ادعانامه ای علیه تمدن غرب و دورنمائی از رسالت اسلام نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سراغ ندارد .وى براى زندگى
هيچ روشى و هيچ مكتبى جز آنكه علم مشخص مى كند
نمى شناسد ..زيرا دين در
اجتماع وى آنهم در بهترين صورتش و نه در چهره ء نازيباى ديگر چيزى بجز يك احساس روانى و تصفيه ء
اخلاقى و وابستگى به عالم غيب نيست ..بديهى است كه دين با اين چهره فقط نماينده ء يك جنبه از جنبه هاى
مختلف آفرينش بشر است و اكتفا به چنين دينى
بس خطرناك و داراى عاقبتى و خيم
زيرا در اينصورت هرگونه
فعاليت عملى و مثبت مادى به حال تعطيل در خواهد آمد و بسى روشن است كه كسى همچون دكتر كارل از اينكه
فرار از تمدن در جهت رسيدن به چنين دنياى روحى و منفى و غير عملى انجام گيرد
سخت هراسان و انديشناك
خواهد بود و البته حق نيز به جانب اوست
زيرا پناه بردن به اين دين
سرانجامش برگشت به رهبانيت است
رهبانيتى كه اروپا از آن مصيبت ها كشيده و در پايان نيزكارش به عصيان و افسار گسيختگى مادى و
كافرمنشى ظالمانه و دور از انصاف
منتهى شده است .حال اگر وى بخواهد براى زندگى
يك روش دينى عملى
قائل شود بى گمان صحنه ئى كهدر نظرش مجسم شود
صحنه ئى بس زشت و هولناك و تحمل ناپذير خواهد بود
زيرا
اروپا روش عملى دين و دخالت دين در امور زندگى را جز به اين صورت كريه نشناختهو بياد ندارد
اين صحنه
چيزى جز ماجراى قدرت كليساى