه آنها با ميراث گذشته ، در زمينه تاريخ و در زمينه اسلام اما نه در خطي كه در حوزه هاي اسلامي به عنوان خط اجتهاد دنبال مي شود بلكه در خط يك انسان متولد شده در خانه مطالعات اسلامي در خانه استاد شريعتي در خانه اي كه چشم فرزند به كتابخانه پدر گشوده شد و خود را با انبوهي از كتب قرآن ، تفسير ،‌تاريخ ، حديث و كتاب هاي ديگر مواجه ديد و نزد پدر درس آموخت او انساني است كه در درجه اول ،‌از نظر تحصيلات با فرهنگ نو بشري روبروست اما يك زمينه ذهني و وجداني دارد كه دائماً او را به سوي خود مي كشاند زمينه اسلامي اين است كه در هر مطالعه اي در فرهنگ نو به سئوال در رابطه با فرهنگ اسلام و بينش اسلامي و مكتب اسلام برخورد مي كند اين جمله را تكرار ميكنم زيرا در شناخت دكتر بسيار موثر است

او در خانه اي به دنيا آمده كه خودبخود با فرهنگ قرآن و حديث و با مكتب اسلام و معارف اسلام آشنا ميشود كتاب هايي كه ميخواند و بحث هايي كه ميشنود اسلامي است در مجالس سخنراني پدرش و در سخنراني هاي ديگر حاضر ميشود با مسائل سياسي و اجتماعي زمانش برخوردي حساس دارد اما رشته تحصيلي و مطالعاتي و تدريسي او رشته هاي فرهنگ جديد است لذا به سمت مطالعه تمدن و تاريخ و جامعه شناسي يعني رشته هاي نو مي رود ، اما با اين زمينه كه با هر انديشه نو در اين فرهنگ نو غربي برخورد ميكند يك سئوال برايش پيدا ميشود ، رابطه آن با اسلام چيست ؟

اين ويژگي دكتر در ساخت او نقش تعيين كننده دارد او نمي توانددر مسائل جامعه شناسي غربي غرق شود و غرق ميشود چون هر تحقيقي هر نظريه اي هر فرضيه اي هر مكتبي هر جهتي از جهات فكري نو براي اويك سئوال نو هم مي آفريند علي ! اسلام در اين باره چه ميگويد ؟ پس ميكوشد پاسخ اسلام را نيز به اين سئوال دريابد اين است كه مطالعات دكتر به طور طبيعي مطالعات تطبيقي مقايسه اي ، كمپراتيو و مقارنه اي از آب در آيد

اگزيستانسياليسم طرز فكر فلسفي ، منطقي شناختي و روشي حاكم بر بخشي از فرهنگ نو كه بخصوص در فرانسه در رابطه با سارتر كه دكتر با او آشنايي نزديك پيدا ميكند تبلور يافته و حتي روانشناسي اگزيستانسياليستي جامعه شناسي اگزيستانسياليستي و امثال اينها را به وجود آورده براي دكتر هميشه اين سئوال را به وجود مي آورد كه آيا اين مكتب وجودي مغرب زمين در رابطه با مكتب وجودي خودمان با عرفان وجودي و با فلسفه وجودي خودمان چه رابطه و چه نسبتي دارد ؟‌او مي خواهد اين را كشف كند اين است كه دكتر از يك موقعيت خاص برخوردار ميشود و آن اين است كه در مجراي طوفان انديشه ها و آرا و افكار و نظرات قرار ميگيرد طوفان چگونه است ؟ طوفان نمي گذارد آدم آرام بگيرد اين است كه دكتر يك انسان بي قرار و ناآرام است خيلي چيزها دارد كه نمي داند و مي كوشد تا بداند و بفهمد

من با دكتر قبلاً در ايران پيش از آن كه از ايران برود آشنايي نداشتم بعد مختصري با نوشته هايش آشنا شده بودم واخيراً يعني از سال 1349 به اين طرف يكي دو بار در مشهد در جمع و چند بار در تهران با او مأنوس بودم اما يك ديدار تنهايي دو سه ساعته در آخرين رمضان حسينيه ارشاد با او داشتم و توانستم دكتر را در آن ديدار دو ساعته بيش از هر برخوردديگر بشناسم پيرامون دكتر و كار او و افكار او و كتاب هاي او سخنراني هاي او و حسينيه ارشاد جنجالي بود خوب اين جنجال بر سر ما هم مي ريخت مدام از ما مي پرسيدند درباره دكتر چه نظري داري ؟‌درباره كتابهاي او چه مي گويي ؟ درباره طرز تفكرش چه مي گويي ؟‌من هم معمولاً با صراحت بيان مي كردم كه دكتر يك قريحه سرشار سازنده و آموزنده است خطا ، اشتباه و لغزش در كار او هست و نمي تواند نباشد اما هيچ كس حق ندارد به خاطر اين اشتباه ها و لغزش ها ارزش هاي عالي و سازنده او را ناديده بگيرد چه رسد به اين كه به او حمله كند

