اعتقاد به وجود خدا چندين راه دارد
1ـ به هر چه بنگرى از زير و زَبَر عالَم، دو حالت دارد
الف. آفرينندهاى به نام و صفات خدا، آن را آفريده كه بايد
ويژگىهاى خدا و صفاتش را جستوجو كرد، آنگاه مطلوب
حاصل است و وجود خدا ثابت.
ب. تمامِ آنچه در عالَم هستى است نياز به آفريننده و
بهوجودآورندهاى دارد؛ زيرا خودِ او خالقِ خود نيست. پس اگر
واجب الوجود يعنى خدا او را آفريده و خالقِ همهى آن افراد،
خداى تعالى است، در اينصورت ثابت مىشود وجود خداى
تعالى.
اگر گفته شود: فردى از جنس همين عالَم، آفريننده و خالقِ
فردِ بعد از خود است، مىگوييم:
آن هم مانند قبل از خود و بعد از
خود، ناقص و نيازمند و محتاج است؛ يعنى شرايط خالقيّت از علم
و قدرت و حكمت جامع در او نيست. پس آن دومى هم خالقش
خداست.
نتيجهى كلام اينكه
تمام افراد و تكتكِ مخلوقات عالَمِ
هستى داراى علم و حكمت و قدرتِ برقراركردن نظام حكيمانهاى
نيست تا آفرينش كاملى به او نسبت داده شود. پس، از نظر عقل
سالم، خالقيّت عالَم منحصر به خداست.
2ـ راه دوم براى اثبات وجود موجودى به نام اللّه (خدا) اين
است كه
اگر گفته شود: هر چيزى پيدايش و بهوجودآمدنش بستگى
دارد به وجود قبل از خودش، مثلاً درخت زردآلو از هستهى قبلش
بهوجود آمده و همچنين ساير اشياى عالَم، تا هر كجا برسد:
پاسخ اينكه: آن موجودى كه همه منتهى به او مىشوند از
كجا آمده؟
خودش كه نبوده؛ زيرا چيزى در عالَم، ازلى و
قديمبالذّات نيست و آفريننده مىخواهد. نيستى، هستكنندهاى
مىطلبد كه جامع صفات كمال باشد كه او جز خداى متعال
نخواهد بود؛ زيرا جميع مخلوقات عالَم نيازمندند.
3ـ اگر گفته شود كه
در هستهى زردآلو و امثال آن، موادّ و
عواملى هست كه در دل خاك و با استفاده از نور و آب و هوا،
درختى ميوهدار بهوجود مىآيد و بر اين منوال و سنّت، عالَم برقرار
است.
گوييم: آنكس كه اين موادّ و عوامل حكيمانه را در هسته و يا
در بذر حبوبات و غيره مشاهده مىكند، فكر نمىكند كه اجزاى ريز
و درشت آن درخت تنومند با تمام ويژگىهايش از ريشه و تنه و
مغز و پوست و شاخ و برگها و رگهاى آبرسانى و بسيار
چيزهاى ديگر آن درخت، در سلّول سلّول آن هستهى كوچك به
وديعت نهاده شده تا در هنگام مقتضى تبديل به درختى مفيد
گردد؟!
اين قرار و نظم محيّرالعقول از چيست و كيست؟
جز از خدا
نيست.