معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 121 *****
و اما مضرات اخلاقى شراب اين است كه علاوه بر آثار سوئى كه گفتيم در درون انسان دارد و علاوه بر اينكه خلقت ظاهرى انسان را زشت و بى قواره مى كند ، انسان را به ناسزاگوئى وا مى دارد  و نيز به ديگران ضرر مى رساند  و مرتكب هر جنايتى و قتلى مى شود ، اسرار خود و ديگران را فاش مى سازد ، به نواميس خود و ديگران هتك و تجاوز مى كند ، تمامى قوانين و مقدسات انسانى را كه اساس سعادت زندگى انسانها است باطل و لگدمال مى كند و مخصوصا ناموس عفت نسبت به اعراض و نفوس و اموال را مورد تجاوز قرار مى دهد ، آرى كسى كه مست شده و نمى داند چه مى گويد و چه مى كند ، هيچ جلوگيرى كه از افسار گسيختگى مانعش شود ندارد و كمتر جنايتى است كه در اين دنياى مالامال از جنايات ديده شود و شراب در آن دخالت نداشته باشد ، بلكه مستقيم و يا حداقل غير مستقيم در آن دخالت دارد .
و اما ضررهاى عقليش اين است كه عقل را زايل و تصرفات عقل را نامنظم و مجراى ادراك را در حال مستى و خمارى تغيير مى دهد و اين قابل انكار نيست و بدترين گناه و فساد هم همين است ، چون بقيه فسادها از اينجا شروع مى شود و شريعت اسلام همانطور كه قبلا هم گفته شد اساس احكام خود را تحفظ بر عقل قرار داده ، خواسته است با روش عملى ، عقل مردم را حفظ كند( و بلكه رشد هم بدهد،) و اگر از شراب، قمار، تقلب، دروغ و امثال اين گناهان نهى كرده ، باز براى اين است كه اينگونه اعمال ويرانگر عقلند و بدترين عملى كه حكومت عقل را باطل مى سازد در ميان اعمال شرب خمر  و در ميان اقوال دروغ و زور است .
پس اين اعمال يعنى اعمالى كه حكومت عقل را باطل مى سازد  و در رأس آن سياست هائى است كه مستى و دروغ را ترويج مى كند ، اعمالى است كه انسانيت را تهديد مى كند  و بنيان سعادت او را منهدم ساخته ، آثارى هر يك تلخ تر از ديگرى ببار مى آورد ، آرى شراب آب شور را مى ماند كه هر چه بيشتر بنوشند تشنه تر مى شوند ، آنجا كه كار به هلاكت برسد ، آثار اين آب آتشين هم روز به روز تلخ تر  و بر دوش انسانها سنگين تر است ، چون مبتلاى به شراب جرعه اى ديگر مى نوشد تا بلكه شايد خستگيش بر طرف شود ، ولى تلاشى بيهوده مى كند .
و اين فخر براى دين مبين اسلام اين محجه بيضا و شريعت غرا بس است ، كه زير بناى احكام خود را عقل قرار داده و از پيروى هواى نفس كه دشمن عقل است نهى فرموده .
گفتنى هاى ما پيرامون شرب خمر بيش از اينها است که تتمه آن در سوره مائده در الميزان آمده است.
و از آنجائى كه مردم به قريحه حيوانيت كه دارند همواره متمايل به لذائذ شهوت هستند و اين تمايل اعمال شهوانى را بيشتر در بين آنان شايع مى سازد تا حق و حقيقت را و قهرا مردم به ارتكاب آنها عادت نموده تركش برايشان دشوار مى شود ، هر چند كه ترك آن مقتضاى سعادت انسانى باشد، بدين جهت خداى سبحان مبارزه با اينگونه عادتها را تدريجا"