مكرر گفته بودم آن چيز كه قطعاً از اسلام منحرف است روشي است كه اين آقايان در برخورد با دكتر در پيش گرفته اند اين قطعاً ضد اسلام است اين قطعاً با آن چيزي كه قرآن به ما ياد ميدهد كه فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب ناسازگار است

ما به خاطر اين جريان حتي با بعضي از دوستان پردانش قديمي خود نيز به هم زديم يكي از دوستان واقعاً اهل مطالعه من كه او نيز كمالاتي دارد و من به خاطر كمالات و مطالعه فراوانش همواره او را دوست مي داشته ام، برسر اين موضع گيري كه نسبت به دكتر داشتم اوقاتش با بنده تلخ شد و حتي درس خود را در موسسه اي كه تدريس ميكرد مدرس ارزنده اي است ترك كرد و ديگر نيامد و قهر كرد گفت من ديگر به اينجا نمي آيم و آرام آرام رابطه اش را نيز با من كم كرد من پاسخ واقعي اين مسئله را ، هم در مطالعه آثار دكتر پيدا كردم و هم در آن برخورد حدود سه ساعته اي كه در يك بعد از ظهر رمضان با او داشتم

دلسوزانه به دكتر گفتم برادر عزيز ، مي بيني چقدر سازنده و پراثري ؛ دريغمان مي آيد كه ميدان اين سازندگي با اين هياهوها و جريان ها محدود بشود ؛ فكري بايد كرد گفت موضوع چيست ؟‌گفتم مسئله اين است كه در بعضي از سخنراني ها و نوشته ها چيزهايي هست كه به هيچ عنوان قابل دفاع و توجيه نيست ؛ مخالفان همين ها را دست مي گيرند و مي تازند ؛ حالا ما در شرايطي هستيم كه اگر بشود زمينه اين دست گرفتن و تاختن را از بين ببريم خيلي بهتر است

گله كرد گفت گله من از شماهاست گفتم خوب ،‌گله كن ! گفت من علاقمندم اين سخنراني ها و بحث ها در همفكريي كه شما ميتوانيد بكنيد پخته تر بشود ، بگيريد ، بخوانيد اگر به نظرتان مي آيد كه بايددر جايي تجديد نظر كرد تجديد نظر شود و بعد گفته شود گفتم حتي در سخنراني هايي كه هنوز ايراد نشده ؟ گفت بله ، حتي در آنها من اين كمال انصاف و تواضع و فروتني را كه شأن يك انسان كنجكاو است ، با صداقت تمام آن روز در دكتر يافتم

ما هم خودمان گرفتاري هايي داشتيم كارهاي تحقيقاتي داشتيم مطالعاتي داشتيم قدري برنامه هاي جاري هم داشتيم و نمي رسيديم قرار بر اين شد كه سعي كنيم يك چنين زمينه همفكري و همكاري را فراهم كنيم اما همان ماه رمضاني بود كه به پايان نرسيد و جلوي ادامه سخنراني هاي دكتر در حسينيه ارشاد گرفته شد

در آن روز من احساس كردم دكتر اول به عنوان يك انسان جستجوگري با مسئله برخورد ميكند و مي خواهد خودش بفهمد بعد مي آيد نتيجه را كه ميگيرد به مردم عرضه ميكند

دقت كنيد يك وقت است كه انسان مثل يك معلم مثل يك استاد از اول با اين كه فكر مطالعه ميكند كه مي خواهم درس بگويم سخنران حرفه اي از اول مطلبي را جمع و جور مي كند با اين قصد كه ميخواهم بروم در يك مجمع در يك مسجد در يك دانشگاه در يك باشگاه در يك ميتينگ تحويل بدهم اين يك جور مطالعه است كه از اول مطالعه كننده دنبال به دست آوردن مطالبي است كه به درد شنونده ها مي خورد و چه بسا براي خودش هم خيلي جاذبه نداشته باشد اما گاه مطالعه گري از اول براي اين مطالعه ميكند كه گمشده اش را پيدا كند ، كاوشگر است واقعاً مي خواهد مطلب را بفهمد بعد كه چيزي را فهميد آن وقت مي آيد و آن را عرضه ميكند

