ادعانامه ای علیه تمدن غرب و دورنمائی از رسالت اسلام نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
درست همين سرگشتگى و آشفتگى
در روش آدمى نسبت به تمايلات فطرى و استعدادهاو نيروهاى خويش و هم در
برابر اخلاقيات پسنديده ء اجتماعى كه رفتار افراد را در جامعه هاى گوناگون بر طبق شيوه ئى نيكو
هدايت مى كنند
نيز بوجود آمد .اروپا در امتداد اين زمان دراز
همواره بين افراط و تفريط
سركوبى و
سركشى
خفه كردن تمايلات فطرى و استعدادهاى خفته ء انسان و يا رها ساختن بى قيد و شرط آنها
نوسان
داشت و حتى يك نوبت در تمام اين مدت به خط مستقيم و روش ميانه
نگرائيد و هرگز در افكار و بالنتيجه در
فعاليت هاى زندگى از توازن و اعتدال
برخوردار نگشت .اينك براى شناخت واقعيت هاى مربوط به اين ناحيه
در اروپا
از دوره ء حكومت رم شروع ميكنيم : دراپر آمريكائى در كتاب دين و دانش وضع حكومت رم
را اندكى پيش از پذيرش آئين مسيح
بدينگونه مجسم مى سازد : هنگاميكه دولت رم در قدرت نظامى و نفوذ
سياسى پيشرفت شايانى كرد و به اوج تمدن نائل آمد
جامعه ء رومى در اعماق دره هاى فساد و انحطاط
اخلاقى و دينى سقوط كرد .مردم سرمست تنعم و غرق ماديت و فساد گشتند و پرده درى و هرزگى را بنهايت
رسانيدند .طرز فكرى كه بر آنان حكومت ميكرد اين بود كه زندگى فرصتى است براى خوشگذرانى و آدمى
بايد پيوسته از لذات و شهوات برخوردار گردد و اگر گاهگاه پرهيز و ميانه روى ميكردند فقط براى