***** صفحه 11 *****
- قُل لِّعِبَادِى الَّذِينَ ءَامَنُوا يُقِيمُوا الصلَوةَ وَ يُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلَلٌ،
- آنها براى خدا مانندهايى قرار دادند تا مردم را از راه وى گمراه كنند ...،
- به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو: پيش از آن كه روزى بيايد كه در آن نه معامله باشد و نه دوستى، نماز را به پاداشته و از آنچه روزيشان داده ايم پنهان و آشكار را انفاق كنند!"
خداي تعالي به وسيله پيامبر گرامي خود، بندگان خود را كه ايمان آورده اند دستور مى دهد كه او را رها نكنند و قبل از آن که روز قيامت فرارسد، كه در آن روز ديگر مجالى براى جبران سعادتهاى فوت شده نيست، و ديگر با هيچ وسيله اى از وسايل موجود در دنيا كه معاوضه يا دوستى و محبت است، نمى توان چيزهايى كه از دست رفته جبران كرد، راه خدا و ريسمان محكم او را از دست ندهند، چون روز قيامت فقط و فقط روز حساب و جزا است و شان آن روز تنها همين است و شان ديگرى در آن نيست.
خداي تعالي در آيه اول، علت بت پرستى ارباب ضلالت را اينگونه تعليل مى كند كه مى خواستند مردم را از راه خدا منحرف كنند. آنگاه دنبال اين تعليل رسول خود را دستور مى دهد كه به ايشان هشدار دهد راهى كه مى روند به آتش دوزخ منتهى مى شود.
از اينجا روشن مى شود كه در آيه دومي جمله" يقيموا الصلوة و ينفقوا!" بيان از راه خدا است. در معرفى راه خدا، تنها به اين دو اكتفا كرد، چون ساير وظائف و دستورات شرعى كه هر يك به تناسب خود، شانى از شؤون حيات دنيوى را اصلاح مى كند - عده اى از قبيل نماز ميان بنده و پروردگار او را، و عده اى نظير انفاق، ميان بنده با بندگان ديگر را - همه از آن دو ركن، منشعب مى شوند.
( مستند: آيه 31 سوره ابراهيم الميزان ج : 12 ص : 82)
اثر نماز در اجتناب از فحشاء و منکر
- " اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِنَ الْكِتَبِ وَ أَقِمِ الصلَوةَ إِنَّ الصلَوةَ تَنهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكبرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصنَعُونَ!
- آنچه از كتاب به تو وحى شده بخوان و نماز به پادار كه نماز از فحشاء و منكرات جلوگيرى مى كند و ذكر خدا بزرگتر است و خدا مى داند كه چه مى سازيد!"
در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى دهد به تلاوت آنچه به وى وحى شده، چون تلاوت قرآن بهترين رادع است از شرك و ارتكاب فحشاء و منكرات، زيرا در آن آيا
***** صفحه 12 *****
روشنى است كه متضمن حجت هايى نورانى است، كه حق را آن طور كه بايد روشن مى سازد، و هم مشتمل است بر داستانهاى عبرت آور، و مواعظ و بشارت ها و انذار و وعده و وعيدها كه شنونده و خواننده را از گناهان باز مى دارد.
و سپس آن امر را ضميمه كرد به امر به نماز كه بهترين اعمال است، چون كه نماز از فحشاء و منكر بازمى دارد.
سياق آيات شاهد بر اين است كه: مراد از اين بازدارى، بازدارى طبيعت نماز از فحشاء و منكر است، البته بازدارى آن به نحو اقتضاء است نه عليت تامه، كه هر كس نماز خواند، ديگر نتواند گناه كند.
چگونه نماز از فحشا و منکر نهي مي کند؟
خواهى گفت چطور نماز از فحشاء و منكرات نهى مى كند؟ در جواب مى گوييم اين عمل مخصوصا كه بنده خدا آن را در هر روز پنج بار به جا بياورد، و همه عمر ادامه دهد، و مخصوصا اگر آن را همه روزه در جامعه اى صالح به جا بياورد، و افراد آن جامعه نيز مانند او همه روزه به جا بياورند، و مثل او نسبت به آن اهتمام بورزند، طبعا با گناهان كبيره سازش ندارد.