يادم مي آيد مرحوم دكتر يك وقت ميگفت من هر وقت سخني براي گفتن دارم مي آيم حرف مي زنم هر وقت حرفي براي گفتن ندارم از من براي سخنراني دعوت نكنيد اين مطلب را شما در نوشته هاي دكتر و در برخوردهايش مي يابيد

يك روز در همين رابطه با برادر پر ارج مان آقاي خامنه اي صحبت مي كرديم بحث شد در اين كه ميگويند دكتر امامت منصوص را قبول نداشته يعني قبول نداشته كه پيغمبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه علي عليه السلام را رسماً به عنوان امام و رهبر امت پس از خود منصوب كرده است بلكه فكر ميكرده كه پيغمبر امام را نامزد كرد تا مردم خودشان انتخاب كنند يعني نص نبوده نامزد كردن بوده آقاي خامنه اي ميگفتند كه يك روز اين مسئله امامت منصوب و منصوص با دكتر مطرح شد برداشتي كه اين برادرمان از مجموعه جريان فكري دكتر داشتند اين است كه دكتر يك وقتي اين طور فكر مي كرده كه امامت منصوب تحميل است و شأن پيغمبر و اسلام اجل از آن است كه رهبري را بر مردم تحميل كند بنابراين زماني دكتر فكر مي كرده است كه آنچه پيغمبر گفته نامزد كردن و ارشاد بوده نه نصب

ولي دكتر در اين مرحله نمانده است جلو رفته و به جامعه هاي مكتبي ماركسيستي برخورد كرده است ديده است كه مسئله تعيين جانشين پس از لنين در جامعه مسلكي ماركسيستي روسيه شوروي فاجعه آفريده است احساس كرده است كه به دنبال پيروزي هر انقلاب مردمي كه تازه با فرهنگ و مكتب نو آشنا شده اند و خوگرفته اند به آن سرعت به آن مرحله از رشد نمي رسند كه پس از فقدان رهبر بنيانگذار به راحتي بتوانند درباره تعيين جانشين به توافق برسند بنابراين اگر رهبر در آن سالها و دهه هاي اول جانشين بعدي را از ميان انسان هايي كه تجسم عيني يك مكتب هستند رسماً تعيين كند راه انقلاب را هموارتر كرده است دكتر ديده است كه انگار مسئله تعيين امام بعد از پيغمبر به نصب و نص چيز منطقي و موجهي است لذا دريافته كه دليلي براي تأويل روايات و نصوصي كه در اين زمينه آمده وجود ندارد از اين رو نتيجه گرفته كه مطلب همين است و آن را قبول ميكند

خود دكتر اگر حافظه ام اشتباه نكند در يكي از نوشته هايش ميگويد شايد هم در يكي از ديدارها ميگفت وقتي گفته ميشود ماركس بايد بگوييم كدام ماركس ؟ ماركس يك متفكر است افكار وانديشه هاي او راكد نيست وقتي ميگويند ماركسيسم بايد بپرسيم اين رأي ماركس را از كداميك از سالهاي زندگي ماركس نقل مي كنيد مانيفست 1848 ؟ - كه ماركس در آن يك جوان سي ساله است پرشور و پرخروش با انديشه پر پرواز اما خام و كم تجربه است ماركس آنجا چيزي مي گويد اما هيچ اشكالي ندارد كه همين ماركس در سال 1868 يعني بيست سال بعد مطلبي ضد مطلب سال 1848 بگويد چرا ؟ چون انديشه اش پوياست ، تكامل پيدا كرده و فكرش عوض شده