***** صفحه 122 *****
در بين مردم آغاز كرد و با رفق و مدارا تكليفشان فرمود: يكى از اين عادات زشت و شايع در بين مردم مى گسارى بود، كه شارع اسلام به تدريج تحريم آن را شروع كرد و اين مطلب با تدبر در آيات مربوط به اين تحريم كه مى بينيم چهار بار نازل شده كاملا به چشم مى خورد .
بار اول فرموده:
" قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق!" (33/اعراف)
و اين آيه در مكه نازل شده و بطور كلى هر عملى را مصداق اثم باشد تحريم كرده و ديگر نفرموده كه شرب خمر هم مصداق اثم است و اينكه در آن اثمى كبير است .
احتمالا اين همان جهت است كه گفتيم خواسته است رعايت سهولت و ارفاق را كرده باشد، چون سكوت از اينكه شراب هم اثم است خود نوعى اغماض است، همچنانكه آيه شريفه:
" و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا !"(67/نحل)
نيز اشاره به اين اغماض دارد( چون شراب را در مقابل رزق نيكو قرار داده،) و گويا مردم با اينكه صراحتا بفرمايد شراب حرمتى بزرگ دارد ، دست بردار نبودند ، تا آنكه آيه شريفه:
" لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى!" (43/نسا)
 در مدينه نازل شد و تنها از مى گسارى در بهترين حالات انسان و در بهترين اماكن يعنى نماز در مسجد نهى كرده .
اعتبار عقلى خود ما و نيز سياق آيه شريفه نمى پذيرد كه اين آيه بعد از آيه بقره  و دو آيه مائده كه بطور مطلق از مى گسارى نهى مى كنند نازل شده باشد  و معنا ندارد كه بعد از نهى از مطلق مى گسارى، دوباره نسبت به بعضى از موارد آن نهى كنند، علاوه بر اينكه اين كار با تدريجى كه گفتيم از اين آيات استفاده مى شود منافات دارد، چون تدريج عبارت از اين است كه اول تكليف آسان را بيان كنند بعدا به سخت تر و سخت تر از آن بپردازند نه اينكه اول تكليف دشوار را بيان كنند، بعدا آسانتر آن را بگويند .
و سپس آيه سوره بقره كه مورد بحث ما است نازل شد و فرمود:
"  يسئلونك عن الخمر و الميسر، قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما!"(219/بقره)
و اين آيه بعد از آيه سوره نسا نازل شد ، به بيانى كه گذشت  و دلالت بر تحريم هم دارد ، براى اينكه در اينجا تصريح مى كند بر اينكه شرب خمر اثم است و در سوره اعراف بطور صريح بيان مى كند كه هر چه مصداق اثم باشد خدا از آن نهى كرده .
آنگاه دو آيه سوره مائده نازل شد ، و فرمود:
" يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل
الشيطان، فاجتنبوه لعلكم تفلحون!"(90/مائده)

***** صفحه 123 *****
" انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة، فهل انتم منتهون!"(91/مائده)
از ذيل اين دو آيه بر مى آيد كه مسلمانان بعد از شنيدن آيه سوره بقره هنوز از مى گسارى دست بردار نبودند  و به كلى آن را ترك نكرده بودند ، تا اين دو آيه نازل شد  و در آخرش فرمود حالا ديگر دست بر مى داريد يا خير ؟
مفاسد قمار
همه آنچه گفته شد در باره شراب بود و اما " ميسر" که مفاسد اجتماعى آن و اينكه مايه فرو ريختن پايه هاى زندگى است امرى است كه هر كسى آن را به چشم خود مى بيند و نياز به بيان ندارد و در سوره مائده در الميزان درباره آن بحث شده است.
الميزان ج : 2  ص :  287

***** صفحه 124 *****


فصل نهم: فلسفه تشريع حکم روزه


فلسفه روزه در اسلام
" يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكمُ الصيَامُ كَمَا كُتِب عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِكمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ!"
" اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شايد با تقوا شويد!"
                                    ( 183/بقره)
در اسلام روزه معامله و مبادله نيست ، براى اينكه خداى عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتياج و يا تاثر و اذيت تصور شود و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان برى از هر نقص است ، پس هر اثر خوبى كه عبادتها داشته باشد ، حال هر عبادتى كه باشد تنها عايد خود عبد مى شود ، نه خداى تعالى و تقدس ، همچنانكه اثر سوء گناهان نيز هر چه باشد به خود بندگان برمى گردد:
" ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها !"(7/اسري)
اين معنائى است كه قرآن كريم در تعليماتش بدان اشاره مى كند و آثار اطاعتها و نافرمانى ها را به انسان بر مى گرداند انسانى كه جز فقر و احتياج چيزى ندارد ، و باز قرآن در باره اش مى فرمايد:
"  يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى!"(15/فاطر)
و در خصوص روزه، همين برگشتن آثار اطاعت به انسان را در جمله:" لعلكم تتقون!" بيان كرده ، مى فرمايد : فائده روزه تقوا است و آن خود سودى است كه عايد خود شما مى شود و فائده داشتن تقوا مطلبى است كه احدى در آن شك ندارد ، چون هر انسانى به فطرت خود اين معنا را درك مى كند ، كه اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند كمال و روحانيت ارتقاء يابد ، اولين چيزى كه لازم است بدان ملتزم شود اين است كه از افسار گسيختگى خود جلوگيرى كند و بدون هيچ قيد و شرطى سرگرم لذت هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگى مادى را هدف بپندارد و سخن كوتاه آنكه از هر چيزى كه او را از پروردگار تبارك و تعالى مشغول سازد بپرهيزد .

