اهتمام به شان مكرر و اظهار كمال آن:
اللهم لك الحمد على ما تاخذ و تعطى و على ما تعافى و تبتلى، حمدا يكون ارضى الحمد لك و احب الحمد اليك و افضل الحمد عندك، حمدا يملا ما خلقت و يبلغ ما اردت، حمدا لا يحجب عنك و لا يقصر دونك، حمدا لا ينقطع عدده و لا يفنى مدده. [ نهج البلاغه، خطبه 159. ] خدايا! سپاس تو راست بر آنچه مى گيرى و عطا مى فرمايى و بهبودى مى بخشى و مبتلا
مى فرمايى، سپاسى كه ترا پسنديده تر است و محبوب تر و فاضل تر، سپاسى كه پر كند آنچه را آفريده اى و بدان حد رسد كه اراده فرموده اى، سپاسى كه از تو پوشيده نماند و به تو رسيدن تواند، سپاسى كه شمارش آن نبرد و افزايش آن سپرى نشود.
تفسير
تفسير، آن است كه متكلم در آغاز سخنش معنايى بياورد كه قوه ى فهم به تنهايى مضمون آن را نفهمد به سبب اينكه يا مجمل است و نياز به تفصيل دارد، يا داراى وجهى است كه نيازمند بيان آن مى باشد يا داراى احتمال است و كشف مراد محتاج به ترجيح وجه محتمل است. [ بديع القرآن ص 170. ]"ابن ابى الاصبع" اين باب را صحت تفسير ناميده و "المثل السائر" ذيل عنوان التناسب بين المعانى آن را بحث كرده است و برخى نيز آن را "تبيين" ناميده اند.
ايها الناس! ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل، فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخره. [ نهج البلاغه، خطبه ى 42. ]
اى مردم! همانا بر شما از دو چيز بيشتر مى ترسم: از خواهش نفس پيروى كردن و آرزوى دراز در سر پروردن، كه پيروى خواهش نفس، آدمى را از راه حق باز مى دارد و آرزوى دراز، آخرت را به فراموشى مى سپارد.
اوصيكم عبادالله بتقوى الله التى هى الزاد و بها المعاذ: زاد مبلغ و معاذ منجح، دعا اليها اسمع داع و وعاها خير واع فاسمع داعيها و فاز واعيها. [ نهج البلاغه، خطبه ى 113. ]
بندگان خدا! شما را وصيت مى كنم به تقوى و ترس از خدا كه توشه ى راه است و در معاد شما را پناهگاه است، توشه اى كه به منزل رساند و پناهگاهى كه ايمن گرداند. آن كه بدان خواند بهتر از همه دعوت را به گوش مردم رساند و آن كه فرا گرفت، بهتر از هر كس سخن را در گوش كشاند. پس خواننده، دعوت خود را شنواند و شنونده، خود را رستگار گرداند.
در وصف اسلام:
الحمدلله الذى شرع الاسلام... فهو ابلج المناهج و اوضح الولائج، مشرف المنار، مشرق الجواد مضى ء المصابيح، كريم المضمار، رفيع الغايه، جامع الحلبه، متنافس السبقه، شريف الفرسان، التصديق منهاجه و الصالحات مناره و الموت غايته و الدنيا مضماره و القيامه حلبته و الجنه سبقته. [ نهج البلاغه، خطبه 105. ]
سپاس خداى را كه راه اسلام را گشود... روشنتر راه و پديدار، درون آن آشكار، نشانه هاى آن بر بلند جاى پديدار. جاده هاى آن نمايان، چراغهاى آن روشن و رخشان، مسابقت جاى آن پاكيزه و ولا، نهايت مسابقت، بلند و والا، چابكسواران را فراهم آرنده و هر يك آنان بر سر پاداش بر ديگرى پيشى گيرنده، سواركاران آن بزرگ مرتبت و ارزنده، راه روشن آن، تصديق آوردن است و نشانه هاى آن، كار نيك كردن، مرگ پايان مدت و دنيا جاى مسابقت و جاى فراهم آمدن، قيامت و پاداش مسابقت، جنت. [ منهاج البراعه ج 1 ص 160. ]