حقيقت و مجاز
آن، شامل چندين بحث است: [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 30. ]تعريف حقيقت و مجاز
"حقيقت" بر وزن "فعيله" به معنى "مفعوله" از ريشه ى "حق" گرفته شده كه به معنى "ثبات" است. از آن رو كلمه ى غيرمجازى را حقيقت ناميدند كه ثابت شده و دلالتش روشن است."مجاز" بر وزن "مفعل" از ريشه ى "جاز" به معنى "تعدى" است. هنگامى كه لفظ از وضع لغوى خود عدول نمايد، متصف به مجاز مى گردد. بدين معنى كه ذهن از يك لفظ به معنايى غير معنى خودش منتقل مى گردد و اين انتقال همان تعدى و تجاوز است.
حقيقت بر سه قسم است: لغوى، عرفى و شرعى.
حقيقت عرفى و حقيقت شرعى در آغاز استعمال مجاز لغوى محسوب مى گردند ولى به علت كثرت استعمال توسط شرع يا عرف، پس از چندى از حالت مجاز خارج شده و به منزله ى حقيقت در مى آيند. حقيقت شرعى نظير نماز، حج، زكات و... مى باشد.
و حقيقت عرفى مانند:ثم زينها بزينه الكواكب و ضياء الثواقب. [ نهج البلاغه، خطبه 1. ]
پس آسمانها را به ستاره هاى رخشان و كوكبهاى تابان بياراست.
استعمال ثواقب براى شهابهاى آسمانى، استعاره اى است از اجسامى كه درون جسم ديگرى نفوذ
مى كند "الثقب مساوى نفوذ كردن". وجه شبه و جامع استعاره آنست كه شهابها نيز با نور خويش در دل فضا نفوذ كرده و به پيش مى تازند كه بدليل كثرت استعمال ثواقب براى شهابها، اين واژه حقيقت عرفى عام است. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 148. ]
جعل سفلاهن موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا. [ نهج البلاغه، خطبه 1. ]
... فرودين آسمان، موجى از سيلان بازداشته و زبرين آن سقفى محفوظ.
سقف اتاق براى آسمان استعاره شده است، و جامع آندو ارتفاع و احاطه است و بدليل كثرت استعمال، واژه ى سقف تبديل به نامى از نامهاى آسمان شده است. [ شرح ابن ميثم ج 1 ص 147. ]
از لحاظ حد و دايره ى شمول، "حقيقت" يا در مفردات است، با تعريف ذيل:كل كلمه افيد بها ما وضعت له فى اصل الاصطلاح الذى وقع التخاطب به:هر كلمه اى كه بيانگر مفهومى باشد كه در اصطلاح زبان مورد محاوره براى آن وضع شده است. تعريف مزبور حقيقت لغوى، عرفى و شرعى هر سه را در بر مى گيرد.
نوع دوم: "حقيقت در جمله" است كه تعريف آن به قرار ذيل است:كل جمله وضعتها على ان الحكم المفادبها على ما هو عليه فى العقل و واقع موقعه فهى حقيقه:اگر وضع جمله به گونه اى باشد كه حكم ارائه شده در آن مطابق حكم عقل و جايگزين همان حكم باشد، حقيقت است. مانند جمله خلق الله العالم.