ادعانامه ای علیه تمدن غرب و دورنمائی از رسالت اسلام نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
كافى است براى اينكه اثبات كند خط سير كنونى زندگى
بسوى نابودى خصوصيات انسانى است و لذا بشريت نمى
تواند به اين خط سير ادامه دهد مگر آنگاه كه تن به نابودى و سقوط داده باشد ..ولى اميدوارى به لطف
پروردگار به ما اجازه نميدهد كه چشم براه آن سرانجام تلخ باشيم .و در ما آرزوئى ديگر بر مى انگيزد :آرزوى اينكه انسانيت به كمك سرشت و طبيعت خاص خود و هم بكمك هشيارى و حس پرهيز واحتياطى كه در وى
نهفته است
خويش را از اين سرمنزل شوم برحذر دارد و در موقع مناسب
اين راه خطرناك را ترك گفته و راه
و روشى ديگر اختيار كند و بر اين بحران
كه آدمى را دست بسته و بى اختيار بسوى پرتگاه نيستى مى كشاند
غالب آيد.هر بار كه زندگى انسانى و صفات ويژه ء انسان مورد تهديدى سخت قرار گرفته
تحولى پنهانى كه
اى بسا در حين وقوع
عوامل آن مجهول بوده
بوجود آمده و جامعه ءبشرى از مرگ انسانيت نجات يافته است .ولى اين مرتبه
تهديدى شديدتر و هولناكتر از هميشه متوجه بشريت است .جمعى براى ايجاد آن تحول
نجاتبخش
چشم اميد به فلسفه ء ماركس دوخته بودند ..يعنى به ماترياليسم ديالكتيك و تفسير اقتصادى
تاريخ ..ولى اين جز پندارى بيهوده نبود .زيرا ماركسيسم فقط جهشى است در همين راه و بر روى همين خط
سير
وهرگز تحولى در طبيعت اين راه يا در هدف و روش آن نيست .اين مكتب