آرى توجه به خدا از در بندگى، آنهم در چنين محيط و از چنين افراد، طبيعتا بايد انسان را از هر معصيتى كبيره و هر عملى كه ذوق دينى آن را شنيع مى داند، از قبيل: قتل نفس، تجاوز به جانها، تجاوز به مال ايتام، ارتکاب زنا و لواط باز بدارد، بلكه نه تنها از ارتكاب آنها، بلكه حتى از تلقين آن نيز جلوگيرى كند.
براى اينكه نماز مشتمل است بر ذكر خدا، و اين ذكر، اولا ايمان به وحدانيت خداى تعالى و رسالت و جزاى روز قيامت را به نمازگزار تلقين مى كند، و به او مى گويد كه خداى خود را با اخلاص در عبادت مخاطب قرار داده و از او استعانت بنما، و درخواست كن كه تو را به سوى صراط مستقيم هدايت نموده و از ضلالت و غضبش به او پناه ببر.
و ثانيا او را وادار مى كند بر اينكه با روح و بدن خود متوجه ساحت عظمت و كبريايى خدا شده، پروردگار خود را با حمد و ثنا و تسبيح و تكبير ياد آورد، و در آخر بر خود و هم مسلكان خود و بر همه بندگان صالح سلام بفرستد.
علاوه بر اين او را وادار مى كند به اينكه از حدث( كه نوعى آلودگى روحى است،) و از خبث يعنى آلودگى بدن و جامه، خود را پاك كند، و نيز از اينكه لباس و مكان نمازش غصبى باشد، بپرهيزد، و رو به سوى خانه پروردگارش بايستد.
پس اگر انسان مدتى كوتاه بر نماز خود پايدارى كند، و در انجام آن تا حدى نيت صادق داشته باشد، اين ادامه و تداوم در مدت كوتاه به طور مسلم باعث مى شود كه ملكه پرهيز از فحشاء و منكر در او پيدا شود، به طورى كه اگر فرضا آدمى شخصى را موكل بر خود كند، كه دائما ناظر بر احوالش باشد، و او را آنچنان تربيت كند كه اين ملكه در او پيد
***** صفحه 13 *****
شود و به زيور ادب عبوديت آراسته گردد، قطعا تربيت او مؤثرتر از تربيت نماز نيست، و به بيش از آنچه كه نماز او را دستور مى دهد دستور نخواهد داد، و به بيش از آن مقدار كه نماز به رياضت وادارش مى كند وادار نخواهد كرد.
چرا برخي نمازگزارها مرتکب فحشا و منکر مي شوند؟
در اينجا لازم است اشكالى كه به آيه شريفه شده، جوابش را خاطرنشان سازيم. بعضى بر اين آيه اشكال كرده اند كه: اين آيه مى فرمايد نماز از فحشاء و منكرات نهى مى كند، و حال آنكه ما بسيارى از نمازگزاران را مى بينيم كه از ارتكاب گناهان بزرگ پروايى ندارند، چرا نماز آنان از فحشاء و منكرات بازشان نمى دارد؟
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه: اگر دستور داده اند به اينكه مردم نماز بخوانند، براى اين است كه نماز آنان را از فسق و فجور بازمى دارد، و اين تعليل مى فهماند كه نماز عملى است عبودى، كه به جا آوردنش صفتى در روح آدمى پديد مى آورد كه آن صفت به اصطلاح معروف، پليسى است غيبى، و صاحبش را از فحشاء و منكرات بازمى دارد، و در نتيجه جان و دلش را از قذارت گناهان و آلودگى هايى كه از اعمال زشت پيدا مى شود، پاك مى نمايد. پس معلوم مى شود مقصود از نماز رسيدن به آن صفت است، يعنى صفت بازدارى از گناه، چيزى كه هست در جواب از آن اشكال مى گوييم: پيدايش اين صفت اثر طبيعى نماز هست، و ليكن به نحو اقتضاء، نه به نحو عليت.