***** صفحه 125 *****
و اين تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى آيد و نزديك ترين راه و مؤثرترين رژيم معنوى و عمومى ترين آن بطوريكه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره مند شوند و نيز هم اهل آخرت از آن رژيم سود ببرد و هم شكم بارگان اهل دنيا ، عبارت است از خوددارى از شهوتى كه همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند ، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشاميدن و شهوت جنسى كه اگر مدتى از اين سه چيز پرهيز كنند و اين ورزش را تمرين نمايند ، به تدريج نيروى خويشتن دارى از گناهان در آنان قوت مى گيرد و نيز به تدريج بر اراده خود مسلط مى شوند ، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختيار از كف نمى دهند و نيز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى گردند ، چون پر واضح است كسى كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشيدن و عمل جنسى كه امرى مباح است اجابت مى كند ، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى ها شنواتر و مطيع تر خواهد بود ، اين است معناى آنكه فرمود:
" لعلكم تتقون !"
الميزان ج : 2  ص :  3

***** صفحه 126 *****


فصل دهم: فلسفه تشريع حکم  قبله و حج


مقدمه تفسيري در:
 فلسفه تعيين مکه به عنوان قبله مسلمانان
" قَدْ نَرَى تَقَلُّب وَجْهِك فى السمَاءِ  فَلَنُوَلِّيَنَّك قِبْلَةً تَرْضاهَا  فَوَلّ  وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ  وَ حَيْث مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شطرَهُ  وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ  وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ!"
" ما تو را ديديم كه رو در آسمان مى چرخاندى پس بزودى تو را به سوى قبله اى برمي گردانيم كه دوست مى دارى، اينك( همين امروز) روى خود به طرف قسمتى از مسجد الحرام كن، و هر جا بوديد رو بدان سو كنيد و كساني كه اهل كتابند مى دانند كه اين برگشتن به طرف كعبه حق است! و حكمى است از ناحيه پروردگارشان و خدا از آنچه مى كنند غافل نيست!"
                           ( 144/بقره)
برگشتن قبله از بيت المقدس به كعبه از بزرگترين حوادث دينى و اهم احكام تشريعي است، كه مردم بعد از هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به مدينه با آن روبرو شدند ، آرى در اين ايام اسلام دست به انقلابى ريشه دار مى زند و معارف و حقايق خود را نشر مي دهد و معلوم است كه يهود و غير يهود در مقابل اين انقلاب ، ساكت نمى نشينند ، چون مى بينند اسلام يكى از بزرگترين مفاخر دينى آنان را كه همان قبله ايشان بود ، از بين مى برد ، قبله اى كه ساير ملل بخاطر آن تابع يهود و يهود در اين شعار دينى متقدم بر آنان بودند .
علاوه بر اينكه اين تحويل قبله باعث تقدم مسلمانان و دين اسلام مى شود چون توجه تمامى امت را يكجا جمع مى كند و همه در مراسم دينى به يك نقطه رو مى كنند و اين تمركز همه توجهات به يك سو ، ايشان را از تفرق نجات ميدهد هم تفرق وجوهشان در ظاهر و هم تفرق كلمه شان در باطن و مسلما قبله شان كعبه تاثيرى بيشتر و قوى تر دارد ،