يادم مي آيد در اصفهان درباره يكي از علماي بزرگ و فقهاي برجسته اي كه فوت شده بود صحبت ميكرديم چند نفر ازافراد باهوش و با استعداد مطرح ميكردند كه راستي آيا فلاني پرمعلومات بود يا مجتهد بود ؟ گفتيم فرقشان چيست ؟ ميگفت بعضي ها هستند خيلي مطلب در حافظه خود دارند در مجلس كه مي نشينند مي توانند خيلي مطلب تحويل بدهند اما اگر امسال پاي درسش بنشيني چه بيست سال ديگر مي بيني درباره يك مطلب خيلي حرف مي زند ولي مجموعه گفته هايش امسال و بيست سال ديگر يكي است عيناً مثل يك صفحه نوار اگر درسي را كه امسال ميگويد بيست سال ديگر نيز همان درس را بگويد خيال ميكني نوار بيست سال قبل آقا را گذاشته اند حالا داري مي شنوي اين آدم پرمعلومات است ولي آيا مجتهد يعني صاحب نظر و داراي انديشه پويا نيز هست ؟ نه ! آدم خوش فهم و خوش حافظه اي است آدمي است كه ميتواند مطالب را خوب جمع كند و به هم مربوط كند اما تازه آفرين خلاق مبتكر و وقاد نيست

مجتهد كسي است كه بتواند آراء را از منابع و مآخذ آن استنباط كند و بيرون بكشد مثل آب كه انسان آن را از زمين بيرون ميكشد

كساني كه خلاق نيستند اگر در سال سي ام زندگي خود رأيي را بگويند ميتوان آن را به حساب سال هفتادم زندگي شان هم گذاشت مي پرسيم رأي آقا درباره فلان مطلب چه بوده ؟ ميگويد به نوشته هايش نگاه كن ميخواهد نوشته هاي سال سي ام ، مي خواهد نوشته سال هفتادم ! همه يك جور است

ولي آدم هايي كه داراي انديشه پويا متحرك و خلاق هستند رأيشان درباره يك مطلب امسال با پارسال فرق ميكند به قول آيت الله منتظري دوست عزيز و فقيه مجاهد ما امروز امروز است ديروز ، ديروز ايشان اگر ديروز مطلبي را گفته باشد و امروز رأيش عوض شده باشد ميگوييم آقا ديروز شما آن جور گفتيد ! ايشان ميگويد ديروز ديروز بود امروز امروز است يعني من يك آدم متحجر نيستم ديروز تا حالا فكر كرده ام ، مطالعه كرده ام و به يك جمع بندي تازه رسيده ام

به ياد مي آورم كه مرحوم دكتر درباره ماركس ميگفت بايد به اينها كه از ماركسيسم صحبت ميكنند گفت از كدام كتاب ماركس مطلب نقل ميكنيد ؟ - حتي از كتاب كاپيتال سرمايه نوشتن سه جلد اين كتاب در حدود چهل سال طول كشيد تازه وقتي ماركس مرد ناتمام مانده و انگلس بعداً جلد سوم را سر و سامان داد و منتشر كرد لذا مي بينيد كه اول كتاب كاپيتال با آخر آن متفاوت است خدا رحمت كند يكي از استادهاي عاليقدرمان را در فقه ايشان درباره شيخ طوسي ، فقيه بزرگ شيعه ، همين را مي فرمود مي فرمود شيخ طوسي گاه در يك كتاب مثلاً مبسوط درباره يك مسئله فقهي در يك جا يك رأي دارد و در جايي ديگر رأيي ديگر

بعضي ها خيال ميكنند شيخ آدم كم حافظه اي بوده يادش رفته كه آن وقت چه گفته نه جانم اين طور نيست شيخ يادش بوده كه آن وقت چه گفته فكر سرشار و انديشه خلاق داشته تا كتاب به آنجا رسيده يك نظريه تازه پيدا كرده است ودكتر چنين كسي بود آرائش انديشه هايش برداشت هاي اسلامي اش برداشتهاي اجتماعي اش در حال دگرگوني و در مسير شدن بود چون انسان موجودي در حال شدن است و نه فقط انسان بلكه همه موجودات عالم طبيعت واقعيت هايي شدني هستند ولي انسان در ميان همه موجودات شدنش شگفت انگيز تر است اي انسان ! تو سراپا شدني

اين روزها مكرر از من مي پرسند نظرت درباره فلان گروه چيست ؟ نظرت درباره فلان شخص چيست ؟ پاسخ من اين است نظر من اين است كه از جمهوري اسلامي ما يك نظام اسلامي خالص ،‌موفق ، پيروز و نيرومند به وجود آيد يك جريان كه در آن بسياري از كساني كه امروز آنها را رد ميكنيد و نمي پسنديد قرار بگيرند و ساخته شوند و به صورت رهپويان و روندگان راهي درآيند كه آنهارا عاشقانه دوست داشته باشند اصلاً ‌تا جامعه ما به چنين وضعي درنيايد انقلاب ما در مسير راستين خود قرار نگرفته است