پس حق در جواب همان است كه گفتيم: بازدارى از گناه اثر طبيعى نماز است، چون نماز توجه خاصى است از بنده به سوى خداى سبحان، ليكن اين اثر تنها به مقدار اقتضاء است، نه عليت تامه، تا تخلف نپذيرد، و نمازگزار ديگر نتواند گناه كند، نه، بلكه اثرش به مقدار اقتضاء است، يعنى اگر مانع و يا مزاحمى در بين نباشد اثر خود را مى بخشد، و نمازگزار را از فحشاء بازمى دارد، ولى اگر مانعى و يا مزاحمى جلو اثر آن را گرفت، ديگر اثر نمى كند، و در نتيجه نمازگزار آن كارى كه انتظارش را از او ندارند مى كند.
خلاصه، ياد خدا و موانعى كه از اثر او جلو مى گيرند، مانند دو كفه ترازو هستند، هر وقت كفه ياد خدا چربيد، نمازگزار گناه نمى كند، و هر جا كفه آن موانع چربيد كفه ياد خدا ضعيف مى شود، و نمازگزار از حقيقت ياد خدا منصرف مى گردد، و گناه را مرتكب مى شود.
و اگر خواننده عزيز بخواهد اين معنا را لمس كند، بايد حال بعضى از افراد كه نام مسلمان دارند، و در عين حال نماز نمى خوانند، در نظر بگيرد، كه اگر رفتار آنها را زير نظر قرار دهد، مى بيند كه به خاطر نخواندن نماز، روزه را هم مى خورد، و حج هم نمى رود و زكات هم نمى دهد، و بالأخره ساير واجبات را هم ترك مى كند، و هيچ فرقى بي
***** صفحه 14 *****
پاك و نجس، و حلال و حرام نمى گذارد، و خلاصه در راه زندگى همچنان پيش مى رود، هر چه پيش آيد خوش آيد، و هيچ چيزى را در راه خود مانع پيشرفت خود نمى بيند، نه ظلم، نه زنا، نه ربا، نه دروغ، و نه هيچ چيز ديگر! آن وقت اگر حال چنين شخصى را با حال كسى مقايسه كنى كه نماز مى خواند، و در نمازش به حداقل آن يعنى آن مقدارى كه تكليف از گردنش ساقط شود اكتفاء مى كند، خواهى ديد كه او از بسيارى از كارها كه بى نماز از آن پروا نداشت پروا دارد، و اگر حال اين نمازگزار را با حال كسى مقايسه كنى كه در نمازش اهتمام بيشترى دارد، خواهى ديد كه دومى از گناهان بيشترى پروا دارد، و به همين قياس هر چه نماز كاملتر باشد، خوددارى از فحشاء و منكرات بيشتر خواهد بود.
ذکر الله بودن نماز
" و لذكر الله اكبر! " كلمه ذكر گاهى در معناى ياد و خاطر به كار برده مى شود، مثلا مى گويند: آيا به ياد دارى و آيا به خاطر دارى؟
و اين ياد و خاطر هيئتى است در نفس، كه با داشتن آن انسان مى تواند آنچه از معلومات كسب كرده حفظ كند، و از دست ندهد، مانند حافظه، با اين تفاوت كه حفظ را در جايى به كار مى برند كه مطلبى را در حافظه خود داشته باشد، هر چند كه الآن حاضر و پيش رويش نباشد، به خلاف ذكر كه در جايى به كار مى رود كه علاوه بر اينكه مطلب در صندوق حافظه اش هست، در نظرش حاضر هم باشد.
گاهى كلمه ذكر را در حضور قلب و يا حضور در زبان استعمال مى كنند، مثلا مى گويند: ذكر خدا دو نوع است، يكى ذكر به زبان، و يكى هم ذكر به قلب، يعنى حضور در قلب، و به همين جهت است كه گفته اند: ذكر دو نوع است، ذكر از نسيان يعنى ذكر به معناى اول، و ذكر بدون نسيان يعنى ذكر به معناى دوم، كه به معناى ادامه حفظ است، معناى سوم ذكر هم عبارت است از سخن، چون هر سخنى را ذكر هم مى گويند.