***** صفحه 127 *****
تا ساير احكام اسلام ، از قبيل طهارت و دعا و امثال آن و يهود و مشركين عرب را سخت نگران مى سازد ، مخصوصا يهود را كه به شهادت داستانهائى كه از ايشان در قرآن آمده ، مردمى هستند كه از همه عالم طبيعت جز براى محسوسات اصالتى قائل نيستند و براى غير حس كمترين وقعى نمى گذارند مردمى هستند كه از احكام خدا آنچه مربوط به معنويات است ، بدون چون و چرا مى پذيرند ، ولى اگر حكمى در باره امرى صورى و محسوس از ناحيه پروردگارشان بيايد ، مانند قتال و هجرت و سجده و خضوع و امثال آن ، زير بارش نمى روند و در مقابلش به شديدترين وجهى مقاومت ميكنند .
سخن كوتاه اينكه خداى تعالى هم خبر داد كه بزودى يهود بر مسئله تحويل قبله اعتراض خواهند كرد ، لذا به رسولخدا صلى الله عليه وآله وسلّم تعليم كرد : كه چگونه اعتراضشان را پاسخ گويد ، كه ديگر اعتراض نكنند .
اما اعتراض آنان اين بود كه خداي تعالى از قديم الايام بيت المقدس را براى انبياء گذشته اش قبله قرار داده بود ، تحويل آن قبله بسوى كعبه كه شرافت آن خانه را ندارد چه وجهى دارد ؟  
اگر اين كار به امر خدا است، كه خود، بيت المقدس را قبله كرده بود، چگونه خودش حكم خود را نقض مي كند؟ و حكم شرعى خود را نسخ مي نمايد؟     (  يهود بطور كلى نسخ را قبول نداشت!)
و اگر به امر خدا نيست ، پس خود پيامبر اسلام از صراط مستقيم منحرف و از هدايت خدا بسوى ضلالت گرائيده است ، گو اينكه خداى تعالى اين اعتراض را در كلام مجيدش نياورده ، لكن از جوابى كه داده معلوم مى شود كه اعتراض چه بوده است .
و اما پاسخ آن اين است كه قبله قرار گرفتن ، خانه اى از خانه ها چون كعبه و يا بنائى از بناها چون بيت المقدس ، و يا سنگى از سنگها چون حجر الاسود ، كه جزء كعبه است ، از اين جهت نيست كه خود اين اجسام بر خلاف تمامى اجسام اقتضاى قبله شدن را دارد ، تا تجاوز از آن و نپذيرفتن اقتضاى ذاتى آنها محال باشد و در نتيجه ممكن نباشد كه حكم قبله بودن بيت المقدس دگرگون شود و يا لغو گردد.
بلكه تمامى اجسام و بناها و جميع جهات از مشرق و مغرب و جنوب و شمال و بالا و پائين در نداشتن اقتضاى هيچ حكمى از احكام برابرند ، چون همه ملك خدا هستند ، هر حكمى كه بخواهد و بهر قسم كه بخواهد و در هر زمان كه بخواهد در آنها مى راند و هر حكمى هم كه بكند بمنظور هدايت خلق و بر طبق مصلحت و كمالاتى است كه براى فرد و نوع آنها اراده مى كند ، پس او هيچ حكمى نميكند مگر به خاطر اين كه بوسيله آن حكم ، خلق را هدايت كند و هدايت هم نمى كند ، مگر بسوى آنچه كه صراط مستقيم و كوتاه ترين راه بسوى كمال قوم و صلاح ايشان است .
پس بنا بر اين در جمله" سيقول السفهاء من الناس...!"(143/بقره) منظور از سفيهان از مردم ، يهود و مشركين عرب است و به همين جهت از ايشان تعبير به ناس كرد