بعضي اوقات دوستان قاطعيت در موضع داشتن و بيان صريح مواضع مكتبي را با برخورد متحجرانه با جريان ها عوضي ميگيرند من شخصاً در برخورد با مواضع مكتبي ، قاطع ، صريح و سختگيرم يعني چه ؟ يعني با ماست مالي كردن مكتب شديداً مخالفم

از آقا سئوال ميكنيد آقا نظرتان درباره اين مسئله چيست ؟ يك جوري جواب ميگويد كه با حرف ماترياليسم مي سازد ،‌با حرف الاهي هم مي سازد با حرف يهودي مي سازد با حرف زرتشتي مي سازد با حرف مسيحي مي سازد با حرف انقلابي مي سازد با حرف ضد انقلابي مي سازد با سرمايه داري مي سازد با سوسياليسم هم مي سازد ! اين ديگر چيست ؟ اين كه ديگر مكتب نشد مكتب مقطع هاي مشخص دارد اسلامي كه با همه چيز جور دربيايد ديگر راه مشخصي نيست

يادم مي آيد در سنين نوجواني در فقه بحث ربا و بهره پيش آمد عده اي از اين روشنفكران روحاني و روحانيون روشنفكر در بحث ميكوشيدند رباي بانكي رابه نحوي توجيه كنند و آن را مسلمان كنند به آنها اعتراض كرديم كه آخر باباجان ربا رباست حرام است ميگفت آخر چه كنيم ؟ مگر امور جامعه امروز بي بانك هم مي گذرد ؟ اين شخص در برابر ضرورت بانك آن هم به تشخيص خودش قرار گرفته بود آن وقت اسلام را رفو ميكرد و آن را به نحوي معني ميكرد كه با اين ضرورت بسازد و يك رباي آب كشيده بانكي از درون آن دربيايد آن صراف رباخوار يك جور ربا را آب ميكشيد يك قوطي كبريت كه سي سال در مغازه اش بود و آن را با هر وام گيرنده اي معامله ميكرد ميگفت آقا ده هزار تومان به شما قرض دادم كه يك سال ديگر ده هزار تومان بدهيد اين كه ديگر بهره نيست قرض الحسنه است حالا اين كبريت را هم به شما مي فروشم به هزار و دويست تومان كه شما بايد همين حالا به من بدهيد اينها دو معامله از هم جدا هستند اين مي شد رباي آب كشيده به خيال او غافل از اين كه فضله سگ را هر قدر هم كه آب بكشيد همان نجسي كه هست هست بعضي اوقات اين قوطي كبريت بيست سي سال عمر ميكرد چون طرف مي ديد كبريت هزار و دويست توماني به دردش نمي خورد ميگفت ما كه هزار و دويست تومان را داديم مي رويم سر راه پنج تومان ياصنار ده شاهي يا يك قران ميدهيم يك كبريت ميگيريم اين بود كه يك قوطي كبريت بيست سي سال عمر ميكند اين آقا اين قوطي كبريت را شايد ده ميليون تومان در نوبت هاي مختلف فروخته بود اينها ميگفتند بله خوب اين ربا حرام است اين درست اما براي رباي بانكي بايد راهي پيدا كنيم در ضمن در اين راه پيدا كردن نظام ضد سرمايه داري اسلامي را به سمت سرمايه داري نحس و نجس غريبي مي غلتاندند يعني تحريف التقاط اين روزها كلمه التقاط خيلي معمول است التقاط فقط التقاط چپي و شرقي نيست التقاط راستي و غربي هم هست التقاط التقاط است و هر دو مردود است

التقاط يعني خلوص و اصالت و كمال مكتبي اسلام را به منظور آن كه با يك انديشه و يك مكتب ديگر سازگار درآيد خدشه دار كردن