و ظاهرا اصل در معناى اين كلمه همان معناى اول است، و اگر معناى دوم ( نام خدا بردن،) را هم ذكر ناميده از اين بابت است كه ذكر لفظى مشتمل بر معناى قلبى نيز هست، و ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى اثرى را مى ماند كه بر سبب مترتب مى شود، يا نتيجه اى است كه از عمل عايد مى گردد.
بهترين عملي که صدورش از انسان تصور مي شود!
اگر نماز را ذكر ناميده اند، براى اين است كه: نماز هم مشتمل است بر ذكر زبانى از تهليل، حمد، تسبيح، و هم به اعتبارى ديگر مصداقى است از مصاديق ذكر، چون مجموعه آن عبوديت بنده خدا را مجسم مى سازد، و لذا خداى تعالى نماز را ذكر الله ناميده و فرموده:" اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله!" و هم به اعتبارى ديگ
***** صفحه 15 *****
امرى است كه ذكر بر آن مترتب مى شود، ترتب غايت بر صاحب غايت، يعنى نتيجه نماز ياد خدا است، همچنان كه آيه" و اقم الصلوة لذكرى !" به آن اشاره مى كند .
و ذكرى كه گفتيم، غايت و نتيجه نماز است ذكر قلبى است، البته آن ذكرى كه گفتيم به معناى استحضار است، يعنى استحضار ياد خدا در ظرف ادراك، بعد از آنكه به خاطر فراموشى از ذهن غايب شده بود، و يا به معناى ادامه استحضار است، و اين دو قسم از ذكر بهترين عملى است كه صدورش از انسان تصور مى شود، و از همه اعمال خير قدر و قيمت بيشترى دارد، و نيز از همه انحاى عبادتها اثر بيشترى در سرنوشت انسان دارد، چون ياد خدا به اين دو نوع كه گفته شد، آخرين مرحله سعادتى است كه براى انسانها در نظر گرفته شده، و نيز كليد همه خيرات است!
و به هر حال از ظاهر سياق آيه" و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر،" برمى آيد كه جمله و لذكر الله اكبر متصل به آن است، و اثر ديگرى از نماز را بيان مى كند، و اينكه آن اثر، بزرگتر از اثر قبلى است، در نتيجه جمله" و لذكرالله اكبر،" به منزله ترقى دادن مطلب است، و البته منظور از ذكر در آن جمله نيز همان ذكر قلبى است، كه گفتيم از نماز حاصل مى شود.
پس گويا فرموده: نماز بگزار تا تو را از فحشاء و منكر بازبدارد، بلكه آنچه عايد تو مى كند بيش از اين حرفها است، چون مهم تر از نهى از فحشاء و منكر اين است كه: تو را به ياد خدا مى اندازد، و اين مهم تر است، براى اينكه ذكر خدا بزرگترين خيرى است كه ممكن است به يك انسان برسد، چون ذكر خدا كليد همه خيرات است، و نهى از فحشاء و منكرات نسبت به آن فايده اى جزئى است.
البته اين احتمال هم هست كه مراد از ذكر همان اذكار زبانى نماز باشد، ولى در اين صورت باز هم جمله مذكور در معناى ترقى است، چون معناى آيه اين مى شود: نماز بخوان، تا تو را از فحشاء و منكر بازدارد، بلكه همان اذكارى كه در نماز است، و يا خود نماز، مهمتر از آن بازدارى است، چون بازدارى مذكور يكى از آثار نيك ذكر است، و به هر تقدير، بنابر هر دو احتمال، آن چيزى كه ذكر الله از آن بزرگتر است عبارت است از نهى از فحشاء و منكر.
" و الله يعلم ما تصنعون!" يعنى خدا مى داند آنچه را كه شما از خير و شر انجام مى دهيد، و چون مى داند بر شما لازم است كه مراقب او باشيد، و از او غافل نگرديد، و بنابر اين جمله مورد بحث مخصوصا بنابر قول اول مردم را تحريك و تشويق بر مراقبت مى كند.
در مجمع البيان در ذيل آيه " ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر،" مى گويد: انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم روايت كرده كه فرمود: كسى كه نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد، جز دورتر شدن از خدا اثرى برايش ندارد.