***** صفحه 128 *****
و اگر سفيهشان خواند ، بدان جهت بود كه فطرتشان مستقيم نيست و رأيشان در مسئله تشريع و دين ، خطا است و كلمه سفاهت هم به همين معنا است ، كه عقل آدمى درست كار نكند و رأى ثابتى نداشته باشد .
" سفيهان بزودى خواهند گفت: چه علتى سبب شد كه ايشان را و يا روى ايشانرا از قبله اى كه رو بان نماز ميخواندند برگرداند ؟"(142/بقره)
چون مسلمانان تا آنروز يعنى ايامى كه رسولخدا صلى الله عليه وآله وسلّم در مكه بود  و چند ماهى بعد از هجرت رو بقبله يهود و نصارى يعنى بيت المقدس نماز ميخواندند .
و اگر يهود در اين اعتراض كه قرآن حكايت كرده قبله بيت المقدس را به مسلمانان نسبت دادند ، با اينكه يهوديان در نماز بسوى بيت المقدس قديمى تر از مسلمانان بودند ، باين منظور بوده كه در ايجاد تعجب و در وارد بودن اعتراض مؤثرتر باشد.
" قل لله المشرق و المغرب...!"(142/بقره) در اين آيه از ميان جهات چهارگانه ، تنها بذكر مشرق و مغرب اكتفاء شده ، بدين سبب كه در هر افقى ساير جهات به وسيله اين دو جهت معين مى شود ، هم اصليش و هم فرعيش ، مانند شمال و جنوب و شمال غربى  و شرقى و جنوب غربى و شرقى .
مشرق و مغرب ، دو جهت نسبى است ، كه در هر نقطه با طلوع و غروب آفتاب  و يا ستاره مشخص مى شود  و به همين جهت هر نقطه از نقاط زمين كه فرض كنى ، براى خود مشرق و مغربى دارد ، كه ديدنى و محسوس است بر خلاف دو نقطه شمال و جنوب حقيقى ، هر افق ، كه تنها تصور مى شود و محسوس نيست  و شايد بخاطر همين نكته بوده كه دو جهت مشرق و مغرب را بجاى همه جهات بكار برده است .
" يهدى من يشاء الى صراط مستقيم...!" (142/بقره)
الميزان ج : 1  ص :  476
بحث علمى در تشخيص قبله
تشريع قبله در اسلام و اعتبار و وجوب خواندن نماز رو به قبله - نمازى كه عبادت عموم مسلمانان جهان است -  و همچنين وجوب ذبح حيوانات رو به قبله و كارهاى ديگرى كه حتما بايد رو به قبله باشد( و يا مانند خوابيدن و نشستن و وضو گرفتن رو به قبله: كه مستحب و مانند تخليه كردن كه حتما بايد به طرف غير قبله باشد و رو به قبله اش حرام است!) و احكامى ديگر كه با قبله ارتباط دارد و مورد ابتلاى عموم مسلمانان است، باعث شده كه مردم محتاج به جستجوى جهت قبله شوند و آنرا در افق خود معين كنند( تا نماز و ذبح حيوانات و كارهائى ديگر را رو به آنطرف انجام داده و از تخليه كردن به آن طرف

***** صفحه 129 *****
بپرهيزند!)
در ابتداء امر از آنجا كه تشخيص قطعى آن براى مردم دور از مكه فراهم نبود ناگزير به مظنه و گمان و نوعى تخمين اكتفاء مى كردند .
ولى رفته رفته اين حاجت عمومى ، علماى رياضى دان را وادار كرد تا اين مظنه و تخمين را قدرى به تحقيق و تشخيص عينى نزديك سازند ، براى اين كار از جدول هائى كه در زيج مورد استفاده قرار مى گيرد مدد گرفتند ، تا بدان وسيله عرض هر شهر و طول آن را معين كنند. بعد از آنكه عرض شهر خود را از خط استواء معين مى كردند آن وقت مي توانستند بفهمند كه از نقطه جنوب آن شهر چند درجه بطرف مغرب منحرف شوند. اين انحراف را با حساب جيوب و مثلثات معين مى كردند.
آنگاه اين حساب را بوسيله دائره هنديه براى تمامى افق ها و شهرهاى مسلمان نشين ترسيم كردند.
سپس براى اينكه اين كار را بسرعت و آسانى انجام دهند ، قطب نما را يعنى عقربه مغناطيسى معروف به حك را بكار بستند ، چون اين آلت با عقربه خود جهت شمال و جنوب را در هر افقى كه بكار رود معين مي كند و كار دائره هنديه را به فوريت انجام مي دهد و در صورتيكه ما مقدار انحراف شهر خود را از خط استواء بدانيم ، بلافاصله نقطه قبله را تشخيص مي دهيم .
لكن اين كوششى كه علماى رياضى مبذول داشتند - هر چند خدمت شايان توجهى بود - و خداوند جزاى خيرشان مرحمت فرمايد -  و لكن از هر دو طريق يعنى هم از طريق قطب نما و هم از راه دائره هنديه ناقص بود كه اشخاص را دچار اشتباه مى كرد .
اما اول براى اينكه رياضى دانان اخير متوجه شدند كه رياضى دانان قديم در تشخيص طول شهر دچار اشتباه شده اند و در نتيجه حسابى كه در تشخيص مقدار انحراف و در نتيجه تشخيص قبله داشتند ، در هم فرو ريخت .
توضيح اينكه براى تشخيص عرض مثلا تهران از خط استوا و محاذات آن با آفتاب در فصول چهارگانه ، طريقه شان اينطور بود كه فاصله قطب شمالى را با خط استواء معين نموده و آنرا درجه بندى مى كردند آنگاه فاصله شهر مورد حاجت را از خط استواء به آن درجات معين نموده ، مثلا مى گفتند فاصله تهران از جزائر خالدات 86 درجه و 20 دقيقه ميباشد و عرض آن از خط استوا سى و پنج درجه و 35 دقيقه ( نقل از كتاب زيج ملخص تاليف ميزابى) گو اينكه اين طريقه به تحقيق و واقع نزديك بود و لكن طريقه تشخيص طول شهرها طريقه اى درست و نزديك به تحقيق نبود چون مسافت ميانه دو نقطه از زمين را كه در حوادث آسمانى مشترك بودند ، معين ميكردند و آنرا با مقدار حركت حسى آفتاب و يا به عبارتى با ساعت ضبط مى نمودند آنگاه مى گفتند : مثلا طول شهر تهران فلان درجه و ... دقيقه است و چون در قديم وسائل تلفن و تلگراف و امثال آن در دست نبود ، لذا اندازه گيرى هاى قديم دقيق نبود و بعد از فراوان شدن اين وسائل و همچنين نزديك شدن مسافت ها