اتفاقاً حساسيت برادر عزيز و شهيد عزيز ديگرمان مرحوم استاد مطهري ، نسبت به برخي از نوشته هاي مرحوم دكتر شريعتي درست به اينجا مربوط مي شد مرحوم آقاي مطهري كه مكرر با ايشان برسر كارهاي دكتر بحث كرده بوديم مي فرمود فلاني من در فلان بخش از نوشته هاي دكتر خط تأثير تفكر ديالكتيكي مادي را مي بينم او ناآگاه و ناخودآگاه دارد بر اين خط جلو مي رود و اين براي جوان هاي ما كه احاطه دكتر را ندارند پرآسيب است براي خود دكتر نه ، اما آن جوان ها كه آثار او را مي خوانند فكرشان شكل ميگيرد اين نقطه نظر ايشان بود گاهي هم از روي تعهد ديني واقعاً ناراحت و عصباني ميشد گاهي هم كار ايشان با من به اينجا مي رسيد كه مي گفت تو آسان گيري ميكني چرا در معيارهاي مكتبي سختگير نيستي ؟ در حالي كه من در معيارهاي مكتبي بسي سختگيرم من معتقدم اسلام اسلام است همانطور كه دكتر درباره فاطمه سلام الله عليها نوشته شيواي پرجاذبه اي دارد كه فاطمه فاطمه است درباره اسلام ميگوييم اسلام ، اسلام است نه ماركسيسم است نه سوسياليسم غير ماركسيستي نه كاپيتاليسم نه اگزيستانسياليسم و نه حتي عرفان ،‌نه عرفان هندي است نه عرفان چيني ، نه عرفان افلاطوني نه عرفان نوافلاطوني اسلام اسلام است آيين قرآن است آيين سنت است آيين محمد است آيين متجلي در علي و حسن و حسين و فاطمه و ائمه طاهرين و آيين متجلي در ابوذر و سلمان و عمار و رهروان راستين است آيين متجلي در خط راست امام خميني است

ما بايد يك جريان اصيل اسلامي خالص دور از هر گونه التقاط شرقي غربي نو كهنه ارسطويي افلاطوني فيثاغورثي و هر كس ديگر براساس فهم عالي و متعالي و پراوج كتاب و سنت و عترت به دنيا عرضه كنيم جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ما در تداوم خود بايد تجسم و تجلي عيني اين ذهنيت والاي بشري فرود آمده از عرش الهي باشد تا بتوانيم بگوييم كه مشغول نشان دادن اسلام به دنيا و تبليغ آن در جهان هستيم

دوستان ! اين است صراط مستقيمي كه هر روز ده بار در نمازها از خدا طلب ميكنيم اهدناالصراط المستقيم خداوندا راه راستت را به ما نشان ده

من در مرحوم دكتر در حد آشنايي با نوشته ها و گفتارها و مذاكره هايي كه با او داشتم ، يك چنين پويندگي مي ديدم دكتر از ديد من از انديشه آميخته به مكتب هاي اروپايي و نو يا عرفان ايران زمين و هند يا آميزه هايي ديگر همواره به سوي شناخت اسلام زنده سازنده پيش برنده خالص تر حركت ميكرد و اين حركت مرهون ذهن وقاد قريحه سرشار روح تشنه دل جستجوگر و تلاش كم نظير شبانه روزي او در راه فهميدن و فهماندن بود اين برداشتي است كه من از مرحوم دكتر شريعتي دارم به همين دليل است كه دكتر دراين مدت چند سالي كه فرصتي به دستش آمده بود تا آنچه را به دست آورده بگويد و بنويسد خيلي عجله داشت يادم مي آيد در همان ديدار به دكتر گفتم اين كار ممكن است مقداري سخنراني ها و نوشته ها را طولاني كند گفت خوب عيبش همين است ديگر يك كاري بكنيم كه سريع هم باشد گفتم چطور ؟ گفت شماها خطاب كرد به من و گفت شما مدت طولاني براي گفتن و براي انديشيدن در اختيار داشته ايد مدت هاست كه مي انديشيد و ميگوييد و مينويسيد ولي من مدت كوتاهي است كه براي گفتن و نوشتن فرصت بدست آورده ام و نگرانم كه اين فرصت ديري نپايد

او نگران بود البته بيشتر نگران اين بود كه آزادي گفتن و نوشتن گرفته شود شايد خبر نداشت كه دست اجل مي آيد و او را از امت نيازمندمان برميگيرد

اميدوارم خداي متعال به او پاداشي بزرگ پاداشي درخور انسان هاي جستجوگر با اخلاص عنايت كند واميدوارم جامعه ما سازنده انسان هاي جستجوگر پوياي پرتلاشي باشد كه انديشه جهاد و عمل آنها بتواند در پيشرفت اين امت پوياي پرتلاش نقش كمكي فراوان داشته باشد

عرض من در اينجا تمام ميشود با شما خداحافظي ميكنم تا به ياري خدا ديدارهاي بعد والسلام

/ 8