***** صفحه 16 *****
و نيز در مجمع البيان از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم روايت كرده كه فرموده:" نماز نيست نماز كسى كه نماز خود را اطاعت نمى كند، و اطاعت نماز اين است كه از فحشاء و منكر دست بردارد."
و نيز در همان كتاب است كه علماى اماميه از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: هر كه دوست مى دارد بداند نمازش قبول شده يا نه، به خود بنگرد كه آيا نمازش او را از فحشاء و منكر بازمى دارد يا نه؟ به همان مقدار كه بازش مى دارد قبول شده است.
و در تفسير قمى در ذيل جمله" و لذكر الله اكبر،" مى گويد: در روايت ابى الجارود از امام باقر عليه السلام آمده كه آن جناب در معناى اين جمله مى فرمود: يعنى، اينكه خدا به ياد نمازگزاران است مهم تر است از اينكه نمازگزاران از او ياد مى كنند، مگر نشنيدى كه فرمود:" اذكرونى اذكركم - مرا به ياد آوريد تا شما را به ياد آورم."
و در تفسير نور الثقلين از مجمع البيان نقل كرده كه گفته است: اصحاب ما اماميه از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود: منظور از" ذكر الله" ياد خدا است، در هنگام برخورد به حلال و حرام او ( يعنى در برابر حلالش شكر گفتن، و از حرامش پرهيز كردن.)
و در همان كتاب از معاذ بن جبل روايت كرده كه گفت: من از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم پرسيدم كدام يك از اعمال محبوب ترين عمل نزد خدا است؟ فرمود: اينكه بميرى در حالى كه زبانت از ذكر خداى عز و جل تر باشد.
( مستند: آيه 45 سوره عنکبوت الميزان ج : 16 ص : 198 )
***** صفحه 17 *****
فصل دوم: تاريخ تشريع نماز و آغاز نماز در اسلام و در خانواده پيامبر
نماز قبل از بعثت رسول الله
- " أَ رَءَيْت الَّذِى يَنهَى، عَبْداً إِذَا صلّى،
- آيا ديدى آن شخص را كه نهى مى كرد بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند؟"
مراد از عبدى كه نماز مى خواند به طورى كه از آخر آيات بر مى آيد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است، چون در آخر آيات آن جناب را از اطاعت آن شخص نهى نموده، امر به سجده اش و به نزديك شدنش مى فرمايد.
بنا بر اين فرض كه سوره مورد بحث اولين سوره نازل شده از قرآن باشد، و نيز بنا بر اينكه از اول تا به آخر سوره يكباره نازل شده باشد، سياق اين آيات دلالت دارد بر اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم قبل از نزول قرآن نماز مى خوانده، و همين معنا دلالت دارد بر اينكه آن جناب قبل از رسيدنش به مقام رسالت با نزول قرآن، يعنى قبل از حادثه بعثت از انبيا بوده است.
ولى بعضى گفته اند كه: نماز قبل از بعثت آن جناب نماز واجب نبوده، و به طورى كه از اخبار بر مى آيد نمازهاى واجب در شب معراج واجب شده، و در سوره اسراء فرموده:" اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر...!" اما اين سخن درست نيست، براى اينكه آنچه از داستان شب معراج مسلم است، و روايات معراج بر آن دلالت دارد، تنها اين است كه نمازهاى پنجگانه يوميه در آن شب با شكل خاص خود يعنى دو ركعت دو ركعت واجب شد، و هيچ دلالتى ندارد بر اينكه قبل از آن شب به صورت ديگر تشريع نشده بود، بلكه در بسيارى از آيات سوره هاى مكى و از آن جمله سوره هايى كه قبل از سوره اسراء نازل شده، نظير سوره مدثر و مزمل و غير آن دو سخن از نماز رفته، و به تعبيرهايى مختلف از آن ياد نموده است، هر چند كه كيفيت آن را ذكر نكرده، اما اينقدر هست كه نمازهاى قبل از معراج مشتمل بر مقدارى تلاوت قرآن و نيز مشتمل بر سجده بوده است.