***** صفحه 130 *****
بوسيله هواپيما و ماشين اين مشكل كاملا حل شد و در اين هنگام بود كه شيخ فاضل و استاد شهير رياضى ، مرحوم سردار كابلى براى حل اين مشكل كمر همت بست و انحراف قبله را با اصول جديد استخراج نموده ، رساله اى در اين باره بنام( تحفة الاجلة فى معرفة القبلة) در اختيار همگان گذاشت و اين رساله كوچكى است كه در آن طريقه استخراج قبله را با بيان رياضى روشن ساخته و جدولهائى براى تعيين قبله هر شهرى رسم كرده است .
از جمله رموزيكه وى موفق به كشف آن گرديد - و خدا جزاى خيرش دهد - كرامت و معجزه باهره اى بود كه براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در خصوص قبله محرابش در مسجد مدينه اثبات و اظهار كرد .
توضيح اينكه مدينه طيبه بر طبق حسابى كه قدماء داشتند در عرض 25 درجه خط استوا و در طول 75 درجه و 20 دقيقه قرار داشت و با اين حساب محراب مسجد النبى در مدينه رو به قبله نبود( و چون ممكن نبوده رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در ايستادن بطرف قبله و بناى مسجد رو به انطرف اشتباه كند،) لذا رياضى دانان همچنان در باره قبله بحث مى كردند و اى بسا براى اين انحراف وجوهى ذكر مى كردند كه با واقع امر درست در نمى آمد .
و لكن مرحوم سردار كابلى اين معنا را روشن ساخت كه محاسبات دانشمندان اشتباه بوده ، چون مدينه طيبه در عرض 24 درجه و 57 دقيقه خط استوا  و طول 39 درجه و 59 دقيقه آخرين نقطه نيم كره شرقى قرار دارد و روى اين حساب محراب مسجد النبى درست رو بقبله واقع مي شود ، آنوقت روشن شد در قرنهاى قبل كه اثرى از اين محاسبات نبود و در حاليكه آنجناب در نماز بود ، وقتى بطرف كعبه برگشت درست بطرفى برگشته كه اگر خطى موهوم از آن طرف بطرف كعبه كشيده مي شد به خود كعبه برمي خورد ، و اين خود كرامتى باهر و روشن است! صدق الله و رسوله!
بعد از مرحوم سردار كابلى مرحوم مهندس فاضل سرتيپ عبد الرزاق بغائرى براى بيشتر نقاط روى زمين قبله اى استخراج كرد و در اين باره رساله اى در معرفت قبله نوشت و در آن جدولهائى ترسيم نمود كه حدود هزار و پانصد نقطه از نقاط مسكون زمين را نام برد و با تدوين اين رساله بحمد الله نعمت تشخيص قبله به كمال رسيد( و از آن جمله مثلا عرض تهران را سى و پنج درجه و چهل و يك دقيقه و 38 ثانيه و طول آنرا 51 درجه و 28 دقيقه و 58 ثانيه نوشت. مترجم)
اين بود جهت نقصى كه در قسمت اول بود و اما در قسمت دوم يعنى در تشخيص قبله بوسيله قطب نما ، نقص آن از اين جهت بود كه معلوم شد دو قطب مغناطيسى كره زمين با دو قطب جغرافيائى زمين منطبق نيست ، براى اينكه قطب مغناطيسى شمالى مثلا علاوه بر اينكه به مرور زمان تغيير مى كند بين آن و بين قطب شمالى جغرافيائى حدود هزار ميل( كه معادل است با 1375 كيلومتر) فاصله است .
و روى اين حساب قطب نما هيچوقت عقربه اش رو به قطب جنوبى جغرافيائى قرار نمی

/ 16