و در بعضى از روايات هم آمده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در اواي
***** صفحه 18 *****
بعثت با خديجه و على عليهما السلام نماز مى خواند، در اين روايات هم نيامده كه نماز آن روز به چه صورت بوده است.
( مستند: آيه 9 و 10 سوره علق الميزان ج : 20 ص : 545 )
امر به نماز در خانواده رسول الله
- " وَ أْمُرْ أَهْلَك بِالصلَوةِ وَ اصطبرْ عَلَيهَا لا نَسئَلُك رِزْقاً نحْنُ نَرْزُقُك وَ الْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى!
- كسان خويش را به نماز خواندن وادار كن و به كار نماز شكيبايى به خرج ده ما روزى دادن كسى را به عهده تو نمى گذاريم كه تو خود نيز روزى خور مائى و سر انجام نيك مخصوص پرهيزكارى است!"
جمله اهلك بر حسب انطباقش با هنگام نزول، خديجه همسر رسول الله و على عليه السلام هستند چون على عليه السلام هم اهل آن جناب و در خانه آن جناب بود و يا آن دو بزرگوار به ضميمه بعضى از دختران رسول خدايند.
و بعيد نيست كه از آيه شريفه به خاطر اينكه امر به نماز را منحصر در اهل رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كرده، با اينكه در دو آيه قبل آن را منحصر در خود رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كرده بود و مى فرمود: در چهار هنگام نماز بخوان و صبر بكن، و نيز با در نظر گرفتن اينكه آن جناب را نهى مى كرد از اينكه چشم به زر و زيور دنيايى كفار بدوزد، بر مى آيد كه اين سوره در اوائل بعثت، يا خصوص اين آيه در آن موقع نازل شده است، و از ابن مسعود هم روايت شده كه سوره طه از عتاق اول يعنى سوره هاى قديمى است.
در درالمنثور است كه ابن مردويه و ابن عساكر و ابن نجار از ابى سعيد خدرى روايت مى كند كه گفت: وقتى آيه " و امر اهلك بالصلوة!" نازل شد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم همواره تا هشت ماه به در خانه على مى آمد و مى فرمود:
- الصلوة ! رحمكم الله! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا !
- نماز! خدا رحمتتان كند، همانا خدا مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور نموده آن طور كه خود مى داند تطهيرتان كند.
داستان امر فرمودن رسول الله اهل بيت را به نماز، به طرق ديگرى غير آنچه آورديم نيز روايت شده است.
در تفسير قمي آمده که آن جناب همواره اين عمل را همه روزه انجام مى داد، حتى زمانى هم كه به مدينه آمد، تا از دنيا رفت.
( مستند: آيه 132 سوره طه الميزان ج : 14 ص : 335)
***** صفحه 19 *****
فصل سوم: نماز هاي تشريع شده
قبل ازمعراج رسول الله (ص)
نماز دو طرف روز، و ساعاتي از شب نزديک به روز
- " وَ أَقِمِ الصلَوةَ طرَفىِ النهَارِ وَ زُلَفاً مِّنَ الَّيْلِ إِنَّ الحَسنَاتِ يُذْهِبنَ السيِّئَاتِ ذَلِك ذِكْرَى لِلذَّكِرِينَ!
- دو طرف روز و ساعاتي از شب که نزديک روز باشد، نماز بپا دار كه نيكي ها بدي ها را نابود مى كند، اين تذكرى است براى آنها كه اهل تذكرند!"
دو طرف نهار به معنى صبح و عصر است، و كلمه زلفاً از نظر معنا و ساختمان لفظى شبيه است به قرب و اين وصفى است كه به جاى موصوف خود- نظير ساعات و امثال آن- نشسته و تقديرش اين است: و ساعاتى از شب كه نزديك به روز باشد.
يعنى نماز را در صبح و عصر و در ساعاتى از شب كه نزديكتر به روز باشد به پاى دار، و اين ساعات با نماز صبح و عصر كه در يك طرف روز قرار دارد و نماز مغرب و عشاء كه وقتشان ساعتهاى اول شب است تطبيق مى كند، همچنانكه بعضى از مفسرين نيز گفته اند.
و يا تنها با نماز صبح و مغرب كه هر يك در يك طرف روز قرار دارند و نماز عشاء كه وقتش اوايل شب است منطبق مى شود چنانكه ديگران گفته اند و بعضى ديگر حرفهاى ديگرى زده اند و ليكن از آنجايى كه بحث در اين مورد به فقه مربوط است، و در بحث فقهى متبع، بيانى است كه از پيغمبر و امامان اهل بيتش وارد شده باشد.
در تفسير عياشي از جرير از ابى عبد الله عليه السلام روايت كرده كه در تفسير" اقم الصلوة طرفى النهار،" فرمود: دو طرف روز يكى مغرب است و يكى صبح و زلفا من الليل نماز عشاء است.
جمله" ان الحسنات يذهبن السيئات!" امر اقم الصلوة را تعليل نموده، بيان مى كند كه نمازها حسناتى است كه در دلهاى مؤمنين وارد شده و آثار معصيت و تيرگيهايى كه دلهايشان از ناحيه سيئات كسب كرده از بين مى برد.
***** صفحه 20 *****
" ذلك ذكرى للذاكرين!" يعنى اينكه گفته شد كه حسنات سيئات را از بين مى برد به خاطر اهميتى كه دارد و براى بندگانى كه به ياد خدا هستند مايه تذكر است!
( مستند:آيه 114 و 115 سوره هود الميزان ج : 11 ص : 78)
تسبيح قبل طلوع و غروب، و برخي از شب و اطراف روز
- " فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبهَا وَمِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسبِّحْ وَ أَطرَاف النهَارِ لَعَلَّك تَرْضى!
- بر آنچه مى گويند صبر كن و پيش از طلوع خورشيد و پيش از غروب آن به ستايش، پروردگارت را تسبيح گوى و كناره هاى شب و اواخر روز نيز تسبيح بگوى شايد كه خوشنود شوى!"
" قبل طلوع الشمس و قبل غروبها،" دو كلمه قبل دو ظرفند براى تسبيح و حمد پروردگار، " و من آناء الليل فسبح!" يعني در بعضى اوقات شب تسبيح بگوى.
تسبيحى كه در آيه ذكر شده مطلق است و از جهت لفظ دلالتى ندارد كه مقصود از آن نمازهاى واجب يوميه باشد، و يا مطلق نماز باشد.
مراد از اطراف نهار ماقبل از طلوع آفتاب و ماقبل از غروب آن است كه چون دو وقت وسيع هستند و براى هر يك اجزايى است كه هر جزء آن نسبت به ظهر يك طرف روز حساب مى شود و صحيح است كه اين دو هنگام را چندين طرف براى روز به حساب آورد همچنانكه صحيح است دو طرف روز حسابش كرد چون در عرف هم مى بينيم همانطور كه قبل از آفتاب را اول روز مى نامند اوائل روز هم مى نامند و اين به همان اعتبارى است كه گفتيم يك هنگام را به چند جزء تجزيه مى كنند كه كلمه قبل از آفتاب بر همه اش صادق است و همچنين قبل از غروب را ، هم آخر روز مى نامند و هم اواخر روز.
و بنا بر اين وجه برگشت معناى آيه به مثل اين مى شود كه بگوييم قبل از طلوع آفتاب و غروب آن كه اطراف روز هستند و در پاره اى اوقات شب در آن تسبيح كن با اطراف نهار كه مامور به تسبيح در آن شدى.
بنا بر اين اگر بگوييم: مراد از تسبيح در آيه، غير نمازهاى واجب است، در اين صورت مراد از تسبيح در اجزاى اول روز و اجزاى آخر روز، و اجزايى از شب، به ضميمه اجزاى اول روز و آخر آن خواهد بود، و ديگر محذور تكرار، و نيز محذور اطلاق لفظ جمع بر كمتر از سه لازم نمى آيد.
و اگر بگوييم مراد از تسبيح در آيه شريفه همان نمازهاى يوميه است، در اين صورت آيه شريفه تنها متضمن امر به نماز صبح و عصر و دو نماز مغرب و عشا خواهد بود، نظير امرى كه در آيه" اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل!" بود كه آن ني